چکیده :
* معانی ابواب (مقاله)
* تفاوت های جمع و اسم جمع و اسم جنس
* خاطره اردو جهادی ۱۳۹۸
توضیح معانی موجود در ابواب– ۱۰
۶-دخول فاعل در زمان و مکان- ۱۲
۲۱-مفعول را دارای مبدأ فعل کردن- ۱۴
۳۳-مفعول را به صفتی متصف کردن- ۱۵
۷) دخول فاعل در زمان یا مکان- ۱۶
۶) مفعول را دارای مبدأ فعل کردن- ۱۷
۱) مطاوعه(ثلاثی مجرد و باب افعال): ۱۸
۸) مفعول را بر صفتی متصف کردن- ۱۸
۱) دخول فاعل در مبدأ فعل (غالبی): ۱۸
نزاع صرفی در آیات و روایات– ۲۴
۲)حدیث در رابطه با فضیلت گریه برای امام حسین(ع) ۲۵
تفاوت معنای اسم جمع و جمع و اسم جنس– ۲۹
مقاله معانی ابواب
چکیده:
این مقاله با بررسی سیر زبان شناختی الفاظ و چگونگی پدید آمدن آنها آغاز شده و در ادامه، به تحلیل و بررسی معانی ذکر شده در کتب صرفی در قالبی خارج از ابواب و توضیحات لازم برای هر معنا و تفاوت های برخی از معانی با یکدیگر پرداخته است. به عنوان نمونه دو معنای صیرورت و تحول از لحاظ معنایی بدون توجه به ابواب مورد بررسی قرار گرفته است و پس از بررسی معانی به صورت مجزا، آنها را در قالب ابواب جمع آوری کرده و با مثال های مختلف آنها را تشریح کردهایم و در انتهای این قسمت، معانی را در قالب یک جدول و به صورت کاربردی چیده و تنظیم کردهایم. پس از مطالعه معانی و بررسی یک قاعده ی عقلی که هر زیادتی دال بر یک هدفی است به تفاوت های میان معانی مشترک ابواب پرداخته و غرض از این اشتراک ها را مورد تحلیل قرار میدهیم. در انتهای مقاله برای نشان دادن اهمیت این موضوع به یک آیه و یک روایت پرداخته و اختلاف فتاوای به وجود آمده را مورد بررسی قرار میدهیم.
واژگان کلیدی:
سیر تغییرات الفاظ، سماع، قیاس، علت یادگیری، تفاوت معانی، معانی ابواب، افعال، تفعیل، مفاعله، تفاعل، تفعل، افتعال، انفعال، استفعال، افعلال، افعیلال، اختلافات، نزاع صرفی
تعریف علم صرف
علم صرف (تصریف) مجموعه مباحثی است که پیرامون ساختار واژگان عربی شکل گرفته و تغییرات عارض شده بر آنها را مورد مطالعه قرار میدهد.[۱]
مباحث علم صرف
مباحث علم صرف درباره ساختار و تغییرات کلمه است. از آنجا که «حروف» تابع ساختار مشخصی نبوده و دستخوش تغییر نمی شوند، در گستره مباحث علم صرف نمیگنجند. در نتیجه مطالب اصلی این علم، در دو بخش فعل و اسم سازماندهی خواهد شد.[۲]
مقدمه
با تفکر در تغییرات الفاظ[۳] از ابتدا تا کنون، پرسشهایی اساسی مطرح شده که پاسخ و بررسی هر کدام میتواند منجر به تفاوت هایی جدی، در فهم متون گردد؛ مطالعات زبانی گویای آن است که برای دلالت های معنایی جدید، الفاظ جدیدی در ساختار های معین، ایجاد و استعمال شده است و متکلم با استفاده از آن الفاظ به غرض معنایی خود میرسد. حال پرسشی که به ذهن می رسد آن است که چرا در زبانهای گوناگون یک دلالتمعنایی در قالب چند ساختار نمایان شده است؟ اگر کاربران زبان غرض خود را با استعمال ساختار نخست محقّق میکنند، پس چرا ترادفات معنوی پدید آمده است؟ آیا آن دلالت معنایی در ساختار های مختلف یکسان و به یک معنا هستند؟ در صورت داشتن فرق و غرض معنایی، تفاوت های معانی مشترک چیست؟
معانی ابواب در زبان عربی از جمله مباحثی است که ارتباطی مستقیم با نظریه ترادف معنوی دارد. کتب صرفی معانی متعددی برای ابواب ثلاثی مزید ذکر کردهاند. آیا این تعدد معانی دلالت بر جواز استعمال هر باب در هر معنا داشته و افراد میتوانند بدون اتکا به سماع، مواد دلخواه را در ابواب گوناگون استعمال نمایند؟
مشهور دانشیان صرف معتقدند استعمال این ابواب و معانی سماعی بوده و این امر در دو جهت مورد بررسی قرار میگیرد: ۱. استعمال مواد گوناگون در ابواب ۲. تعیین معنای مورد نظر. بزرگانی همچون مرحوم رضی ره بر این امر تاکید میکنند.[۴] اما از کلام سیبویه[۵] و به تبع او ابن هشام[۶] فهم میشود که در برخی موارد، استعمال ابواب به صورت قیاسی نیز مستعمل است.
از کلام سیبویه و مرحوم رضیره میتوان چنین برداشت کرد: استخدام کلمات لازم، برای تعدیه در باب افعال و همچنین استعمال مواد در باب تفعیل برای تکثیر نیز قیاسی به شمار میرود؛ چراکه همزهی باب افعال را همزه تعدیه و تکریر باب تفعیل را تکریرِ تکثیر نامیده اند. همچنین این برداشت با استقرا در مواد لغوی نیز دست یافتنی است.
لکن نمیتوان در خصوص سایر ابواب، نظریهی قیاسی بودن را پذیرفت. چنانکه با اندک مراجعهای به معاجم لغوی معانیای یافت میشود که کلیت نداشته و فقط با برخی مواد سازگارند. برای نمونه معنای توجه در باب تفعیل فقط با موادی سازگار است که دلالت بر مکان میکند.[۷]
لذا در خصوص دو باب افعال و تفعیل -آن هم فقط نسبت به دو معنای تعدیه و تکثیر- میتوان ادعای قیاسی بودن را پذیرفت، ولی در سایر معانی این دو باب و نیز سایر ابواب باید چشم به سماع دوخت.
دومین مساله ای که به نوعی مبتنی بر نتیجه مسئلهی قبل میباشد، عبارت است از آنکه وقتی سماعی بودن معانی ابواب پذیرفته شد، علت فراگیری و استقرا معانی ابواب چیست؟در صورتی که برای کشف معنای هر فعل لازم است به معاجم لغوی مراجعه نمود و با این کار معنای فعل به صورت کامل و تام بدست میآید. بنابر این نقش استقرا معانی برای ابواب چیست؟
در پاسخ باید گفت: در کتب لغت معانی به صورت موردی و جزئی مورد بررسی قرار میگیرد اما در کتب صرفی، معانی کلی مشترک که در بسیاری از استعمالات یک باب به کار رفته است، بررسی میشود و با توجه به کاربردهای جزئی، استخراج و تبیین میشود و نیز ارتباط بین معنای ریشه ی کلمه با معنای مورد نظر از فعل مزید، مورد تحلیل قرار میگیرد که موجب میشود در هنگام مراجعه به کتب لغت، درک کامل تری از معنای مطرح شده برای هر کلمه، به دست آید، از سوی دیگر، با تسلط بر معانی ابواب، به ویژه معانی پرکاربردتر هر باب، در بسیاری از موارد با کمک قرائن موجود، معنای فعل به دست آمده و نیاز مراجعه به کتاب لغت بر طرف میشود.[۸]
سومین پرسشی که باید مورد بحث قرار گیرد آن است که معانی به سبب هیئت ابواب ثلاثی مزید بدست آمده یا خود مواد دال بر بعضی از این معانی است؟
ظاهرا قسمت اول سوال صحیح میباشد و معانی مستقیما از هیئت ابواب بدست میآیند و مواد، نقشی در دلالت بر اصل این معانی ندارند. توضیح آن که هیئت افعال نسبت میان ماده و فاعل را تشکیل میدهد و مواد خود طرفی از نسبت هستند و همانطور که گذشت، معانی بیانگر کیفیت ها و اشکال اصل نسبت هستند و لذا طرفین نسبت (ماده و فاعل) در دلالت بر معنا، نقشی ندارند.
قبل از بررسی و تحلیل معانی پیشنهاد میشود روش بدست آوردن این معانی و ضابطه تحدید آنها را به صورت مختصر[۹] فراگیرید. حداقل چند ماده را در یک باب مورد بررسی قرار داده و وجه اشتراک آنها را بدست می آوریم. در صورت داشتن وجه اشتراک آن وجه اشتراک، یکی از معانی آن باب خواهد بود. البته باید توجه داشت که برای استقراء و احصای این معانی باید به منبعی هم چون قرآن کریم مراجعه نمود، زیرا قطعا در این کتاب شریف، حکمت زبان در سطح بالایی مراعات شده و از تمامیکلمات، معانی متناسب با آن اراده شده است. لذا احتمال خطا و یا تسامح و اعمال ترادف میان دو کلمه غیر مترادف در قرآن منتفی است.
البته این ۴چهار مسئله جای بحث دارد، ولی صرفا برای اشاره، مروری کوتاه بر آن داشتیم.
توضیح معانی موجود در ابواب
۱-تعدیه: این معنا برای متعدی کردن فعل لازم یا دو مفعولی کردن فعل یک مفعولی به کار میرود.[۱۰] بدین صورت که مادهی آن فعل را به گونهای تغییر میدهد که فعل را خواهان یک مفعول بیشتر میکند.[۱۱]به همین سبب در برخی از کتب صرفی به جای تعدیه، اصطلاح «جَعل» یا «تصییر» استعمال شده است که بیان دقیق تری از حقیقت تعدیه است.[۱۲]
مانند: ذهب زیدٌ (زید رفت) اَذهَبَ زیدٌ بکراً ( زید بکر را رونده قرار داد «زید بکر را برد»)
۲-مطاوعه: در لغت به معنای اثرپذیری و در اصطلاح اهل تصریف بدین صورت معنا میشود که فاعل فعل دوم اثری را که فاعل فعل اول بر او گذاشته پذیرفته و در پذیرش آن امتناع نورزد. [۱۳]و به سبب آن که این معنا یک مفعول از ماده کم می کند برخی این معنا را عکس معنای تعدیه بر شمردهاند.[۱۴] توضیح آن که اثر پذیری به منزله کنش و واکنش است. بدین صورت که فعل اتفاق افتاده (کنش) یک اثری را بر جای میگذارد (واکنش). در بحث واکنش دو نوع اثر پذیری وجود دارد: الف)اثر خود فعل، مانند شکسته شدن که اثر حدث شکاندن است. ب) اثری است که از ملازمات آن فعل محسوب میشود به عنوان نمونه مغز پخت شدن یکی از ملازمات فعلِ کباب کردن است در صورتی که اثر ما هو فعل، کباب شدن است. باید مد نظر داشت که مطاوعه اثر خود فعل به شمار میرود نه از ملازمات آن. مانند: أدّبتُهُ فتَأدّبَ (ادب کردم اورا، پس ادب «مؤدب» شد)
در باب های دارای این معنا، بار معنایی مبدأ به مقصد منتقل میشود یا به طور ساده تر مطاوعه باب مبدأ، اثر باب مبدأ را هم میپذیرد؛ به عنوان نمونه فعلی که در باب تفعیل در معنای تکثیر به کار رفته است، مطاوعهی آن در باب تفعُّل هم همان اثر را که تکثیر باشد میپذیرد. مرحوم رضی (رحمه الله) با عنایت به همین نکته و دقت در سیر زبان شناسی، معنی باب تفعُّل را منحصر در مطاوعه دانسته و دیگر معانی را بر مطاوعه برگردانده است .[۱۵]معنای مطاوعه چند ویژگی دارد:[۱۶]
الف) دو فعلی است، هر چند اغلب، فعل اول در کلام ذکر نمیشود.
ب) فاعل فعل اول، اثر گذارنده، و فاعل فعل دوم، اثر پذیرنده است.
ج) فاعل فعل دوم، مفعولِ فعل اول بوده است.
۳- معنای ثلاثی مجرد: در میان علمای صرف دو قول دیده میشود. قول اول مبتنی بر این است که هر زیادتی دال بر معنا است و الفاظ جدید بدون غرض ایجاد نمیشوند بنابر این علمایی که این قاعدهی عقلی را پذیرفتهاند معنای ثلاثی مزید را همانند معنای ثلاثی مجرد آن نمیدانند و حتما غرض معنایی جدیدی برای آن مانند تاکید و مبالغه در نظر میگیرند. [۱۷] اما دستهی دوم قاعدهی «زیاده المبانی تدل علی زیاده المعانی»[۱۸]را نپذیرفته و بر این امر هستند که لفظ جدید لازم نیست غرض معنایی جدیدی داشته باشد؛ به همین سبب این گروه از علما معنای ثلاثی مزید را همانند معنای آن در حالت مجرد میدانند بدون دلالت بر معنایی بیش از آن. مانند: بدأ اللهُ الخلقَ أبدأَ اللهُ الخلقَ (خداوند مخلوقات را آفرید)
4-مفعول را بر صفتی یافتن: به این صورت که فاعل، مفعول را دارای صفتی (که مبدأ فعل است) مییابد. مواد این دسته از افعال غالبا صفتی از اوصاف هستند.[۱۹] مانند: صَعُبَ (سخت شد) أصعَب الامرَ (کار را دشوار یافت)
۵-واجد چیزی شدن: فاعل، صاحب مبدأ فعل میشود؛[۲۰] مبدأ فعل در این معنا، اسم غیر مصدری است.
مانند: طفل أطفلَتِ المرأهُ (زن دارای بچه شد)
۶-دخول فاعل در زمان و مکان: کاربرد این معنا در افعالی است که مبدأ فعل، زمان یا مکان باشد[۲۱] که در این صورت فاعل وارد مبدأ فعل میشود؛ مانند: صُبح أصبح سعیدٌ (سعید داخل «صبح» شد)
۷-رسیدن وقت: یعنی وصول وقت مادهی فعل برای فاعل؛[۲۲]در این معنا مبدأ فعل، اسم هایی هستند که متعلق به زمان خاصی هستند به عنوان نمونه درو کردن زمان خاصی دارد و در مقابل آن راه رفتن تعلق به زمان خاصی ندارد.
مانند: أحصدَ الزرعُ (زمان درو کردن فرا رسید)
۸-تعریض: در تعریض، مفعول در معرض مبدأ فعل قرار میگیرد. اعم از این که تعرض حاصل شود یا نه بنابر این تعریض فقط دلالت بر در معرض قرار گرفتن میکند.[۲۳] مانند: قتلتُه (او را کشتم) أقتلتُه (او را در معرض کشتن قرار دادم)
۹-سلب: مبدأ فعل از مفعول سلب میشود یا به عبارتی دیگر از مفعول چیزی که فعل از آن اشتقاق گرفته است، سلب میشود.[۲۴]مانند: جلد (پوست) جلّدتُ البعیرَ (پوست شتر را کندم)
۱۰-ضد معنای ثلاثی مجرد: این معنا استعمال کمیدارد و در صورت استعمال معنایی مخالف ثلاثی مجرد خود دارد.
همچنین میتوان گفت در باب افعال و تفعیل منظور از سه عنوان سلب، ازاله و ضد معنای ثلاثی مجرد یک چیز است و آن سلب ماده فعل از مفعول باب افعال یا تفعیل است.[۲۵]مانند: نَشَطتُ الحبلَ (ریسمان را گره زدم) أنشَطتُ الحبلَ (گره ریسمان را باز کردم)
۱۱- اختیار : بدین صورت که فاعل مبدأ فعل را اختیار میکند.[۲۶] مانند: أتلَدَ زیدٌ (زید تالدی «چیز کهنه» را اختیار کرد)
۱۲-تکثیر: این معنا دلالت بر کثرت و زیادی میکند که به سه صورت استعمال میشود[۲۷]:۱.کثرت در فعل ۲.کثرت در فاعل ۳.کثرت در مفعول(غالبا در افعال متعدی)
مانند: نعمه ناعمه الله (خداوند به او نعمت زیاد داد)
مات البعیر (شتر مرد) موّتَ البعیر (شتران زیادی مُردند)
ذبحتُ الشاه(گوسفند را سر بریدم) ذبّحتُ الغنم (گوسفند های زیادی را سر بریدم)
۱۳-نسبت: یعنی نسبت دادن مبدأ اشتقاق فعل به مفعول.[۲۸] مانند: فسق فسّقتُهُ (به او نسبت فسق دادم)
نسبت بر سه قسم است[۲۹]:
- نسبت اسنادی: به رابطه ی بین فعل و فاعل و مبتدا و خبر و مانند اینها[۳۰]، نسبت اسنادی گویند.
- نسبت تعلقی: به رابطهی بین فعل و مفعول یا شبه فعل و مفعول، نسبت تعلقی (ایقاعیّ) گویند.
- نسبت اضافی: به رابطهی بین مضاف و مضاف الیه، نسبت اضافی گویند.[۳۱]
۱۴- توجه: به سوی مکانی رفتن. مبدأ فعل در این معنا، یک مکان است؛[۳۲] مانند: مفازه (بیابان) فَوَّزَ (به سمت بیابان رفت)
۱۵-حکایت جمله: مبدأ فعل در این معنا یک جمله است[۳۳] که در واقع آن فعل جایگزین آن جمله میشود و دال بر آن جمله است و سبب اختصار در کلام میشود؛ مانند: کبّر («الله اکبر» گفت)
۱۶-تدریج: وقوع تدریجی و مرحله به مرحله ی فعل؛[۳۴] مانند: تذوّقَ (آرام آرام چشید)
۱۷-مبالغه: در انجام کار. مثال: غلّقتُ الابواب (همه درها را محکم و به طور کامل بستم) این پرسش پیش میآید که تفاوت مبالغه با تکثیر چیست؟ پاسخ بدین صورت است که مبالغه در کیفیت است و تکثیر در کمیت.[۳۵]
۱۸-ضد معنای باب های دیگر: کلماتی که در این معنا استعمال شدهاند غالبا مخالف معنای مشهور باب های ذکر شده هستند. مانند: فَرّطَ(کوتاهی کرد) أَفرَطَ (زیاده روی کرد)
۱۹-تکرار: این معنا دلالت بر پشت سر هم تکرار کردن یک فعل میکند. مانند: طالبتُهُ (پشت سر هم از او درخواست کرد)
۲۰-مشارکت: به معنای بیان شرکت دو شخص یا دو چیز در فعل[۳۶]، اشتراک به چند صورت قابل تصور است:[۳۷] ممکن است دو طرف اشتراک با هم به صورت فاعلی یا به صورت مفعولی و یا هم فاعلی و هم مفعولی مشترک باشند. البته در رابطه ی مشارکت در باب های مختلف اختلافاتی وجود دارد که در بحث اختلافات ابواب به آن پرداخته میشود. مانند: ضارب عمرو بکرا (عمرو و بکر یکدیگر را زدند)
۲۱-مفعول را دارای مبدأ فعل کردن: همان گونه که از نام این معنا واضح است فاعل، مفعول را دارای مبدأ فعل میکند. مانند: عافیه عافاه الله(خدا به او عافیت داد)
۲۲-تظاهر: وانمود کردن حالتی که در واقع در آن شخص وجود ندارد.[۳۸] مانند: جهل تجاهلَ زیدٌ (زید تظاهر به نادانی کرد«در حالی که او نادان نیست»)
۲۳-تکلف: گاهی انسان، فعلی را به راحتی و گاهی به سختی از خود صادر میکند؛ حالت اول، به علت وجود ملکهی آن فعل درون انسان میباشد. به عنوان نمونه شخصی که جود و سخاوت در او ملکه شده است به راحتی میتواند به مسکین کمک کند ولی در مقابل، شخصی که سخاوتمندی در وجود او ملکه نشده باشد و بخواهد به مسکینی با اصرار دیگران کمک کند حتما باید سختی فراوانی را بر خود تحمیل کند. معنای تکلف نیز از همین دسته به شمار میروند. میان تکلف و تظاهر تفاوت وجود دارد و فرق میان آن ها بدین شرح است: شخص متظاهر، صفتی را که در او نیست و قصد به دست آوردن آن را هم ندارد، به منظور به اشتباه انداختن دیگران، به آنان وانمود میکند؛ ولی شخص متکلف قصد ندارد که عمل خود را به دیگران نشان دهد بلکه میخواهد با زحمت مبدأ فعل را در خود، ایجاد کند؛[۳۹]مانند: تباکی(به زحمت گریه کردن)
۲۴-تلبس: یعنی فاعل، مبدأ فعل را بر تن کند؛[۴۰]مانند: تقمّص زیدٌ (زید پیراهنی بر تن کرد)
۲۵-عمل: این معنا دلالت بر کار کردن در یک زمان مشخص میکند و مبدأ فعل باید زمان (اسم زمان) باشد. مانند: تضحی(عمل «کار» کرد در ظهر)
۲۶-شکایت: در این معنا فاعل از مبدأ فعل شکایت میکند. مانند: تَظلَّمَ(از ظلم شکایت کرد)
۲۷-اتخاذ: یعنی فراهم آوردن و تهیه کردن مبدأ فعل؛[۴۱] بدین صورت که اگر فعل به صورت لازم استعمال شود، مراد آن است که فاعل، مادهی فعل را فراهم کرده است. مانند: إختَبَزَ زیدٌ (زید نان فراهم کرد) اما اگر فعل به صورت متعدی استعمال شده باشد در این حالت مراد آن است که فاعل، مفعول را به عنوان مصداق مادهی فعل قرار داده است. مانند: إختَبَزَ زیدٌ الدقیقَ (زید آرد را مصداقی از مصادیق نان قرار داد. «آرد را نان کرد») در رابطه با این معنا اختلافاتی وجود دارد که در بحث اختلافات ابواب مورد بررسی قرار میگیرد.
۲۸-طلب: به معنای خواستن مبدأ فعل از مفعول یا خواستن معنی فعل از آن است.[۴۲] این معنا در باب استفعال به دو صورت است: شخصی که از آن طلب میکنیم، یا شعور دارد یا ندارد، که در حالت دوم طلب مجازی میباشد.[۴۳] مانند: إکتدَّ زیدُ بکراً (زید از بکر درخواست کرد که بکوشد)
۲۹-صیرورت: در آمدن فاعل به حالت و وضعیتی که از مبدأ فعل فهمیده میشود.[۴۴] صیرورت به معنای شدن یعنی تحول میباشد بدین صورت که شخص قبلا آن حالت یا ویژگی را نداشته و اکنون آن را دارا شده است. مانند: شیعه تشَیَّع (شیعی شد)
۳۰-تجنب: یعنی اجتناب کردن فاعل از مبدأ فعل[۴۵] (معنی فعل). مانند: اثم (گناه) تأَثّمَ (از گناه دوری کرد)
۳۱-جهد: با سختی یا کوشش کار را انجام دادن. مانند: إکتَسبتُ المالَ (با کوشش مال را به دست آوردم)
۳۲-تحول: تبدیل شدن فاعل به مبدأ فعل؛ مسئله ای که باید به آن پرداخت تفاوت تحول و صیرورت است. میان این دو معنا از لحاظ ظاهری تفاوتی وجود ندارد ولی شاید بتوان میانشان فرق هایی یافت از جمله این که تحول در خصوص صورت تغییر یک شیء از حالی به حال دیگر است اما صیرورت اعم است و فرض تغییر ما هوی یک شیء به شیء دیگر را شامل میشود.مانند: إستحجَرَ الطینُ (گل سنگ شد)
۳۳-مفعول را به صفتی متصف کردن: بدین صورت استعمال میشود که فاعل، مفعول را متصف به کار یا چیزی میکند و تفاوت آن با معنای مفعول را دارای صفتی یافتن بدین شرح است[۴۶] که این معنا مفعول را به کاری منسوب میکند در صورتی که دیگری مفعول، خودش دارای صفت میباشد و ما او را بر آن صفت مییابیم و او را بر آن صفت متصف نکردیم. مانند: استخلَفتُ زیداً (زید را جانشین خود قرار دادم)
نکته:باید توجه داشت معناهای دیگری هم میتوان یافت، مثلا فاعل میتواند با انواعی از ارتباطات گوناگون با مبدأ فعل (جامد چه مصدر و چه غیر مصدر)مرتبط شود؛[۴۷]ولی به صورت اجمالی در کتاب های مرجع و اصلی این معنا ها یافت میشود که در قسمت معانی ابواب گرد آوری شده است و یا بعضی از معانی ذکر شده مربوط به علم زبان شناسی و بلاغت میباشند مانند معنای تضمین که برای باب تفعُّل ذکر شده است و تعریف آن بدین صورت است: گاهی به واسطه ی حروف جر، معنای دیگری به فعل تزریق میشود مانند: تَظَلَّمَ منه الی الوالی (از او ظلم پذیرفت و عکس العملی نشان نداد [اما به سوی] حاکم عکس العمل نشان داد [و شکایت کرد]) به این پدیده تضمین میگویند.[۴۸]
معانی ابواب
باب اِفعال:
- تعدیه(غالبی): ذَهَبَ زید (زید رفت) أذهَبَ زیدٌ بکراً (زید بکر را روانه کرد)
- مطاوعه(ثلاثی مجرد): کبَّ زیدُ الإناءَ (زید کاسه را واژگون کرد) أکَبَّ الإناءُ (کاسه واژگون شد)
- معنای ثلاثی مجرد: قال زیدُ البَیعَ (زید معامله را به هم زد) أقالَ زیدُ البَیعَ (زید معامله را به هم زد)
- ضد معنای ثلاثی مجرد: نَشَطتُ الحبلَ(ریسمان را گره زدم) أنشطتُ الحبلَ (گره ریسمان را باز کردم)
- مفعول را بر صفتی یافتن: أعظَمتُ اللهَ (خدا را عظیم یافتم)
- واجد چیزی شدن:مرکب أرکَبتُ أبی (پدرم را دارای مرکب کردم)
- دخول فاعل در زمان یا مکان: صبح أصبَحَ سعیدٌ (سعید داخل «وقت» صبح شد) – العراق أعرَقَ بکرٌ(بکر داخل عراق شد)
- رسیدن وقت: حصاد أحصَدَ الزرعُ (وقت درو کردن زراعت رسید)
- تعریض: أباعَ زیدُ کتابَه (زید کتابش را در معرض فروش قرار داد)
- سلب: قذی (خاشاک) أقذَیتُ عینُه (خاشاک چشمش را در آوردم)
- اختیار: تالد (چیز کهنه) أتلَدَ زیدُ (زید تالدی را اختیار کرد)
- تعدیه: فَرِحَ زیدُ (زید خوشحال شد) فَرَّحَ بکرُ زیداً (بکر زید را خوشحال کرد)
- معنای ثلاثی مجرد: زِلتُهُ (آن را پراکنده و جدا کرد) زَیَّلتُهُ (آن را پراکنده و جدا کرد)
- سلب: قَشَّرتُ البَیضه (تخم مرغ را پوست کندم)
- تکثیر: طاف (طواف کرد) طَوَّفَ (بسیار طواف کرد)
- نسبت: فسق فَسَّقتُهُ (به او نسبت فسق دادم)
- توجه: کوفه کَوَّفَ (به سوی کوفه رفت)
- حکایت جمله: کَبَّرَ (الله اکبر گفت)
- مبالغه: غَلَّقتُ الابواب (همه ی در ها را محکم و به طور کامل بستم)
- ضد معنای باب افعال: أفرَطَ (زیاده روی کرد) فَرَّطَ (کوتاهی کرد)
- صیرورت: عَجَّزَتِ المرأه (زن، عجوز شد)
باب مفاعله:
- تعدیه: بَعُدَ (دور شد) باعَدتُهُ (او را دور کردم)
- معنای ثلاثی مجرد: جَهَدَ (کوشید) جاهَدَ (کوشید)
- تکثیر: نعمت ناعَمَهُ اللهُ (خدا به او نعمت بسیار داد)
- تکرار: طالَبتُهُ (پشت سر هم از او درخواست «فلان چیز را» کردم)
- مشارکت: ضارَبَ زیدُ بکرا (زید بکر را زد، بکر هم زید را زد)
- مفعول را دارای مبدأ فعل کردن: عافیه عافاهُ الله (خدا به او عافیت داد)
- مطاوعه(باب مفاعله): باعَدتُهُ (او را دور کردم) فتباعَدَ (پس دور شد)
- معنای ثلاثی مجرد: جازَ المکان (از آن مکان گذشت) تجاوَزَ المکان (از آن مکان گذشت)
- تدریج: تَزایَدَ المطرُ (باران آرام آرام زیاد شد)
- تکرار: تَتابُع (پشت سر هم در آمدن)
- مشارکت: حَسَد تَحاسَد عمروٌ و بکرٌ (عمرو و بکر به یکدیگر حسد ورزیدند)
- تظاهر: جهل (نادانی) تجاهَل زیدٌ (زید تظاهر به جهل کرد)
- تکلف: تَباکی (به زحمت گریه کرد)
باب تَفَعُّل:
- مطاوعه (باب تفعیل): أدَّبتُهُ (ادب کردم او را) فَتَأدَّبَ (پس ادب شد)
- معنای ثلاثی مجرد: قَبِلَ العملَ (کار را با رضایت پذیرفت) تَقَبَّلَ العمل (کار را با رضایت پذیرفت)
- تکثیر: تعَطَّینا (زیاد بخشیدیم)
- تدریج: تَفَهَّمَ المسأله (مسأله را اندک اندک فهمید)
- تظاهر[۴۹]: تَمَسکَنَ زیدُ (زید تظاهر به فقر و زمین گیر بودن کرد)
- تکلف: تَشَجَّعَ (به سختی از خود شجاعت نشان داد)
- تلبس: تَقَمَصَّ زیدٌ (زید پیراهنی را بر تن کرد)
- عمل متکرر: تَجَرَّعتُهُ (نوشیدم آن را جرعه ای پشت جرعه ای)
- به معنای باب استفعال : تَعَظَّمتَهُ (اعتقاد به عظیم بودن او دارد) إستَعظَمتَهُ (اعتقاد به عظیم بودن او دارد)
- شکایت: تَظَلَّمَ (از ظلم شکایت کرد)
- اتخاذ: ابن تَبَنَّی العزیزُ الیوسفَ(عزیز مصر،یوسص را به فرزندی گرفت)
- طلب: تَعَجَّلتُ الشئَ (خواستار سرعت آن چیز شدم)
- صیرورت: شیعه تَشَیَّعَ (شیعی شد)
- تجنب: اثم (گناه) تأثَّمَ (از گناه دوری کرد)
- مطاوعه(ثلاثی مجرد):جَمَعتُ الناسَ (مردم را جمع کردم) إجتَمَعَ الناسُ (مردم جمع شدند)
- معنای ثلاثی مجرد: بلاهُ (او را امتحان کردم) ابتَلاهُ (او را امتحان کردم)
- معنای باب مفاعله:خاصَمَ زیدٌ و بکرٌ(زید وبکر با هم دشمنی کردند) إختَصَمَ زیدٌ و بکرٌ (زید و بکر با هم دشمنی کردند)
- مشارکت: إختَلَفا (آن دو با یکدیگر اختلاف پیدا کردند)
- اتخاذ: عُشّ (لانه) إعتَشَّ الطَّائرُ (پرنده برای خود، لانه تهیه کرد)
- طلب: إکتَدَّ زیدٌ بکراً (زید از بکر خواست بکوشد)
- جهد: کَسَبَ المالَ (مال را به دست آورد) إکتَسَبَ المالَ (مال را با تلاش به دست آورد)
- مطاوعه(ثلاثی مجرد و باب افعال): هَدّمَ البناءَ (ساختمان را ویران کرد) إنهَدَمَ البناءُ (ساختمان ویران شد)
باب استفعال :
- مطاوعه(باب افعال): أرَحتُ زیداً فاستَراحَ (راحتی زید را فراهم کردم پس او راحت شد)
- معنای ثلاثی مجرد: قَرَّ (آرام گرفت) استَقَّرَ (آرام گرفت)
- مفعول را بر صفتی یافتن: إستَعظَمتُ الله (خدا را بزرگ یافتم)
- تکلف: إستَجرَأَ (از خود جرأت نشان داد)
- اتخاذ: وطن إستوطَنَ المکانَ (آن مکان را وطن برگزید)
- طلب: غفران (آمرزش) أستَغفِرُ اللهَ (از خدا، طلب آمرزش میکنم)
- صیرورت: إستَحجَرَ الطینُ (گِل، سنگ شد)
- مفعول را بر صفتی متصف کردن: إستَخلفتُ زیداً (زید را جانشین خود قرار دادم)
باب افعلال:
- دخول فاعل در مبدأ فعل (غالبی): إسوَدَّ اللَّیلُ (شب، وارد سیاهی شد)
- مبالغه: إحمَرَّ الحدیدُ (آهن بسیار سرخ شد)
- صیرورت: أبیَض (سفید) إبیَضَّ (سفید شد)
- معنای ثلاثی مجرد: عَوِرَ (یک چشمش نابینا شد) إعوَرَّ (یک چشمش نابینا شد)
باب افعیلال:
- تدریج به همراه مبالغه: إحمارَّ الحدیدُ (آهن تدریجا بسیار سرخ شد)
- معنای ثلاثی مجرد: سَوِدَ (سیاه شد) إسوادَّ (سیاه شد)
- صیرورت: أصفَر (زرد) إصفارَّ (زرد شد)
جدول معانی ابواب
اِفعیلال | اِفعلال | اِستِفعال | اِنفِعال | اِفتِعال | تَفَعُّل | تَفاعُل | مُفاعَله | تَفعیل | اِفعال |
تعدیه | تعدیه | تعدیه | |||||||
مطاوعه باب إفعال | مطاوعه ثلاثی مجرد و باب إفعال | مطاوعه ثلاثی مجرد | مطاوعه باب تفعیل | مطاوعه باب مفاعله | مطاوعه ثلاثی مجرد | ||||
معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | معنای ثلاثی مجرد | |
ضد معنای ثلاثی مجرد | |||||||||
مفعول را بر صفتی یافتن | مفعول را بر صفتی یافتن | ||||||||
واجد چیزی شدن | |||||||||
دخول فاعل در مبدأ فعل | دخول فاعل در زمان و مکان | ||||||||
رسیدن وقت | |||||||||
تعریض | |||||||||
سلب | سلب | سلب | |||||||
اختیار | |||||||||
تکثیر | تکثیر | تکثیر | |||||||
نسبت | |||||||||
توجه | |||||||||
حکایت جمله | |||||||||
تدریج | تدریج | تدریج | |||||||
مبالغه و تدریج | مبالغه | مبالغه | |||||||
ضد معنای باب افعال | |||||||||
تکرار | تکرار | ||||||||
مشارکت | مشارکت | مشارکت | |||||||
مفعول را دارای مبدا فعل کردن | |||||||||
تظاهر | تظاهر | ||||||||
تکلف | تکلف | تکلف | |||||||
تلبس | |||||||||
عمل متکرر | |||||||||
به معنای باب مفاعله | به معنای باب استفعال | ||||||||
شکایت | |||||||||
اتخاذ | اتخاذ | اتخاذ | |||||||
طلب | طلب | طلب | |||||||
صیرورت | صیرورت | صیرورت | صیرورت | صیرورت | |||||
تجنب | |||||||||
جهد | |||||||||
مفعول را به صفتی متصف کردن |
اختلافات در ابواب
همانگونه که ملاحظه نمودید در هر ردیف، معانی مشترک میان باب ها لحاظ شده است که می توان میان آن ها اختلافاتی را جست و جو کرد و برخی از این معانی تفاوتی با هم نداشته و علت آن اختلاف استعمال میان قبایل میباشد.
مطاوعه: معنای مطاوعه در ابواب مختلف تفاوت معنایی خاصی ندارد و در همهآن ها به معنای اثرپذیری میباشد و تنها تفاوت آن ها در کاربرد هر یک از آن ها است که معنای اثرپذیری کدام باب را به خود اختصاص دادهاند. در مواردی نیز دیده میشود که این معنا در کاربرد های یکسانی به کار گرفته شده است که میتوان علت آن ر ا اختلاف در استعمال دانست.
مشارکت: معنای مشارکت که در سه باب مفاعله، افتعال و تفاعل استعمال شده است و به دو صورت مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد: ۱. اختلاف لفظی ۲. تفاوت معنایی
- دو باب تفاعل و افتعال از جهت لفظی همانند یکدیگر هستند ولی با باب مفاعله تفاوت لفظی دارند و این تفاوت بدین شرح است: بعد از کلمهای که در باب مفاعله استعمال شده است لازم هست دو اسم ذکر شود، یکی به صورت فاعل (مرفوع) و دیگری به صورت مفعول (منصوب). ولی در دو باب دیگر جواز استعمال اسم جمع[۵۰] و یا کلمات مثنی و جمع [۵۱]نیز وجود دارد و لازم است هر دو اسم بعد از فعل به صورت فاعلی (مرفوع) ذکر شوند.[۵۲] به عنوان نمونه بگوییم تضاربَ القومُ (قوم با هم زد و خرد کردند) و یا به صورت دو اسم جدا از هم. مانند: تضارب زیدُ و بکرُ (زید و بکر با هم زد و رد کردند)
- علما در رابطه با تفاوت های معنایی میان این سه باب، اختلاف کردند. عده ای مانند مرحوم رضی ره بر این باور هستند که فرق معنوی میان مشارکت در باب های مختلف وجود ندارد. اما در مقابل برخی از ادبا تفاوت معنایی را قبول دارند و آن را بدین گونه شرح میدهند: میان باب تفاعل و افتعال تفاوت معنایی وجود ندارد اما میان این دو باب و باب مفاعله فرق وجود دارد، بدین صورت که:
الف) در مفاعله، فاعل شروع کنند هست در صورتی که در تفاعل[۵۳]این امر معلوم نیست.[۵۴]
ب)در مفاعله، فاعل پیروز اما در تفاعل یا مشخص نیست که چه کسی پیروز است یا به سبب عدم فهم مخاطب از این باب استفاده میکنیم.[۵۵]
ج) در باب مفاعله، فاعل اهم است (و لو شروع کننده یا غالب نباشد) در صورتی که در تفاعل هیچ کدام اهم نیستند.[۵۶]
د) در باب تفاعل مشارکت به صورت فاعلی میباشد، یعنی دو طرف در فعل مشارکت دارند اما مفعول، خود آن دو نیستند، برخلاف باب مفاعله که دو طرف با هم در فعل مشارکت دارند اما نه بر شخس ثالث بلکه هر یک فعل را بر دیگری اعمال میکند.[۵۷]
اتخاذ: معنای اتخاذ در دو باب تفعُّل و افتعال با هم متفاوت است؛ فعل إتَّخَذَ به صورت یک مفعولی و همچنین به صورت دو مفعولی به کار برده شده است. (در بررسی معنای اتخاذ با این پرسش روبرو میشویم که در هنگام جست و جو به چه دلیل مادهی فعل اتخذ را مورد تحقیق قرار میدهیم شاید بتوان جواب این مسئله را بدین صورت داد که هنگامی که یک فعل در باب های مذکور در معنای اتخاذ استعمال میشود در قالب فعل اتخذ نیز معنا میشود. به عنوان نمونه إختبز إتخذ خبزاً) در بررسی تفاوت این دو باب میتوان نتیجه گرفت، باب تفعُّل هم به صورت یک مفعولی و هم به صورت دو مفعولی آمده است ولی باب افتعال فقط به صورت یک مفعولی استعمال و مد نظر گرفته شده است.[۵۸] دیگر تفاوتی که میتوان از طریق استقرا مواد در کتب لغت برداشت کرد عبارت است از: اتخاذ باب افتعال به معنای گرفتن توأم با قبول کردن است.[۵۹]
مفعول را دارای صفتی یافتن: همان طور که ملاحظه نمودید این معنا در دو باب افعال و استفعال مورد استعمال قرار گرفته است. برخی از ادبا این معنا را در باب استفعال نظیر باب افعال (مفعول را دارای صفتی یافتن) دانسته اند و بعضی آن را با تعبیر «مفعول را دارای صفتی دانستن و شناختن» مطرح کرده اند و بعضی دیگر، هر دو معنا را برای این باب نقل کردهاند یعنی به این صورت که در باب استفعال معنای «مفعول را دارای صفتی یافتن» و نیز معنای «مفعول را دارای صفتی دانستن و شناختن» را و میان این دو معنا تفاوت قائل شده اند و تفاوت این دو معنا هم از متنشان مشخص است یکی از آنها یافتن است و دیگری دانستن که این دو با هم تفاوت دارند.[۶۰]
تکلف: تفتازانی در کتاب شرح تصریف از تکلف در باب تفاعل به نام های تظاهر، اظهار، تشبه و تجاهل یاد کرده است و در این رابطه چنین گفته است: پر واضح است که در تکلف موجود در باب تفاعل، مکلَّف قصد ندارد به مکلِّف برسد در صورتی که در باب تفعل مکلَّف میخواهد به مکلِّف برسد.[۶۱]
مصدرهای یک باب: در رابطه با مصدر ابواب دیده میشود که بعضا علاوه بر مصدر قیاسی هر باب، مصادر دیگری نیز ذکر شده است. با بررسی موارد استعمال هر یک از مصادر، میتوان فهمید که یکی از علل تعدد مصادر[۶۲] یک فعل، تفاوت معنا و تفاوت اغراضی است که متکلم در به کارگیری هر یک از آنها دارد.[۶۳]به عنوان نمونه، در موارد متعددی دیده میشود که در بین مصادر یک فعل، مصدری که حروف بیشتری دارد معنای بیشتری افاده میکند.[۶۴] مثلا معنای دو مصدر «البُکا» و «البکاء» گریه کردن است، ولی مصدر دوم علاوه بر معنای مدکور بر صدادار بودن گریه نیز دلالت میکند.[۶۵]به سبب این تفاوت معنایی، فتوای فقها در رابطه با گریه کردن (بر امور دنیوی) در نماز متفاوت میشود.[۶۶]
باب افعلال و افعیلال: میان این دو باب دو فرق وجود دارد:[۶۷]
- مبالغه در باب افعیلال بیشتر از مبالغه در باب افعلال میباشد.
- باب افعیلال غالبا در مورد امور عارضی به کار میرود (عرضی مفارق) اما باب افعیلال غالبا در اموری که معنا لازم است (عرضی لازم) به کار میرود. به عنوان نمونه اگر سفید پوستی، لحظهای خیلی سرخ شود، به آن «مُحمارّ»[۶۸] گویند ولی اگر سرخ پوستی باشد که صورتش خیلی سرخ شده باشد، به او «مُحمَرّ»[۶۹] گویند.
چند سؤال:
سؤال اول: شاید برای بعضی ها این سؤال پیش بیاید که تفاوت بین مطاوعه و مجهول کردن چیست هر دوی آنها شبیه هم ترجمه میشوند مثلا در تَطَّهَرَ میگوییم پاک شد و در طُهِرَ هم میگوییم پاک شد آیا این دو با هم تفاوت دارند؟
جواب: درست است ترجمه فارسی این دو عبارت هیچ تفاوتی با هم ندارد؛ چون فعل «شدن» در زبان فارسی مشترک لفظی است و در معلوم و مجهول به کار میرود اما در زبان عربی بین این دو مورد تفاوت وجود دارد.[۷۰] فرق بین این دو معنا در کتاب مبادی العربیه آمده است که به شرح زیر است:
همانا در مجهول التفات ذهن به فاعل محذوف اعتبار میشود به زبان ساده تر وقتی کسی از فعل مجهول استفاده میکند به خاطر یک غرضی است که در علم نحو بررسی میشود ولی اجمالا چند تا از این غرض ها عبارت است از: مهم نبودن فاعل، تحقیر فاعل، عظمت حدث اتفاق افتاده و … اما با این که فاعل ذکر نمیشود، التفات ذهن به سمت آن میرود یعنی وقتی میگوییم شیشه شکسته شد درست است که نکته ی مهم برای ما شکسته شدن شیشه است ولی یک اشاره ای هم به فاعل آن داریم به این صورت که ذهن مخاطب میخواهد بفهمد فاعل این کار کیست. ولی در بحث مطاوعه این التفات ذهن وجود ندارد و فقط حصول اثر بر مفعول مد نظر هست و اصلا کاری به فاعل نداریم و ذهن شنونده هم به سمت آن کشیده نمیشود مثلا وقتی میگوییم شیشه شکست همین بحث شکسته شدن که بر روی شیشه اتفاق افتاده برایمان اهمیت دارد و اصلا ذهن به سمت این که چه کسی آن را شکانده نمیرود.[۷۱]
سؤال دوم: در بحث اختلافات گفته شد که برخی معانی ای که در باب های مشترک هستند از لحاظ معنایی با هم تفاوت ندارند و این اختلاف به خاطر استعمالات است حالا سؤال اصلی این است که آیا خود ماهیت یک باب میتواند روی معناهای مشترک تأثیر بگذارد یا نه؟
جواب: بله میتواند مثلا اگر ماده ای در هر دو باب افعال و تفعیل در یک معنی (مثلا جعل) استفاده شده باشد در این صورت تفاوت این دو باب، علاوه بر احتمال تکثیر و تدریج، در این است که باب افعال در مقام تنبیه دادن به صدور فعل از فاعل استعمال میشود و باب تفعیل در مقام تنبیه دادن به وقوع فعل بر مفعول، به عبارت دیگر، تمرکز و توجه در باب افعال، به صدورش از فاعل است و در باب تفعیل، به وقوعش بر مفعول،[۷۲] به عنوان نمونه در کتاب التحقیق ذیل ماده «ب د ل» چنین آمده است:
و الفرق بین الاِبدال و التَّبدیل: أنَّ الأول یستعمل فی مقام التنبیه الی جهه الصدور و الثانی فی الدلاله علی جهه الوقوع[۷۳]
یا مثال هایی مانند انزال و تنزیل ویا افراط و تفریط و … همه از همین دارای همین نوع اختلاف هستند.
نکته: از آنجا که الف درمیان حروف اصلی تولید کننده معنی استمرار و امتداد است، اگر ماده ای در سه باب افعال، تفعیل و مفاعله در یک معنی استفاده شده باشد، در باب افعال صدورش از فاعل، در باب تفعیل وقوعش بر مفعول و در باب مفاعله استمرارش تا استیفای آن به طور کامل ملاحظه میشود.[۷۴]
نزاع صرفی در آیات و روایات
در انتها به عنوان درک بیشتر اهمیت موضوع دلالت های معنایی به چند نمونه از اختلافات و نتایج مهم و متفاوت آنها میپردازیم:
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ (۲۲۲)[۷۵]
در قرائت کلمه «یطهرن» بعضى با تشدید و بعضى بدون آن خواندهاند که معنایش در دو صورت فرق میکند اگر بدون تشدید باشد بمعناى پاکى و تمام شدن خون است نه غسل کردن ولى اگر با تشدید خوانده شود معنایش غسل کردن میباشد که مذهب ما و عقیده مجاهد و طاوس بر همین است.[۷۶]
یَطَّهَّرن بتشدید طا و ها قراءه ابو بکر و عاصم و حمزه و کسایى است، به معنى آنست که گرد ایشان بمجامعت مگردید تا آن گه که غسل کنند از حیض خویش. باقى قراءه بتخفیف طا و ضم ها خوانند حَتَّى یَطْهُرْنَ یعنى با ایشان نزدیکى مکنید تا از رفتن خون حیض پاک کردند.[۷۷]
همان طور که ملاحظه کردید این اختلاف قرائت باعث به وجود آمدن دو نوع فتوا شده است؛ برخی با اتکا به حالت مشدد، غسل را واجب میدانند و بدون آن مجامعت را حرام میدانند و برخی دیگر با اتکا به حالت دیگر قرائت، فتوای متفاوت داده اند و گفته اند که پاکی و تمام شدن خون کافی است و احتیاجی به غسل کردن نیست.[۷۸]
۲)حدیث در رابطه با فضیلت گریه برای امام حسین(ع)
مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى فِینَا مِائَهً ضَمِنَّا لَهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّهَ وَ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى خَمْسِینَ فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى ثَلَاثِینَ فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى عَشَرَهً فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّهُ وَ مَنْ تَبَاکَى فَلَهُ الْجَنَّهُ.[۷۹]
در رابطه با فعل تباکی میان ادبا اختلاف است و برای آن، معانی مختلفی ذکر کردهاند از جمله:[۸۰]
- تکلف: بدین صورت که شخص خود را به سختی بیندازد تا منجر به گریه شود.[۸۱]
- تظاهر: بدین معنا که در صورت عدم توانایی برای اشک ریختن انسان خود را گریان نشان دهد. شاید این شبهه پیش بیاید که با قبول این معنا ریا در اشک برای امام حسین (ع) جائز میشود و برخی نیز بر این اساس، حتی حکم بر جواز ریا داده اند؛[۸۲] در حالی که «تباکی» به معنای تکلف در باب تفعل است نه تکلف در باب تفاعل
فهرست منابع
۱-دانش صرف، سید حمید جزایری، انتشارات نصایح، قم، چاپ پنجم، ۱۳۹۸ ه.ش
۲- صرف کاربردی(پیشرفته)، شیخ عبد الرسول کشمیری، انتشارات نصایح، قم، چاپ اول، ۱۳۹۴ ه.ش
۳- صرف کاربردی(پیشرفته)[۸۳]، شیخ عبد الرسول کشمیری، انتشارات مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، مشهد، چاپ اول، ۱۳۹۲ه.ش
۴-شرح شافیه ابن حاجب، رضی الدین الاسترآبادی، موسسه الصادق، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۲ ه.ش
۵- شرح نظام علی الشافیه، نظام الدین حسن ابن محمد، موسسه دارالحجه (عج) للثقافه، قم، چاپ چهارم، ۱۴۳۶ ه.ق
۶- صرف کاربردی در آیات و روایات(صرف ۴)، داود فائزی نسب، مرکز مدیریت حوزه های علمیه، قم، چاپ چهارم، ۱۳۹۷ه.ش
۷- الکتاب، سیبویه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت-لبنان، طبعه ثالثه، ۱۴۱۰ه.ق
۸- موسوعه النحو و الصرف، إمیل بدیع یعقوب، انتشارات دارالعلم للملایین، بیروت-لبنان، چاپ اول، ۱۳۶۷ه.ش
۹- مغنی الادیب، جمعی از اساتید حوزه ی علمیه قم، انتشارات نهاوندی، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۹ه.ش
۱۰- مبادی العربیه فی الصرف و النحو، رشید شرتونی، انتشارات دارالعلم، قم، چاپ سوم، ۱۳۸۷ه.ش
۱۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل ابن حسن طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ه.ش
۱۲- کشف الاسرار و عده الابرار( معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصارى) ،عبد الله ابن محمد انصاری، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ه.ش
۱۳- اللهوف علی قتلی الطفوف، علی ابن موسی ابن طاووس، انتشارات جهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۴۸ه.ش
۱۴- کتاب المطول ، مسعود ابن عمرتفتازانی، مکتبه الداوری، قم، چاپ چهارم، نا مشخص
۱۵- شرح شافیه ابن حاجب المشهور بکمال، محمد ابن محمد فسوی فارسی، نشر احسان، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۶ه.ش
۱۶- تدریج الادانی علی التصریف زنجانی، سعد الدین التفتازانی، دار زین العابدین، قم، چاپ اول، ۱۳۹۳ه.ش
۱۷-مفردات الفاظ قرآن، حسین ابن محمد راغب اصفهانی، دارالقلم، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ه.ق
۱۸- روضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، زین الدین العاملی، انتشارات دارالتفسیر، قم، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۲ه.ش
۱۹- المعجم المفهرس، محمد عدنان سالم و محمد وهبی سلیمان، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۷ه.ش
۲۰- جامع المقدمات (شرح تصریف)، علامه مدرس افغانی، انتشارات هجرت، قم، چاپ مکرر، ۱۳۷۳ه.ش
۲۱- اللؤلؤ والمرجان، محمد فواد عبدالباقی، انتشارات احسان، تهران، چاپ ششم، ۱۳۹۵ه.ش
۲۲- المنجد فی اللغه، لویس معلوف، انتشارات دارالعلم، قم، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ه.ش
۲۳- معجم الوسیط، ابراهیم مصطفی و احمد حسن الزیارات و حامد عبد القادر و محمد علی النجار، دارالدعوه، استامبول، چاپ دوم، ۱۴۱۰ه.ق
۲۴- لسان العرب، محمد ابن مکرم ابن منظور، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ه.ق
۲۵- مجمع البحرین، فخر الدین ابن محمد طریحی، انتشارات مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ه.ش
تفاوت معنای اسم جمع و جمع و اسم جنس
ابتداء بحث به بررسی و توضیح این موارد میپردازیم
۱)جمع
ابن حاجب در کتاب خود جمع را این گونه تعریف کرده است[۸۴]: «المجموع ما دل علی آحاد مقصوده بحروف مفرده بتغییرمّا»[۸۵]
نکته ۱: این تغییر میتواند با اضافه شدن یک علامت یا با تغییر در ساختار آن مفرد باشد..
مثال: رجل رجال معلم معلمون ،معلمین مسلمه مسلمات
البته آقای طباطبایی حفظه الله در کتاب صرف ساده [۸۶]تعریف کامل تری ارائه دادند: «الجمع اسم ناب عن ثلاثه مفردات فصاعدا متفقات لفظا و معنی» [۸۷] این تعریف به جهت داشتن قید اتفاق در لفظ و معنا کامل تر است.
جمع دو قسم دارد :
الف) جمع سالم : جمعی است که بنای مفرد کلمه تغییر نمی کند و با اضافه شدن علامت جمع به آن، جمع بسته میشود.
علامت جمع سالم مذکر: «ونَ» (در حالت رفعی ) «ینَ» ( در حالت نصبی و جری ) که به آخر مفرد اضافه میشود .
علامت جمع سالم مؤنث: «ات» که به آخر مفرد اضافه میشود .
ب) جمع مکسر :به جمعی گفته میشود که در بنای مفرد کلمه تغییراتی رخ دهد و بر اوزان مشخصی میآید[۸۸] که این اوزان از لحاظ ظاهری یا تقدیری با مفرد ها مغایرت دارند ؛ مغایرت ظاهری یا با حرکات محقق میشود مثل اَسَد و اُسْد و یا با حروف مثل رجل و رجال و مغایرت تقدیری مانند فُلْک و فُلْک است که یکی جمع و دیگری مفرد میباشد و مغایرت آنها در تقدیر گرفته میشود[۸۹].
نکته ۲:جمع مکسر به جمع قله و جمع کثره [۹۰]تقسیم میشود .
نکته ۳ : در استعمالات عرب با لفظ جمع مکسر معامله مؤنث میشود.
نکته ۴ :جمع مکسر در نسبت به صورت مطلق و در تصغیر در صورتی که جمع کثره باشد باید به مفردش برگردد و بعد منسوب و یا مصغر شود.
۲) اسم جمع
غلایینی اسم جمع را این گونه تعریف کرده است: [۹۱] «هو ما تضمن معنی الجمع غیر انه لا واحد له من لفظه و انما واحده من معناه» [۹۲]
نکته: اسم جمع از لفظ خودش مفرد ندارد و مفردش با الفاظ دیگر میآید.
مثال : ناس و قوم وقبیله که از لحاظ معنایی مفردِ همه ی آنها انسان است .
ابل که اسم جمع برای: ناقه ( شتر ماده ) و بعیر (شتر نر ) است.
نکته ۱:اسم جمع در لفظ، مفرد به حساب میآید؛ زیرا میتوان به آن ضمیر مذکر برگرداند.[۹۳] و از همین روی میتوان آنرا مثنی یا جمع بست .
مانند: قوم قومان، قومین یا اقوام
نکته ۲: اسم جمع و جمع از لحاظ معنایی فرقی ندارند چون هر دو برای بیش از سه نفر وضع شده اند ولی از لحاظ لفظی تفاوت دارند.[۹۴]
نکته ۳: اسم جمع چون مفرد به حساب میاید برای نسبت و یا تصغیر همین لفظ را منسوب و یا مصغر میکنیم و نیازی به برگرداندن آن به چیز دیگری نیست.
نکته ۴: اشتراک جمع و اسم جمع در دلالت هردو بر افراد کثیر است.
۳) اسم جنس [۹۵]
مرحوم رضی قدس سره در شرح شافیه اسم جنس را این گونه تعریف کردند:[۹۶] «ان الاسم الذی یقع علی القلیل و الکثیر بلفظ المفرد فاذا قصد التنصیص علی المفرد جیء فیه بالتاء او الیاء»[۹۷]
اسم جنس دو قسم دارد :
الف) اسم جنس جمعی [۹۸]:آن اسم جنسی است که متضمن معنای جمع هست و دلالت بر ( ماهیت ) جنس دارد و اگر مفرد انها قصد شود با «تاء» یا «یاء» میآیند.
مانند : تفاح که برای دلالت مفرد، تفاحه میشود .
ب) اسم جنس افرادی[۹۹] : آن اسم جنسی است که دلالت بر جنس میکند و صلاحیت برای کم یا زیاد را دارد ؛که در واقع اسم جنس اصلی که در تعریف هم امد همان اسم جنس افرادی است .
مانند: ماء، عسل
نکته ۱:اسم جنس به دلیل اینکه مفرد محسوب میشود برای نسبت و یا تصغیر، خود لفظ آن منسوب ویا مصغر میشود .
نکته ۲:اسم جنس (غیر از حالت متصل به تاء) مذکر محسوب میشود .
نکته ۳:اسم جنس (بدون تاء) بر مفرد و مثنی هم صادق هست .
نکته ۴:اسم جنس و اسم جمع از این لحاظ که بر وزن های مشهور جمع نیامده اند اشتراک دارند .
تفاوت ها [۱۰۰]
تفاوت جمع و اسم جمع
الف) جمع بر وزن های مشهور میآید ولی اسم جمع این طور نیست .
ب) جمع از لفظ خودش مفرد دارد ولی اسم جمع از لفظ خود مفرد ندارد .
ج) جمع در نسبت و در تصغیر به مفرد خودش برمیگردد و سپس منسوب و یا مصغر میشود ولی اسم جمع خودش مفرد محسوب میشود ولفظ خودش منسوب ویا مصغر میشود.
تفاوت جمع و اسم جنس
الف) جمع بر وزن های مشهور میآید ولی اسم جنس این طور نیست .
ب) اسم جنس برای دلالت بر مفرد تاء میگیرد ولی جمع این طور نیست .
ج) اسم جنس از لحاظ لفظی مذکر ولی جمع، مؤنث محسوب میشود .
د) اسم جنس بر آحاد (افراد) دلالت نمی کند و بر ماهیت دلالت میکند حالا آن ماهیت میتواند در قالب یک یا دو فرد و یا افراد کثیره محقق شود. بر خلاف جمع که بر آحاد دلالت میکند .
ه) اسم جنس بر قلیل و کثیر صادق است ولی جمع، فقط بر کثیر صادق است.
تفاوت اسم جمع و اسم جنس
الف) اسم جنس را از لحاظ لفظی میتوان به مفردش تبدیل کرد (با اضافه کردن تاء) به خلاف اسم جمع.
ب) اسم جنس بر آحاد (افراد) دلالت نمی کند ولی اسم جمع بر آحاد از لحاظ معنایی دلالت میکند.
ج) اسم جنس بر قلیل وکثیر صادق است ولی اسم جمع فقط بر کثیر (بیش از سه نفر) دلالت میکند.
د) اسم جنس بر مفرد و مثنی هم اطلاق میشود ولی اسم جمع این طور نیست.
فهرست منابع:
۱) شرح کافیه ابن الحاجب، استر آبادی رضی الدین، ذوی القربی، قم، الطبعه الاولی، ۱۴۳۶ ق.
۲) دانش صرف، سید حمید جزایری، نصایح، قم، چاپ پنجم، ۱۳۹۸ش.
۳) شرح شافیه ابن الحاجب، استرابادی رضی الدین، دارالمجتبی، قم، الطبعه الاولی،۱۳۹۰ش.
۴) جامع الدروس العربیه، شیخ مصطفی الغلایینی، مؤسسه المرتضویه، قم، الطبعه الاولی، نامشخص.
۵) شرح نظام بر شافیه نظام الدین الحسن ابن محمد، دار الحجه، قم، الطبعه الثالثه، ۱۴۳۴ق.
۶) صرف ساده، سید حمید رضا طباطبایی، دارالعلم، قم، چاپ نود و دو، ۱۳۹۶ش.
خاطرهی اردو جهادی۱۳۹۸
چند روزی میشه هم همه اردو جهادی تو مدرسه پبچیده منم که از بچگی عاشق این جور برنامه ها بودم ریز شدم ببینم برنامه چیه، با کمی پرس و جو و نگاه کردن تابلو اعلانات متوجه شدم که ماه آینده یعنی بهمن ماه قرار است مدرسه تمام طلبه های مدرسه را به خوزستان سیل زده ببرد تا خانه های خراب شده را تعمیر و بازسازی کنیم.
قید اجباری بودن این اردو منجر به اعتراض بعضی از بچه ها شده بود و بچه های مخالف به دنبال جمع کردن آرا به نفع خودشون بودند ولی من موافق بودم با این طرح، چون میدونستم با هم بودن بچه ها چیزی جز منفعت برای بچه ها به همراه نداشت، ما قرار هست سال ها با هم در یک مدرسه باشیم و چه بهتر که یخمون زود تر آب بشه و با بچه ها رفیق بشیم. خلاصه این اعتراض ها نتیجه ای نداشت خوشبختانه و اکثریت بچه ها قرار شد در این اردو حضور داشته باشند.
ماه بهمن رسید و شوق و اشتیاق من بیشتر شده بود. مدرسه برای این که بچه ها در مقابله با اهل تسنن و وهابیت به مشکل بر نخورند کلاس های آشنایی با این مذاهب را برای همه گذاشت و حاج آقای شریفات را دعوت کرد، البته ما قرار نبود با افراد آنجا بحث های اعتقادی بکنیم و هدف اصلی مدرسه جهاد سازندگی بود و برنامه های فرهنگی سبک برای سن جوان و نوجوان که قسمت فرهنگی دست بچه های پایه ی ششم بود که دوره آموزشی کار با کودک را گذرانده بودند و ما بقی پایه ها کار سازندگی که در واقع بازسازی خانه های سیل زده بود.
روز های آخر بود و بچه ها کم کم داشتند وسایل خودشون رو جمع و جور می کردند و کمر همت را می بستند و برخی از بچه ها که مسئول شناسایی بودند چند روز قبل از حرکت، به خوزستان رفتند و فضا را مهیا و محل کار بچه ها را مشخص کردند. گروهی از بچه ها که مسئول تدارکات بودند با برنامه ریزی های خوب از تمام بچه های مدرسه استفاده کردند و تمام وسایل مورد نیاز برای سفر را تا نصف شب بیستم یعنی روز رفتن آماده کردند.
صبح بیستم شد و بچه ها را به سختی بیدار کردیم چون بچه ها تا دیر وقت داشتند کار می کردند ومسئولین مدرسه که قرار نبود با ما بیایند مراسم بدرقه تدارک دیده بودند و ما را به سمت اتوبوس ها راهی کردند. کمی تا اتوبوس ها راه بود و ما باید از مدرسه تا پارکینگ حرم پیاده می رفتیم و طبق لیست هایی که مسئول هر اتوبوس آماده کرده بودند سوار ماشین هامون شدیم و جریان های مخصوص ماشین ها شروع شد و هر اتوبوس یک هیئت داشت که در زمان های مختلف مراسمات مذهبی برقرار بود و مسخره بازی هاهم زمان خودش را داشت، حتی در قسمت هایی از مسیربا بازی هایی مثل پانتومیم و یک بازی جدید به اسم دور خودمون را سرگرم کردیم تا اینکه نزدیک های ساعت ده شب رسیدیم به خوزستان و از خروجی شهر الهایی از اتوبان خارج شدیم.
الهایی شهری بود که قرار بود ما برای سازندگی به روستا های آنجا برویم و به خانواده های سیل زده ی آنجا کمک کنیم، یک سری اطلاعات جالب در باره این شهر به گوش می رسید که جالب ترین آنها بحث راهپیمایی بود که ما باید در آنجا آنرا برپا می کردیم چون طبق اطلاعاتی که به گوش رسیده بود در این شهر چهل سال راهپیمایی برپا نشده بود و یک جور هایی قرار بود راهپیمایی آنها به دست ما شروع شود که می شد راهپیمایی از گام دوم انقلاب که کار سختی به نظر می رسید و ما باید مردم را دعوت می کردیم و بعد از چهل سال آنها را به خیابان ها می آوردیم.
ساعت نزدیک یازده شب شده بود که ما به محل اسکان رسیدیم که در واقع یک پایگاه بسیج بود و کنار آن یک سالن ورزشی بود که تبدیل شده بود به محل جمع آوری کمک های مردمی و سوله هایی در کنار آن سالن گذاشته شده بود و محل اسکان نیروهای جهادی بود که شکر خدا این سری از نیروها ما بودیم. بعد از اینکه بچه ها وسایل خودشان را داخل سوله ها گذاشتند یک جلسه توجیهی با فرمانده کل نیروهای جهادی شهر الهایی داشتیم که اسم ایشان آقای فلاطون بود البته اهالی آنجا ایشان را آقای افلاطون صدا می زدند.
بعد ها ما فهمیدیم آقای فلاطون نزدیک های یازده ماه است که فرماندهی نیروها را به دست گرفته بود و تمام سختی های این کار از قبیل دوری از خانواده را به جان خریده بودند خدا خیرشان دهد، خلاصه بعد جلسه بچه های تدارکات شام آماده کرده بودند و بین بچه ها پخش کردند و دیگه بچه ها رمق نداشتند حداقل من که خیلی توی اتوبوس خسته می شوم خلاصه بچه ها رخت خواب هایشان را پهن کردند و به خواب شیرین رفتند.
یکی از مباحثی که آقای فلاطون گفته بودند این بود که اهالی اینجا از مساجد کم استفاده می کنند و مساجد کم کم دارد کمرنگ می شود و نماز جماعت هم برقرار نمی شود و یکی از وظایف ما در آن جا پر رنگ کردن نماز جماعت بود و ایجاب می کرد که ما قبل از اذان آماده و در مسجد ها حاضر می شدیم. خلاصه روز اول همه با اشتیاق صبح زود بیدار شدند و بعد از نماز به ورزش پرداختند و ساعت شش و نیم هفت بیدار باش بود و تنبل ها را از خواب بیدار کردیم و صبحانه خوردیم و بعد از این کار ها ماشین های سپاه آمدند و بچه ها گروه گروه پشت ماشین ها سوار و به سمت روستاها روانه شدند.
به روستای اول رسیدیم و گروه اول برای ساخت و تکمیل مسجد روستا پیاده شد و گروه دوم برای خانه ی روبروی مسجد و گروه سوم که ما بودیم یک خانه ای بود که کمی از مسجد فاصله داشت و باید کمی پیاده روی می کردیم و انتهای یک کوچه به آن خانه می رسیدیم که ورودی خانه از سنگ های بزرگ پر شده بود که یکی از کار های ما جابه جا کردن آنها بود و کار دیگر صاف کردن حیاط آن خانه بود بود پر شده بود از بلوک ها و سنگ ها که باید با پتک خورد و ریز می شد تا روی آنها سنگ و ماسه ریخته شود تا یک دست شود.
تا ظهر مشغول کار های آن خانه بودیم تا اینکه اذان شد و دست از کار کشیدیم و به مسجد نیمه کاره آن روستا که گروه اول در آن مشغول کار بودند رفتیم و نماز جماعت برقرار کردیم و بعد از نماز بچه های تدارکات از شهر برایمان غذا آوردند و ناهار خوردیم و دوباره به سر کار هایمان برگشتیم و با جان تازه شروعی دوباره داشتیم و تا مغرب کار می کردیم تا اینکه ماشین های سپاه دوباره به دنبال ما آمدند و برای نماز مغرب به شهر الهایی برگشتیم.
بعد از نماز در اختیار خودمون بودیم و ما از فرصت استفاده کردیم و رفتیم یک دلی عزا در بیاوریم و یک سر رفتیم فلافل های سلف سرویس آنجا و تقریبا تا وقتی که ما خوزستان بودیم فلافلی ها ورشکست شدن چون قمی ها جنبه ی سلف سرویس بودن چیزی را ندارند و تا جا می شد قرص جا می کردیم در نان و هنگامی هم که دیگر جا برای قرص نمانده بود با یک فشار نامحسوس جای برای قرص های جدید باز می کردیم و خلاصه جوری می خوردیم که دیگر جای شام با بچه ها را نداشتیم و به خاطر خستگی زیاد به خاطر کار کردن در روز اول و همچنین خستگی جا کردن قرص فلافل ها بیهوش شدیم و تخت خوابیدیم.
صبح روز دوم شد و خیلی ها حال بیدار شدن نداشتند و خبری از ورزش کردن های تک نفره نبود در حدی که بعد از نماز صبح دوباره همه خوابیدیم تا اینکه با بیدار باش بچه ها بیدار شدیم و صبحانه خوردیم به سمت روستا ها روانه شدیم. آنروز روز بیست و یکم بهمن بود و یک روز به روز هیجان انگیز بیست و دوم بهمن نزدیک تر شده بودیم. گروه ها سر کار های دیروز خود برگشتند و ما آنروز کار های سنگین آن خانه را تمام کردیم و ماند تمیز کاری های ریز که باید بعد از گچ کاری انجام می شد. وقتی کار ما در آن خانه تمام شد من و یک گروه که بسیاری از آنها بچه های هم پایه ی خودم بودند با یکی از ماشین های سپاه به روستای هم جوار رفتیم و ما را با دو عدد فرغون و چند تا بیل آنچا پیاده کردند و کاری که ما باید آنجا انجام میدادیم جابه جا کردن یک تپه ی بزرگ از خاک بود که راه رفت و آمد را سد کرده بود.
نزدیک های ظهر بود که ما کار خودمان را شروع کردیم. این دفعه نیروهای کمتری به همراه داشتیم به همین خاطر سختی و زحمت کار بیشتر شده بود به همین خاطر مجبور بودیم با مسخره بازی ها و کارهای این گونه به خودمون انرژی میدادیم. یکی از این کار ها بازی با یک خر سفید بود که دقیقا شبیه یک ناظر بالای سر ما ایستاده بود و با صدا های خنده داری که در می آورد ما را به خنده می انداخت و یک جریان جالب هم با هم پایه ای من یعنی آقا سجاد اتفاق افتاد که به عنوان یک خاطره و یک راز در ذهن بچه هایی که آنجا بودیم حک شد ولی در کل، آنروز خیلی خسته شدیم تا اینکه نزدیک های مغرب یک گروه از بچه های دیگر که در روستای قبلی کار خودشان را تمام کرده بودند به ما ملحق شدند و کمر کار را گرفتند و تا نماز کار آن روستا را تمام کردیم و نماز را هم همان جا خواندیم و برگشتیم به شهر و از خستگی بعضی از بچه ها در ماشین خوابشان برد.
وقتی وارد پایگاه شدیم دیگر رمقی برایمان نبود ولی ناگهان آقای فلاطون آمد و به ما گفت سریع سوار ماشین ها شوید و به خیابان ها برودید و رأس ساعت نه ندای الله اکبر سر دهید ما هم که به کلی فردا را از یاد برده بودیم خلاصه با هر بدبختی ای که بود سوار ماشین ها شدیم و در آن هوای سرد در کوچه پس کوچه های شهر الهایی راهی شدیم و بعد از گفتن الله اکبر مردم را به راهپیمایی دعوت کردیم و بعد از آن برای صرف غذا به پایگاه برگشتیم.
صبح بیست و دوم بهمن ماه شد و به خاطر راهپیمایی به روستاها نرفتیم و خلاصه تا نزدیک های ساعت ده صبح خوابیدیم. کم کم سرو و صدا ها زیاد شد و مردم داشتند جمع می شدند بچه های فرهنگی ما از صبح کار های راهیپیمایی را انجام داده بودند و یک تریبون در فضای بیرون پایگاه آماده کرده بودند و رفیق خوبم آقا اسماعیل مدانلو قرار بود مجری اجرای مراسم آنروز باشد. بعد از اجرای برنامه و شعر خواندن یکی از اهل دل های شهر الهایی پیاده روی شروع شد و قرار بود مسیر این راهپیمایی از همان پایگاه تا میدان شهرداری آن شهر باشد. جمعیت به راه افتاد و یک نیسان آبی وسط جمعیت با کمک بلندگوها نصب شده بر روی ماشین مردم را به شعار و تکبیر گفتن دعوت می کرد.
نیمی از مسیر نگذشته بود که تصمیم گرفتم خودم را به آن ماشین برسانم و سوار آن شوم. به محض رسیدن به ماشین دیدم هم بحثی من هم همین قصد را کرده و با هم سوار ماشین شدیم جدا از مسخره بازی و این جور کارها مردم را تشویق به گره کردن دست ها می کردیم. جمعیت قابل توجهی آمده بود و مردم این شهر گام دوم انقلاب را محکم شروع کردند و خلاصه بعد از برگشتن از میدان شهرداری و اجرای یک مراسم کوچک مردم به خانه های خود و ما به پایگاه برگشتیم.
بعد از نماز و ناهار و کمی استراحت دوباره به سمت روستاها حرکت کردیم. این دفعه به یکی از خانه های جدید روستا رفتیم که در واقع کمی از خانه های دیروزی دور تر بود و بعد از کمی کار کردن اوستا گچ کار، کارش در آن خانه تمام شد و هنگام رفتن گفت یک نیرو همراه من بیاید و منم که علاقه مند بودم که علاوه بر کار کردن یک حرفه و فنی هم یاد بگیرم سریع اعلام آمادگی کردم و به همراه دو تا استاد گچ کار به سراغ خانه های دیگر رفتیم. هوای به صورت عجیبی داشت سرد می شد و من چون کارم آماده کردن گچ برای دو تا استاد بود دائما دستم در آب بود و باد سرد می خورد. کمی نگذشت که دستم از سرما بی حس شد، تا به حال دراین حد دستم یخ نزده بود اصلا قابل توصیف نیست ولی انگشتانم را هم نمی توانستم تکان دهم ولی با این حال چون کارم خوب بود قرار شد این چند روز باقی مانده را شاگرد همین استادها بشوم یعنی استاد علی و استاد یوسف.
روز بعدی من با این گچ کار ها به یکی از روستاها رفتم و از بچه های مدرسه کلا جدا شدیم. یک نفر در این روز به ما اضافه شد که شاگرد اصلی این استاد ها بود و حدودا شانزده سال داشت و درس را رها کرده و به کار کردن روی آورده بود اسمش هم رضا بود که رضا خیکی صداش می کردند، من فقط یک مشکل داشتم و اون هم این بود که اونا با هم عربی صحبت می کردند و همان طور که می دانید عربی مردم خوزستان با عربی فصیح تفاوت داشت و همین هم سبب شده بود که من اصلا حرف های آنها را نمی فهمیدم ولی برایم جذاب بود و بعضی اوقات هم خنده دار.
آن روز تا نزدیک های ظهر من در آن روستا با گچ کارها تنها بودم تا این که یک گروه از بچه ها به روستایی که ما بودیم آمدند و وقت های استراحت به آنها سر می زدم و نکته ی جالب این قضیه این بود که استاد کارهای ما بعد از هر دو متر کار کردن یک استراحت می کردند و چایی می خوردند خلاصه که خیلی اهل دل بودند و من هم چند روزی که پیش آنها بودم کلیه هام کامل سم زدایی شد. خلاصه ما و بچه ها در آن روستا قریب افتاده بودیم و هر کدام در خانه ای مشغول کار بودیم، یادش بخیر نماز که شد نماز را خواندیم و صاحب آن خانه ای که ما در آن بود یک ناهار مشتی برایمان آورد با یک نوشابه ی تگری حالمان را جا آورد ولی خانه ی هم جوار که بچه های دیگر بودند هنوز ناهار نخورده بودند و من از نان های گرمی که خانم آن خانه برایمان درست کرده بود برایشان لقمه می کردم و به آنها انرژی می دادم تا اینکه ناهار آنها هم آماده شد و هر کدام به کارهایمان برگشتیم.
هوا آن روز خیلی سرد بود و دوباره دست من یخ زده بود، نماز مغرب را خواندیم و منتظر شدیم که ماشین های سپاه دنبالمان بیایند و در این فرصت یک آتش روشن کردیم و کیف کردیم. هرچه صبر کردیم ماشین ها نیامدند و ما هم در تاریکی مطلق با یک تکه چوب و نورهای گوشی هایمان مسیر جاده را گرفتیم و خوشان خوشان حرکت کردیم تا به سه راهی جاده خاکی آنجا رسیدیم و دوباره آتش روشن کردیم و منتظر ماندیم و در همین حین یک ماشین رد شد و ما را سوار کرد ما هم از سرما رفتیم زیر پتوهای پشت ماشین و حدودا نیم ساعت بعد به پایگاه رسیدیم.
آن شب به همه خبر داده شد که فردا شب سپاه در شهر اهواز یک رزمایش تدارک دیده و همه دعوت شده اید تا این رزمایش را ببینید و خلاصه بعد از شنیدن این خبر دوباره به سمت فلافلی ها هجوم آوردیم و فلافلی های آنجا را دوباره بدبخت کردیم و با شکم های پر به پایگاه برگشتیم و بعد از کمی بازی همه خوابیدیم و انرژی جمع کردیم برای فردا یعنی چهار شنبه و معلوم نبود که روز برگشت پنجشنبه هست یا جمعه و در هر صورت ما مشتاق بودیم که بیشتر بمانیم ولی حیف که از دست ما کاری بر نمی آمد.
صبح که از خواب پاشدم و بعد از خوردن صبحانه با یک ماشین به همراه گچ کارها به همان روستای روز اول برگشتیم و اتفاقا به سراغ همان خانه ای که روز اول من با یک گروه در آنجا مشغول کار بودم رفتیم. آن خانه فقط گچ کاری اش مانده بود و بعد باید تمیز می شد و تحویل داده می شد. آن روز من با شنیدن یک خبر از استاد محمد خستگی کل روز های من در رفت و آن خبر هم این بود که قرار بود شب همان روز چهارشنبه که مشغول تمام کردن کارهای آن خانه بودیم عروسی پسر آن خانواده در شهر اهواز برگزار شود و فردایش عروس و داماد به این خانه بیایند به همین خانه بعد از گشتن نیمی از روز بقیه ی بچه ها هم به کمک ما آمدند و تا آخر شب در آن خانه مشغول به کار بودیم و تمام تمیز کاری ها و ریزه کاری ها را انجام دادیم و در همین حین همسایه ها چند بشقاب شیربرنج برای ما آوردند و ما هم در کنار آتشی که درست کرده بودیم نشتیم و آنها را میل کردیم، آن شیربرنج طعم خاصی داشت و مقدار زیادی چرب بود تا اینکه فهمیدیم شیربرنج گاومیش هست و خلاصه زیادی انرژی گرفتیم و برگشتیم سر کار و آن خانه را تمام و به پایگاه برگشتیم.
وقتی که رسیدیم به ما گفتند که آماده باشید که سرویس های سپاه در حال آمدن هستند تا شما را به رزمایش ببرند ما هم در این حین با یکی از رفقا رفتیم یک بستنی بزنیم که دیدیم چند تا از بچه ها در فست فودی منتظر آماده شدن پیتزا بودند و ما هم بر سر آنها هوار شدیم و این کار باعث شد که از سرویس ها جا بمانیم. ما هم ناراحت به پایگاه برگشتیم و ناگهان در همان لحظه آقای فلاطون با ماشین از پایگاه خارج شد و مشغول بردن خانواده ی شهید تقوی به رزمایش بود و ما هم از فرصت استفاده کردیم و با ده تا پتو پشت آن ماشین سوار شدیم و تا اهواز لرزیدیم وبه محض این که به اهواز رسیدیم فهمیدیم که رزمایش تمام شده و حتی بچه هایی که با سرویس هم رفته بودند به رزمایش نرسیده بودند و به صورت خیلی لذت بخش قسمت شد ما به همراه خانواده شهید به معراج شهدا برویم و بعد از رسیدن با روضه خواندن آقا اسماعیل یک حال معنوی خوبی کسب کردیم و با خوشحالی به الهایی برگشتیم و خلاصه داستان طلبیده شدن ما در آن شب در خاطره ی من حک شد و کنار خاطره ی تکمیل خانه ی عروس و داماد قرار گرفت.
پنجشنبه شد و به ما گفته شد که آماده شوید که اتوبوس ها قرار هست دنبال ما بیایند ولی کمی نگذشت که آمدن آنها کنسل شد و فقط یک روز کاری از دست رفت ولی من به همراه چند تا از بچه ها از فرصت استفاده کردیم و با یک ماشین رفتیم تا اهواز و برای یکی از روستا ها تیرچه بار زدیم و بعد به آن روستا رفتیم و تا شب کار کردیم و شب به پایگاه برگشتیم و صبح جمعه با شهر الهایی و خاطره های بسیار خوب روستاهایش خداحافظی کردیم و به سمت قم حرکت کردیم و سفر ماجراجویی خود را به اتمام رساندیم و دوست دارم در انتها از تمام بچه هایی که در این سفر مسئولیت پذیرفتند و به نیرو ها خدمت کردند تشکر کنم و دستشان را ببوسم ولی حیف زمانی این یادداشت را دارم می نویسم که همه جا به خاطر کرونا تعطیل است و دیگر اجازه دست بوسی را نداریم ولی تنها کاری که می توانم بکنم همین تشکر لفظی است و دیگر هیچ به امید دیدار دوبارهی بچه ها در حجره ها، خدا نگهدار
[1] دانش صرف صفحه ۲۷
[۲] دانش صرف صفحه ۳۰
[3] سیر تغییرات الفاظ: در آغاز انسانهای اولیه در ارتباطات خود از ایما و اشاره استفاده میکردند وبه مرور زمان اشکال و اشاره ها پاسخگوی نیازهای آنها نبود و سبب شد از لفظ های ساده و کوتاه استفاده کنند و به مرور زمان و با افزایش بیش از پیش نیازها، لفظ های جدید و طولانی تر به وجود آمد.
[۴] شرح شافیه ابن الحاجب للرضی ره، جلد ۱، صفحه ۶۲.
[۵] الکتاب، جلد ۲، صفحه ۲۲۳ قسمتی از متن: «هذا باب افتراق فعلت و افعلت فی الفعل للمعنی، تقول: دخل و خرج و جلس، فاذا اخبرت ان غیره صیره الی شیء من هذا قلت: اخرجه و ادخله و اجلسه …»
[۶] مغنی الادیب الباب رابع صفحه ۹۷ قسمتی از متن: «الحق أنه قیاسی فی القاصر، سماعی فی غیره، و هو ظاهر مذهب سیبویه …»
[۷] دانش صرف صفحه ۲۲۸ پانوشت ۲
[۸] صرف کاربردی در آیات و روایات صفحه ۹۳
[۹] مد نظر داشته باشید که راه بدست آوردن و تحدید معانی هر یک از ابواب، تحقیق اجتهادی در مثال ها و مقایسه بین مواد استعمال شده در هر باب است.
[۱۰] صرف کاربردی (پیشرفته): ۱۳۹۲، جلد ۱، صفحه۳۰۴
[۱۱] در کتاب شرح نظام علی الشافیه صفحه ۱۳۸ تعدیه را این گونه تعریف کرده است که:«ان یجعل الفعل بحیث یتوقف فهمه علی متعلق بعد ان لم یکن کذلک»
[۱۲] دانش صرف صفحه ۲۱۷ پانوشت ۲
[۱۳] شرح نظام علی الشافیه صفحه ۱۴۸ پانوشت ۳ «المطاوعه فی اصطلاح اهل التصریف التأثر و قبول أثر الفعل»
[۱۴] دانش صرف صفحه ۲۴۴
[۱۵] شرح شافیه ابن الحاجب للرضی، جلد۱، صفحه ۷۶.
[۱۶] دانش صرف، صفحه ۲۲۴، پانوشت ۲
[۱۷] برای اطلاع بیشتر از این قائده ر.ک صرف کاربردی (پیشرفته) جلد ۱صفحه ۳۰۶ پانوشت ۲
[۱۸] ترجمه: زیاد شدن حروف الفبا دلالت میکند بر زیاد شدن معانی
[۱۹] صرف کاربردی (پیشرفته):۱۳۹۲، جلد۱، صفحه ۳۰۵.
[۲۰] دانش صرف صفحه ۲۱۸
[۲۱] دانش صرف صفحه ۲۱۹
[۲۲] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۰۴
[۲۳] شرح شافیه ابن حاجب (للرضی) جلد ۱ صفحه ۶۴
[۲۴] شرح نظام علی الشافیه صفحه ۱۳۹ پانوشت ۱
[۲۵] صرف کاربردی در آیات و روایات صفحه ۹۴
[۲۶] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۲،جلد ۱، صفحه ۳۰۵
[۲۷] دانش صرف، صفحه ۲۲۷
[۲۸] صرف کاربردی (پیشرفته):۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۰۷
[۲۹] برای اطلاع بیشتر ر.ک کتاب المطول و بهامشه حاشیه السید میر شریف
[۳۰] فعل و نائب فاعل، اسم فاعل و فاعل
[۳۱] در باب مفاعله، هم نسبت اسنادی داریم و هم تعلقی اما در باب تفاعل فقط نسبت اسنادی داریم.
[۳۲] دانش صرف صفحه ۲۲۸ پانوشت ۲
[۳۳] دانش صرف صفحه ۲۲۸ پانوشت ۴
[۳۴] دانش صرف صفحه ۲۵۲
[۳۵] صرف کاربردی(پیشرفته):۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۰۸
[۳۶] داشن صرف صفحه ۲۳۵
[۳۷] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه۳۱۳
[۳۸] دانش صرف صفحه ۲۴۴
[۳۹] دانش صرف صفحه ۲۴۵ پانوشت ۱
[۴۰] صرف کاربردی(پیشرفته) جلد ۱ صفحه ۳۱۱
[۴۱] دانش صرف صفحه ۲۵۲
[۴۲] صرف کاربردی (پیشرفته) جلد ۱ صفحه ۳۱۱
[۴۳] شرح شافیه ابن الحاجب، جلد ۱، صفحه ۱۱۰
[۴۴] دانش صرف صفحه ۲۵۲
[۴۵] دانش صرف صفحه ۲۵۲
[۴۶] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۱۴
[۴۷] همان جلد ۱ صفحه ۳۰۶
[۴۸] صرف کاربردی (پیشرفته):۱۳۹۴، جلد ۱ صفحه ۱۷۳
[۴۹] صرف کاربردی (صرف پیشرفته) :۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۱۲
[۵۰] اسمی که دارای افرادی در خود میباشد
[۵۱] دانش صرف صفحه ۲۲۶
[۵۲] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۲، جلد ،۱ صفحه ۳۱۳
[۵۳] در این بخش تفاعل و افتعال را یکی در نظر گرفته و آنها را در لباس تفاعل مورد بررسی قرار میدهیم.
[۵۴] شرح نظام، صفحه ۱۴۶، پانوشت ۳
[۵۵] به نقل از حضرت آیت الله جوادی حفظه الله
[۵۶] شرح شافیه ابن حاجب مشهور به کمال، صفحه ۵۵
[۵۷] صرف کاربردی (پیشرفته) :۱۳۹۴، جلد۱، صفحه ۱۹۰
[۵۸] همان جلد ۱ صفحه ۳۱۲
[۵۹] با مراجعه به کتاب المعجم المفهرس در موارد استعمال إتخذ و دیگر صیغه های آن در این باب، به نظر میرسد که در همه ی موارد آن، گرفتن توأم با قبول و با خوشنودی ملحوظ است.
[۶۰] دانش صرف، صفحه ۲۷۷، پانوشت ۴
[۶۱] جامع المقدمات، جلد ۱، شرح تصریف، صفحه ۲۳۸
[۶۲] با اعتقاد به قاعده زیاده المبانی تدل علی زیاده المعانی نیز میشود به این نتیجه دست یافت.
[۶۳] صرف کاربردی در آیات و روایات صفحه ۹۹
[۶۴] صرف کاربردی در آیات و روایات صفحه۱۰۰
[۶۵] مفردات، صفحه ۱۴۱
[۶۶] برای اطلاع بیشتر نسبت به این فتوا ر.ک شرح لمعه کتاب الصلاه، مبحث خلل نماز
[۶۷] تدریج، صفحه ۴۲
[۶۸] باب افعیلال
[۶۹] باب افعلال
[۷۰] صرف کاربردی (پیشرفته):۱۳۹۲، جلد ۱ صفحه ۳۲۱
[۷۱] مبادی العربیه جلد ۴ صفحه ۴۲. متن این کتاب در این زمینه: إنَّ اوزان المطاوعه تدل علی ما یدل علیه المجهول، لا بد من ملاحظته فإنَّ المجهول یعتبر فیه التفات الذهن الی الفاعل المحذوف لغرضٍ فی نفس المتکلم، کما ستری فی باب النحو. اما هذه الأوزان فیعتبر فیها حصول الاثر فی المفعول من غیر الالتفات الی الفاعل السببی.
[۷۲] صرف کاربردی (پیشرفته): ۱۳۹۴، جلد ۱ صفحه ۱۷۰
[۷۳] ترجمه: و فرق بین ابدال و تبدیل: اینکه اولی استعمال میشود در مقام تبیه مخاطب از جهت صدور (فعل از فاعل) و دومیدلالت میکند بر (تنبیه مخاطب) بر وقوع (فعل بر مفعول)
[۷۴] صرف کاربردی (پیشرفته): ۱۳۹۴، جلد ۱ صفحه ۱۷۵
[۷۵] از تو درباره عادت ماهانه [زنان] مىپرسند، بگو: «آن پلیدى و رنجى است براى آنان پس هنگام عادت ماهانه، از زنان کنارهگیرى نمایید [و با آنها نزدیکى ننمایید] و به آنها نزدیک نشوید تا پاک شوند و هنگامى که پاک شدند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید» خداوند توبه کنندهگان و پاکیزگان را دوست مىدارد.
[۷۶] تفسیر مجمع البیان، جلد ۲، ۳۰۷
[۷۷] کشف الاسرار و عده الابرار، ج۱، صفحه ۵۹۹
[۷۸] البته مراجع اکثرا، در این زمینه احتیاط کرده اند حضرت امام خمینی(ره) آیت الله سیستانی(حفظه الله) و … برای اطلاع بیشتر از این موضوع میتوان به رساله مراجع، مراجعه کرد.
[۷۹] ترجمه: هر کس گریست یا گریاند در راه ما صد نفر را ضمانت میکنیم برای او نزد خدا بهشت را و هرکس گریست یا گریاند پنجاه نفر را پس برای اوست بهشت و هر کس گریست یا گریاند سی نفر را پس برای اوست بهشت و هرکس گریست یا گریاند ده نفر را پس برای اوست بهشت و هر کس گریست یا گریاند یک نفر را پس برای اوست بهشت و هر کس به زحمت خود را گریاند پس برای اوست بهشت.اللهوف على قتلى الطفوف صفحه ۱۱
[۸۰] اللؤلؤ والمرجان، صفحه ۴۵-۴۶
[۸۱] اکثر کتب لغت به این معنا اشاره کردهاند از جمله: معجم الوسیط صفحه ۶۷، المنجد صفحه ۴۳، لسان العرب جلد ۱۴ صفحه ۸۳، مجمع البحرین، جلد ۱ صفحه ۶۰
[۸۲] اللؤلؤ والمرجان، صفحه ۴۵-۴۶
[۸۳] این دو نسخه کتاب با هم تفاوت های زیادی به علت اختلاف سال نشر داشته اند به همین دلیل از هر دو نسخه ی آن استفاده شده است.
[۸۴] شرح الکافیه (للرضی)، ج۳، ص۲۹۱.
[۸۵] ترجمه : جمع آن چیزی است که دلالت میکند بر مفرد ها به واسطه ی یک نوع تغییر در حروف آن مفرد ها .
[۸۶] صرف ساده ص ۲۵۲
[۸۷] ترجمه : جمع اسمی است که نیابت میکند از سه نفر به بالا که در لفظ و در معنا متفق باشند .
[۸۸] دانش صرف ص۳۳۲
[۸۹] ر.ک:شرح شافیه (للرضی)، ج ۲ ص ۳۲۸ پ ۱
[۹۰] ر.ک:دانش صرف ص ۳۳۳
[۹۱] جامع الدروس العربیه الجزء الثانی ص ۲۱۷
[۹۲] ترجمه : (اسم جمع ) آن چیزی است کع متضمن معنای جمع هست و از لحاظ لفظی مفرد ندارد بلکه مفرد ان از لحاظ معنایی است .
[۹۳] شرح شافیه (للرضی)، ج ۲ ص ۳۳۳
[۹۴] شرح شافیه (للرضی)، ج ۲ ص ۳۳۳
[۹۵] مکتب کوفیون اسم جنس را جمع مکسری که مفردش با تاء هست محسوب میکنند در صورتی که این نظریه از لحاظ لفظی و معنوی رد میشود ر.ک: شرح شافیه (للرضی)، ج ۲ ص ۳۲۸
[۹۶] شرح شافیه (للرضی)، ج ۲ ص ۳۲۸
[۹۷] ترجمه : اسم جنس اسمی است (ماهیتی است)که بر کم یا زیاد صادق است و لفظ مفرد به حساب میاید و هنگامی که قصد شود تنها بر مفرد دلالت کند انتهای ان «تاء» یا «یاء» میآید.
[۹۸] جامع الدروس العربیه الجزء الثانی ص ۲۱۷ در واقع برخی اسم جنس ها به دلیل کثرت استعمال در خصوص افراد کثیر صلاحیت برای اطلاق بر افراد قلیل را از دست میدهند و تبدیل به اسم جنس جمعی میشوند.
[۹۹] جامع الدروس العربیه الجزء الثانی ص ۲۱۷
[۱۰۰] ر.ک: شرح نظام بر شافیه ص ۳۴۵ الی ۳۴۶
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.