چکیده :
ما در این پژوهش سعیمان بر این است تا یک مفهوم روشنی از مرجعیت علمی اهل بیت (علیهم السلام) داشته باشیم که آیا اصلاً اهل بیت (علیهم السلام) مرجعیت علمی داشته اند یا خیر؟ یا فقط مرجعیت سیاسی داشته اند؟ لذا بر این خود را ملزم کزدیم که در ابتدا بیاییم مفهوم مرجعیت علمی را روشن کنیم که مرجعیت علمی به معنای تفسیر کردن دین است….
مقدمه:
پیامبر گرامی اسلام در چندین وهله جانشین بعد از خود را به مردم معرفی می کند. این کار پیامبر به نظر می رسد که می خواست به مردم بفهماند که این قضیه از اهمیت بالایی برخوردار است و این فکر را از ذهنتان بیرون کنید که بعداز فوت من هر کاری خواستید، انجام دهید.همان طور که در کتب روایی هم آمده است که در قضیه ثقلین[۱]،دعوت بنی هاشم[۲]، غدیر[۳]،حدیث الخلفاء بعدی إثنا عشر[۴] و….پیامبر مکرم اسلام امیرالمؤمنین را به جانشینی خود برگزید،هواخواهان و دوست داران علی(علیه السلام)با توجه به مقام و منزلتی که امیرالمؤمنین نزد رسول الله داشتند مسلم می داشتند که جانشینی رسول الله بعداز رحلت ایشان حضرت علی (علیه السلام)است.
اما درست به خلاف انتظار آنان شد.درست وقتی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)رحلت کردند و هنوز بدن مطهرشان دفن نشده بود و اهل بیت (علیهم السلام)مشغول کفن و دفن بودند عده ای با نهایت عجله بدون آن که با اهل بیت(علیهم السلام) وطرفداران مشورتی شود و لو خبری داده شود در چهره ای خیر خواهانه برای مسلمانان جانشین پیامبر را انتخاب نموده و علی (علیه السلام) را در مقابل کار انجام شده قرار دادند.[۵]
علی (علیه السلام)و هواداران او مانند سلمان و مقداد پس از فراغت از دفن پیامبر از جریان مطلع شدند و در مقام انتقاد بر خواستند و به خلافت انتخاب شده و به کارگردانان آن اعتراض کردند و اجتماعاتی به راه انداختند ولی پاسخ آن ها این بود:
“صلاح مسلمانان در همین بود.”
این انتقاد و اعتراض بود که اقلیتی را از اکثریت جداکرد و طرفدار های امیرالمؤمنین را با نام
“شیعه ی علی (علیه السلام)”به جامعه معرفی کرد.آن ها که اکثریت بودند با نام اهل سنت به جامعه معرفی شدند.
آنها بر این باور بودند و هستند که مقام امامت با شورا باید باشد اما ما شیعیان بر این عقیده ایم که امامت یک منصب الهی است و امام از جانب حق تعالی منصوب می شود.
حال ما در این مقاله در ااین جایگاه قرار گرفتیم تا با استدلال به برادران اهل سنت ثابت کنیم که امامت
یک منصب الهی بوده.
این منصب الهی را از راه های گوناگونی می توان بررسی کرد ولی راهی را که ما در پیش گرفتیم از راه راه اثبات مرجعیت علمی و وجوب مرجع علمی بعد از امام و ادله ی آن می باشد.
مفهوم شناسی مرجعیت علمی اهل بیت علیه السلام(علم دینی – علوم انسانی – علوم پایه)
شیعه در علوم دینی به ظن ،شک و تردید اعتنایی نکرده و مباحث مربوط به دین را فقط از منبع علم الهی و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اخذ کرده است؛یعنی در علوم دینی در بین شیعه ،ظن و گمان و شک و تردید هیچ جایگاهی ندارد.آنچه ما در چندین کتب دیدیم به این رسیدیم
حرف ما این نیست که در اخبار شیعه تحریف وجود ندارد؛نه اتفاقاً وجود دارد.آن زمان که شیعه اطراف امیرالمومنین علی (علیه السلام) و خاندان عصمت و طهارت ایشان جمع بودند و مشغول به جمع آوری اطلاعات بودند و مشغول به فراگیری حدیث بودند عده ای از مردم بی بصیرت و ساده لوح دور ابوهریره و عمرو بن العاص و ابو حنیفه جمع شده بودند و از آن ها احادیث پیغمبر را یاد میگرفتند.
آنچه امیرالمومنین علی (علیه السلام) قائل به آن بود این بود که حدیث باید تدریس و تدوین شود،زیرا ایشان از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)آموخت که حدیث باید تدریس شود.چون آنچه به نظر می رسد فکر میکنم این بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)هم دشمنان خودش را میشناخت که می آمدند و لباس آدم های خوب را میپوشیدند و جلوی پیامبر عرض اندام میکردند.و همچنین اگر این احادیث تدریس نمیشدند کم کم به مرور زمان از بین میرفتند.لذاست که.امیرالمومنین علی(علیه السلام)میفرمایند:
“تذاکروا الحدیث فاِنَّکم اِلّا تفعلوا یندرس”[۶]
«حدیث را مذاکره کنید،زیرا اگر مذاکره نکنید،ازبین می رود.»
علی (علیه السلام)به دستور پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تدوین احادیث نبوی و علوم رسالت مشغول شد؛علی (علیه السلام) قرآن را با املای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)،با تفسیر و تأویل و بیان و شأن نزول تدوین کرده و با خط خود نوشته.[۷] حال بعضی از علمای اهل سنت کوشش دارند که علوم رسالت را که نزد علی (علیه السلام)قرار گرفته است منکر شوند[۸].در صورتی که در بین کتاب های شیعه،کتاب “جفر”،”جامعه”و”مصحف فاطمه”سلام الله علیها از کتاب های علی (علیه السلام)به حساب می آیند.[۹]
اهل بیت(علیهم السلام)با این کار هایی که نظیر نوشتن کتاب،تفسیر قرآن،املای قرآن و نظیر آنها انجام داده اند این را به مردم دنیا میفهمانند که مفسرین (انحصاری) دین ما هستیم.هر چند که بعد از آن ها چون آن بزرگواران علمشان به علم الهی متصل است وهمچنین آن ها از خطا و اشتباه در امان هستند. و عقل این طور دستور میدهد که اگر ما سؤالی داریم به کسی رجوع کنیم که اصلاًاشتباه نمی کند.چون همان طور که در کتاب آموزش عقاید آیت الله مصباح آمده امام یکی از شئونش این است که عصمت دارد چون امامت منصبی است الهی که خدای متعال به اهل بیت داده است.و به طور مفصل در آن کتاب بحث شده است.(برای اطلاعات بیشتر به کتاب آیت الله مصباح،آموزش عقاید،صفحه ی ۳۱۸مراجعه نمایید.) حال آنچه به نظر میرسد این است که اهل بیت(علیهم السلام) از لحاظ علمی در آن زمان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده اند.و کسی در سطح آنها وجود نداشته.لذا اگر ما در چند کلمه بخواهیم مفهوم مرجعیت علمی اهل بیت (علیهم السلام)را بین کنیم این است که:آن ها دین را تفسیر میکردند.
آنچه ما در چندین کتاب دیدیم به این رسیدیم که وقتی ما می گوییم “مفهوم شناسی مرجعیت علمی”در این جا مراد هم می تواند علوم دینی باشد ،هم می تواند علوم انسانی باشد،هم می تواند علوم پایه باشد. اهل بیت باید در هر سه خبره باشند.زیرا مثلاً اگر کسی سؤالی راجع به نماز ازآن ها داشت باید آنها بر روی آن مسلط بوده و جواب بدهند،حال اگر کسی سؤال تفسیری یا منطقی داشت بایدآن ها پاسخ گو بوده باشند،و همچنین اگر می خواستند اول ماه را مشخص کنند یا خسوف و کسوف را مشخص کنند باید علم نجوم بلد می بودند.و از آن جا که اهل بیت تنها وزنه ی آن زمان بوده اند و از طرف خدا و پیامبر مأمور به تبلیغ دین بوده اند لذا باید همه ی این علوم را فرا می گرفتند تا به مشکل برنخورند.
دین اسلام در حقیقت با مرجعیت علمی اهل بیت (علیهم السلام) تکمیل میشود و جامعیت پیدا میکند. دین زمانی به جامعیت رسید که در غدیر خم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند مأمور شد تا ولایت علی(علیه السلام) را ابلاغ کند. به عبارت دیگر، با اعلام جانشینی علی(علیه السلام) دین تکمیل شد؛ لذا تکمیل و جامعیت دین با مرجعیت علمی اهل بیت در غدیر خم گره خورد
” الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً “[۱۰]
شئون پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)
شیعه آنچه معتقد است این است همان هدفی که منجر به ارسال وحی وارسال رسل شد،به یک نوع دیگری در حضور امام معصوم دنبال می شود.لذا بیشتر وظایفی که در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به گردن ایشان بود،در زمان ممات و غیاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به گردن امام معصوم (علیه السلام)است.و خداوند غرض از ارسال پیامبران الهی را هدایت و سعادت مردم قرار داده است.در صورتی این هدف به تحقق میرسد که در کنار برنامه های الهی یک اجرا کننده ی دقیقی هم در غیاب پیامبروجود داشته باشد.و الا اگر وجود نداشت دین الهی به دست مردم می افتاد و دیگر عاقبت دین مشخص نبود که چه می شد.
یکى از شئونى که قرآن کریم براى پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر میکند، شأن تعلیم و آگاه کردن مردم به پیامهای الهى است آن جا که میفرماید:
“ربنا ابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم؛” [۱۱]
پروردگارا، در میان آنان فرستادهاى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند؛ زیرا که تو خود شکست ناپذیر حکیمى.
خدا هم نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)را فرستاد.چه کسی کتاب و حکمت آموزش می دهد؟کسی که خود کتاب و حکمت را بداند.حال این پیامبر کتاب و حکمت را از کجا و از چه طریق می داند؟
این پیام های الهی از طریق وحی بر پیامبر عظیم الشأنمان نازل می شد.خیلی از علوم از طریق وحی بر پیامبر نازل شدند در حالی که پیامبر گرامی اسلام سواد نداشت.همان طور که ما در بخش مفهوم شناسی عرض کردیم که علی (علیه السلام)به دستور پیامبر به تدوین احادیث و علوم رسالت مشغول شد.یعنی به عبارت دیگر پیامبر مبانی را که از طریق خداوند باری تعالی از طریق وحی کسب کرده بود را به علی (علیه السلام)میگفتند و ایشان می نوشتند. لذاست که این شأن از شئون پیامبر یعنی شأن علمی برجسته میشود.وآنچه ما در بخش مفهوم شناسی مرجعیت هم ذکر کردیم این بود که مرجعیت علمی یعنی تفسیر کردن دین.حال که مفسر دین هم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)می باشد خود این تفسر را به سه طریق انجام می دهد:
۱-ابلاغ وحی قرآن(یتلوا علیهم آیاته)[۱۲] ۲-ابلاغ وحی غیرازقرآن[۱۳]
۱.سایت راسخون
۳-تفسیر قرآن (وأنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و لعلهم یتفکرون)[۱۴]
و هر سه امر از اموری بود که دین به وسیله ی این امور تفسیر میشد.
ضرورت وجود مرجع علمی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و له و سلم) و تداوم آن
خداوند حکیم این جهان را از روی حکمت خلق کرده است.و از حکیم بعید است که دینی به نام اسلام بیافریند و این دین آخرین و کامل ترین دین در عالم خارج باشد،ولی تا موقع حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برنامه داشته باشد.لذا حکیم کار عبث انجام نمی دهد.لذا باید کسی وجود داشته باشد تا هدایت مردم را تا قیامت به دوش بکشد.او هم مانند پیامبر باید معصوم و مصون از گناه باشد.زیرا مصون از گناه کسی را منحرف نمی کند و به سمت خلاف خدا نمی کشاند.و معصوم هم همه ی کارهایش از روی غرضی بوده و این غرض هم ،غرضی است که مورد تأیید خداست.پس این امام است که بعد از پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)می آید. امامت یکی از ارکان اعتقادی است که بعد از خداشناسی و نبوت مطرح می شود، یعنی ابتدا خداوند را با اوصافی از قبیل علم، حکمت، قدرت، بی نیازی و رأفت و رحمت می شناسیم و سپس معتقد می شویم که چنین خدایی در طول تاریخ، انسانهایی جهت هدایت بشر فرستاده است (نبوت عامه) که آخرین آنها بنام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجاز ظهور کرد (نبوت خاصه) و دین کامل را برای همه انسانها تا روز قیامت آورد. دقت در تاریخ بیست و سه سال پیامبری رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضروری است. سیزده سال از نبوت ایشان در مکه گذشت، که با وجود فشارهای زیاد به یکتا پرستی و مبارزه با شرک پرداخت و بعد از آن ده سال در مدینه که همراه بود با جنگ های فراوان. [۱۵] با وجود همه مشکلات، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با نهایت سعی و تلاش، اصول معارف دین و اصول قوانین و مقررات را بیان کرد.که این همان مرجعیت علمی است. یعنی در واقع پیامبر اسلام دین را برای مردم به نحو احسنت معرفی می کرد.که این را کلامیون تفسیرکردن دین گویند.ولی انچه ما(شیعه)بر آن معتقدیم این است که همه ی مطالب دین بیان نشده است.و در قرآن هم توضیح وتفسیر خیلی از آموزه های دین بیا نشده است.شهیدمطهری این مسئله را این طور بیان میکند: «می دانیم احکامی که در قرآن بیان شده خیلی مختصر و جزئی است و قرآن همه اش کلیات است مثلا قرآن که اینهمه برای نماز اصرار دارد، درباره آن از «اقیموا الصلواه» و «و ارکعوا و اسجدوا» (رکوع کنید، سجود کنید) تجاوز نکرده و حتی توضیح نداده که نماز را به چه شکلی باید خواند و همچنین درباره حج که اینهمه دستور داده…»[۱۶]
پس طبق این گفته ی شهید آنچه به نظر می رسد این است که ما اگربخواهیم دین را به صورت کامل اجرا کنیم نمی توانیم به قرآن به تنهایی اکتفا کنیم.پس تا این جا وجود مفسر دین ضروری شد.که وقتی قرآن می گوید نماز بخوانید با چه کیفیتی باید باشد.این کیفیت را پیامبر توضیح می دهد.حال اگر پیامبرنبود امام که یک منصب الهی دارد بایداین وظیفه را به دوش بگیرد.
عقل می گوید خدای حکیم، علیم، قادر، رحمن و… به هیچ روی در هدایت انسانها کوتاهی نمی کند و راهنمایی پیامبرش را ناقص رها نمی کند. عقل می گوید اگر غرض خداوند هدایت مردم بوده (که اینچنین هم هست) پس تمام اسباب آنرا فراهم می کند. و خلاصه اینکه دلیل ضروری بودن بعثت انبیاء، وجود امام را نیز ضرورت می بخشد، به این دلیل بدون امام پیام پیامبر ناقص خواهد بود و چرا که کمال دین به گشوده شدن درهای علم و معرفت به روی مردم است.
مرجع علمی بعد از پیامبر
بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)مشکلات زیادی برای شیعه به وجود آمد.اولین وبزرگترین مشکلی که دامن شیعه را گرفت بحث اختلاف بر سر خلافت و امامت بعد از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بود.که تا قبل از این مسئله شیعه و سنی وجود نداشته و همه ی مسلمانان به یک دین و مذهب واحد به نام اسلام تمسک می جوییدند.مسئله ی جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فقط یک واقعه ی تاریخی نیست بلکه اثر آن تا امروزو بعد از امروز هم باقی خواهد بود.
حال بحث را باید این طور دنبال کنیم که بعد از رحلت رسول خدا مرجع علمی مسلمانان در مسائل و مشکلات علمی چه کسی ست؟اصلاً پیامبر کسی را به جانشینی خود انتخاب کرد یا همین طور مسلمانان را به حال خودشان رها کرده و سرنوشت آن ها را به دست خودشان سپرده؟
شیعه مدعی است که سنّت نبوی و احادیث پیامبر بر مرجعیت اهل بیت در زمینه عقاید و مسائل دینی و علمی تأکید کرده است و از واضحترین این احادیث، حدیث ثقلین است که نزد شیعه و سنّی متواتر بوده و هیچ کس در صحت آن شکّی ندارد مگر اشخاص جاهل یا معاند.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در موارد زیادی صحابه را مخاطب قرار داده و فرموده:میان شما دو امانت سنگین می گذارم:کتاب خدا(قران)وعترت من، این ها از یکدیگر جدا نمی شوند تا مرا در روز قیامت ملاقات کنند.[۱۷]
با کمی دقت در این حدیث دو مطلب آشکار می شود:
یکی این که عصمت اهل بیت(علیهم السلام)نمایان میشود؛زیرا اگر اهل بیت(علیهم السلام)از خطا و اشتباه معصوم نباشند چه طور ممکن است در هیچ موردی اگر کسی به آنه تمسک می جوید گمراه نشود.لذا پس موجه ترین کسانی که مردم در نبود پیامبر باید به آن ها مراجعه می کردند اهل بیت(علیهم السلام)بوده که از خطا و اشتباه مصون هستند.دوم این که راه یابی به قرآن و اسرار و معارف دینی نیازمند به یک معلمی است که در فهمیدن معارف و مبینکردن آن خطا نکند.و این چنین معلمی با این اوصافی کسی نمی تواند باشد مگر اهل بیت(علیهم السلام) که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)انها را همنشین قرآن معرفی کرده.
پس با این اوصاف این اهل بیت(علیهم السلام)می باشند که مرجع علمی و محل رجوع مردم می باشند تا آن ها گمراه نشوند.و اگر کسی بگوید پیابر کسی را به جانشینی برنگزید این تهمت و افتراست چرا که هر فرد عادی هم میداند که در صورت مسؤلیت داشتن، باید در نبود خود، کسی را جای خود برگزید تا به امور رسیدگی کند و از هرج و مرج جلوگیری کند.
ادله مرجع علمی بودن اهل بیت
همان طور که در ابتدای پژوهش مرجعیت دین را تفسیر دین معرفی کردیم و گفتیم که این اهل بیت هستند که می توانند دین را بدون مو و کاستی تفسیر کنند حال رسیدیم به این که دلایلی بر تصریح این گفته مان را متذکر شویم.
اساساً شیعه در مفهوم خلافت با اهل سنت اختلاف دارد.اهل سنت خلافت را یک مقام عادی می دانند و قائل به این هستند که خلیفه باید شورایی انتخاب شود.و تعریفشان از خلیفه این طور است که کسی که اداره ی جامعه اسلامی را به دست گرفته.[۱۸]
ولی شیعه به این عقیده دارد که همان طور که مقام نبوت یک منصب الهی است و مردم نباید انتخاب کنند،خلافت هم به اختیار مردم ،حتی به اختیار پیغمبر هم نیست؛بلکه یک مقام الهی است.
لذا شیعه عقیده دارد که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امر خدا علی (علیه السلام) را به مقام ولایت منصوب کرده و از مردم بیعت گرفت.و روایاتی که شیعه به آن اعتماد کرده،روایاتی است که به طور متواتراز خود اهل سنت به ما رسیده است.و ما اجمالاًدر این جا چند تا را ذگر می کنیم: [۱۹]
دعوت بنی هاشم
روز نزول آیه ی”وَ أنذِر عَشیرَتَکَ الأقرَبِینَ”پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد علی (علیه السلام) غذایی تهیه کرد،مردان بنی هاشم را که تقریباًچهل نفربود،دعوت نمود،پس از صرف غذا فرمودند:
“ای اولاد عبدالمطلب!قسم به خدا من فردی را در میان عرب سراغ ندارم چیزی برای قوم خود آورده باشد،بهتر از آنچه من آورده ام،خدا مرا امر فرموده است که شما را به سوی آن دعوت کنم…”
کدام یک از شما شریک رنج ها و زحمت های من می شود؟به این شرط که او برادر من،وصی و جانشین من در میان شما باشد.همه ساکت ماندند،تا این که علی (علیه السلام) به پا خاستو دست بیعت داد.
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)دست به گردن علی(علیه السلام) گذاشت و فرمود: “این برادر و وصی من و جانشین من است،سخنانش را بشنوید و اطاعت کنید.! [۲۰]
این داستان به حمدلله بخشی از مشکلات تاریخی را حل کرده.یعنی این که مشخص می شود که خلافت امیرالمؤمنین از بعثت پیابر بوده و به روز غدیر اختصاص ندارد.و همچنین از همین جا واضح می گردد که چررسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از روز بعثت تا وفات در موارد زیاد و زمان های مختلف،صراحتاً راجع به خلافت علی (علیه السلام) سخن گفته.
حدیث غدیر
در سال دهم هجرت،پیامبر اکرم هنگام برگشت از حجهالوداع، به دستور خدا مردم را در سرزمین غدیر(جایی است میان مکه و مدینه) گردآورده و در آنجا برای مردم خطبه ای خوانده و علی (علیه السلام)را به مقام خلافت بعداز خود منصوب کرد و از مردم بیعت گرفت.
این حدیث را صدو ده نفر از صحابه روایت کرده اند وبه طرق مختلف در کتب اهل سنت ثبت شده است.[۲۱]
حدیث ثقلین
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در موارد زیادی صحابه را مخاطب ساخته و فرمود:میان شما دو امانت سنگین می گذارم:کتاب خدا(قران)وعترت من، این ها از یکدیگر جدا نمی شوند تا مرا در روز قیامت ملاقات کنند.
حدیث”الخلفاء بعدی إثنی عشر”
از طرق اهل سنت روایت شده که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرموده:
جانشینان من دوازده نفرند،به شماره ی نقبای بنی اسرائیل،همه ی آنها از قریش و به روایتی از بنی هاشم هستند.[۲۲]
احادیثی که دلالت می کند بر این که جانشینان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)دوازده نفرند،از طرق مشهور و منقول است… .
زمان و مکان به خوبی روشن می سازد،که مراد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)از جانشینان دوازده گانه،اهل بیت و عترت او هستند،زیرا نمی شود گفت که مراد از آن خلفای راشدین اند،چون آن ها از دوازده نفر کمتر اند،و نمی شود گفت که پادشاهان بنی امیه مراد است،چون آنها از دوازده نفر بیشتر اند.و علاوه بر آن فجایعی که انجام دادند هرگز نمی توانند جانشین پیامبر باشند و نمیشود گفت مراد از آن پادشاهان بنی عباس است،چون آن ها هم از دوازده نفر بیشترند. [۲۳]
همه ی آنچه در این بخش مطرح شد ادله ای بودند براین که جز اهل بیت هیچ کسی نمی توانست جانشین نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
شیوه های اعمال مرجعیت
آنچه ما بررسی کردیم به این رسیدیم که شیوه ی اهل بیت (علیهم السلام)در به کار گیری علوم هم ارجاعی بوده وهم مستقیم بوده .به این بیان:
امام باقر (علیه السلام) طى مدت امامت خود،با این که در شرایط نامساعدی به سر می برد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهى پرداخت.این بزرگوار مشکلات علمی را تشریح کرد و جنبش علمی دامنه داری را تشکیل داد.و مقدمه ی تشکیل یک دانشگاه اسلامی را که بعد در دوران امامت فرزند بزرگوارشان امام جعفر صادق(علیه السلام) به اوج رسید را پی ریزی کرد.
امام باقر از جهت زهد،علم ،عظمت و فضیلت سرآمد همه ی مردان بنی هاشم بود.و مقام بالای علمی او مورد تصدیق دوست و دشمن بود.به قدری احادیث و روایت در زمینه های احکام و معارف اسلامی، تفسیر و تاریخ اسلامی و انواع علوم دیگر از ان بزرگواربه یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین (علیه السلام) به جای نمانده بود.
شخصیت های علمی آن روز و برخی از یاران پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پای درس ایشان می نشستند.
کتب وتألیفات دانشمندان اهل تسنن مانند:طبری،خطیب بغدادی، سلامی وابو نعیم اصفهانی و کتبی نظیر:سنن اب داوود،مسند ابو حنیفه،تفسیر نقاش وتفسیر زمخشری از مهم ترین کتب اهل تسنن بوده که پر از سخنان پر محتوای امام باقر (علیه السلام) می باشد.[۲۴] که آوازه ی علم او ان قدر همه جا را گرفت که لقب “باقرالعلوم”را به ایشان دادند.
امام باقر شاگردان فراوانی داشتند که هر کدام از آن ها در زمینه های فقه،حدیث و تفسیر شخصیت های برجسته ای بوده اند.که برخی از ان ها عبارت اند از: زراره بن اعین،ابو بصیر،جابر بن یزید،هشام بن سالم و… .شگردان امام باقر سرآمد فقها و محدثین زمان بودند.
این جریان علمی را “جابر بن عبدالله انصاری”که یکی از شخصیت های معروف اسلام است روایت کرده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در آن زمان پیشگویی کرده است.
او این طور میگوید:بعداز من شخصی خواهد آمد که چهره اش مثل چهره ی من واسمش هم مثل اسم من که درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی این جمله را فرمودند که امام باقر هنوز به دنیا نیامده بودند.سال ها از این ماجرا گذشت.زمان امامت امام سجاد بود.روزی جابر از کوچه های مدینه عبور می کرد که چشمش به چشم حضرت باقر افتاد و دید تمام آن نشانه هایی که پیامبر فرموده در ایشان است.
پرسید اسم تو چیست؟
گفت: من محمد بن علی بن حسین هستم.
سیره ی پیشوایان،مهدی پیشوایی،ص۱۴۴
جابربوسه ای به پیشانی آن حضرت زد و گفت جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله ی من به شما سلام رساندند.البته این ماجرا را آقای پیشوایی در کتاب خود نقل کرده ولی سندی از آن را مشخص نکرده اند.
از مطالب بالا این طور به ذهن می رسد که تا قبل از این که امام باقر (علیه السلام) شاگردانی را برای خود برگزیند تفسیر دین و بیان معارف اسلامی را به صورت مستقیم به مردم میگفتند.ولی وقتی شاگردانی نظیر زراره و هشام آمدند و امتحان خودشان را جلوی آن حضرت پس دادند و به اصطلاح اطمینان امام باقر(علیه السلام) را به خود جلب کردند،امام (علیه السلام)اگر کسی به ایشان رجوع می کردنددر مواقعی به شاگردان خود ارجاع می دادند.
امام صادق (علیه السلام) هم به همین صورت بوده اند ایشان هم در کتب تاریخی آمده که از لحاظ علمی در درجه ی عالی قرار داشته و برای خود شاگردانی داشته.در باب عظمت علمی امام صادق(علیه السلام) هم شواهد زیادی وجود دارد که دانشمندان بزرگ در برابر عظمت علمی ایشان سر تعظیم فرود می آوردند.در مجالس درس او همه کس شرکت می کردند ؛چه کسانی که مذاهب فقهی را بعداًتأسیس کردند چه فلاسفه وطلاب فلاسفه در مناطق دور دست. شهرت علمی امام در بلاد اسلامی آن چنان چشمگیر و زبانزد خاص و عام بود که از نقاط بسیار دور سرزمین های اسلامی برای کسب فیض به مدینه و حوزه درس او می آمدند و از دریای بی کران علوم الهی او بهره می بردند. حتی بسیاری از متفکران غیرمسلمان نیز برای مذاکره علمی با امام به خدمتش می رسیدند و حضرت به میزان سطح درک و علمشان پاسخ می گفتند.
شاگردان امام صادق (علیه السلام)عبارت اند از:جابربن حیان،جمیل بن دراج،لیث بن البختری،هشام بن حکم[۲۵] … .که این ها هر کدام برای خود منبعی بودند وامام(علیه السلام)خیلی از ارجاعات مهمی مردمی را به آن ها رجوع می داده اند.
خُلّص کلام:
مرجعیت اهل بیت (علیهم السلام) هم به طور مستقیم بود و آن زمانی بود که هنوز شاگردانش را تربیت نکرده بودند.و هم ارجاعی بود و آن زمانی بود که دیگر شاگردانشان به حدی رسیده بودند که اهل بیت (علیهم السلام) به آن ها تکیه کنند.
[1] – اسرار آل محمد ص۲۹۲
[۲] – تارخ طبری،ج۲،ص۶۳ به نقلاز علامه طباطبایی در کتاب شیعه.
[۳] – کتاب شیعه،علامه طباطبایی،صفحه ی ۲۷۰
[۴] – صحیح مسلم بخاری،ج۶،ص۲ به نقل از علامه طباطبایی در کتاب شیعه
[5] – تاریخ طبری،جلد ۲،ص۴۴۵-۴۶۰به نقل از علامه طباطبایی در صفحه ی ۳۶ کتاب شیعه در اسلام
[۶] کنزالعمال ،ج۵،ص۲۴۲-المستدرک،حاکم ،ج۱،ص۹۵ به نقل از علامه طباطبایی در صفحه ی ۳۶۹کتاب شیعه
[۷] وافی،ج۱،ص۶۳ به نقل از علامه طباطبایی در صفحه ی ۳۷۱کتاب شیعه
[۸] البدایه والنهایه،ابن کثیر،ج۵،ص۲۵۲ به نقل از علامه طباطبایی در صفحه ی ۳۷۰ کتاب شیعه
[۹] بحار الانوار،ج۷،ص۱۲۸و۱۲۹ به نقل از علامه طباطبایی در کتاب شیعه
[۱۰] مائده.آیه ۳
[۱۱] بقره.آیه۱۲۹
[۱۲] جمعه.آیه۲
[۱۳] مکاتیب الرسول، على احمدى میانجی قم، دارالحدیث ، ج۱/ ۴۹۴ ، ۱۴۱۹ق
[۱۴] نحل.آیه۴۴
[۱۵] اگر می خواهید نام های جنگ ها را بدانید به کتاب تاریخ پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)،نویسنده اش دکتر محمد ابراهیم آیتی است مراجعه کنید واز صفحه ی ۲۳۸تا۲۴۷ را مطالعه بفرمایید.
[۱۶] مجموعه آثار استاد مطهری ج۴ ص ۸۶۲.
[۱۷] اسعاف الراغبین،ص۱۱۰-حدیث الثقلین،شیخ قوام الدین قمی نقل کرده اند.هر دو سند به نقل از علامه طباطبایی در کتاب شیعه بود.
[۱۸] کتاب شیعه ،علامه ی طباطبایی ،صفحه ی ۲۶۸
[۱۹] کتاب شیعه ،علامه ی طباطبایی ،صفحه ی۲۶۹
[۲۰] تاریخ طبری،ج۲،ص۶۳ به نقلاز علامه طباطبایی در کتاب شیعه.
[۲۱] کتاب شیعه،علامه طباطبایی،صفحه ی ۲۷۰
[۲۲] صحیح مسلم بخاری،ج۶،ص۲ به نقل از علامه طباطبایی در کتاب شیعه
[۲۳] کتاب شیعه،علامه طباطبایی،صفحه ی ۲۷۱
[۲۴] سیره ی پیشوایان،مهدی پیشوایی،ص۱۴۴
[۲۵] سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه على حجتى کرمانى، ج ۵، ص ۶۶. به نقل از دانشنامه ی اسلامی
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.