اردوی یک روزه تهران جهت شرکت در نماز جمعه نصر و زیارت مرقد امام خمینی (ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
حوالی ساعت پنج و نیم صبح اتوبوس به درب مدرسه آیت الله بهجت رسید بچه ها برای عزیمت به پایتخت ایران اسلامی و مقاومت جهت اقامه نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب آماده شدند، دوستان طلبه شور و اشتیاقی فراوانی به دل داشتن و در حالی که در دست هایشان پرچم های حزب الله بود و دل هایشان آکنده از شوق دیدار امامشان بود حرکت کردند.
حوالی ساعت ۸ به مرقد امام رسیدیم و تداخل این دو دیدار گویی پیامی داشت ، پیامی از جنس شجاعتی که میراث رهبر و معمار کبیر انقلاب به شاگرد و فرزند خویش مقام معظم رهبری بود، انگار این تلاقی بویی از جنس شجاعت و ایثاری داشت که چهل سال است میان مسئولین این نظام از امامشان به ارث رسیده.
به مرقد امام که رسیدیم بچه ها چند دقیقه را صرف تجدید وضو و آمادگی برای حرکت کردند و سپس وارد مترو شدیم، قرار شد اگر کسی مسیر را گم کرد یا اگر خواست زود تر بازگردد همان مرقد امام قرارمان باشد، گمان بر این میرفت که خیل فراوانی از عشاق ولایت در مسیر به سمت مصلی در حرکت باشند و مسیر مملو از جمیعت باشد، عشاقی که جملگی ثابت کرده اند پای مکتب امامشان ایستاده اند و اینک آماده شهادت در مکتب امامشان هستند، اما به مصلی که رسیدیم صحنه هایی که دیدیم حتی از تصورات ما هم فراتر رفته بود، جمعیت به گونه ای بود که از خروجی های مصلی بعد از مترو کامل پر شده بود و لحظاتی را متوقف شدیم و ازدحام جمعیت اجازه حرکت نمیداد.
در فضای مترو مردم با شعارهایشان نشان میدادند که برای چه جمع شده اند و میخواستند به همگی بفهمانند که پای امام و مکتبشان ایستاده اند، در فضای مصلی جای سوزن انداختن نبود و هرکس میخواست قدمی جلوتر باشد تا به امام نزدیک تر باشند، آفتاب مستقیم بر صحن مصلی میتابید ولی مردم آفتاب و سوزش آن را اصلا حس نمیکردند، برخی طلاب را دیدیم که با باز کردن عبا و عمامه خود سایه ای را برای افراد ضعیف تر ایجاد میکردند.
آقا که کلامشان را با بسم الله شروع کردند احساس کردیم قلب مالامال از اندوهمان کمی از غصه های روزگار فروکش کرد و صدایشان آبی بود بر آتش دل هایمان . آقا مثل همیشه پر صلابت محکم و ایستاده سخن میگفت و رجز میخواند، خطبه دومشان که شروع شد مات و مبهوت بلاغت و فصاحت ایشان در تکلم به زبان عربی بودیم و رفقای قسم اللغه مدرسه معترف بودند که آقا چه زیبا بلیغ و فصیح صحبت میکنند، گویی که انگار یکی از بزرگان عرب در فصاحت و بلاغت در سکوی سخنرانی نماز جمعه به ایراد خطبه میپردازد.
خطبه ها که تمام شد اما نماز آقا رنگ و بوی دیگری داشت، مکثشان بر اذکار بیشتر بود و برخی اذکار را بیشتر تکرار میکردند و بعد نماز حتی ایستادند و با مسئولین خوش و بش کردند و این نمایش تنها یک پیام داشت، برای تمام استکبار و ایادی آنها در منطقه خصوصا سگ هار صهیونیستی؛ اینکه من ایستاده ام و آماده شهادتم و این شما هستید که جرعت پرتاب حتی یک تیر به سمت ایران این مملکت امام زمان را ندارید ،حالمان دیگر حال متفاوتی بود و این بار به فرمایش خودشان اندوه سید حسن و داغ رفتنش رنگ و بوی دیگری داشت گرچه دل های همه ما عزا دار بود ، عزا ها مارا سوق میداد به رشد و بیعتی مجدد با مقاومت و امام بزرگوار و حکیم ما حضرت آیت الله خامنه ای.
نویسنده: محمد رضا محمدی
نظرات