چکیده :
آنچه در این تحقیق مورد مطالعه قرار داده شده است ، خلاصه ای از بحث های کثیریست من باب مناط صدق که فلاسفه قدیم و جدید درآن قلم فرسایی کردند.
آنچه بدان پرداخته شده است ملاک صحت یا عدم صحت یک قضیه است. فلاسفه ابتدا با تقسیم بندی قضایا به خارجیه و ذهنیه و حقیقیه ، بحث را شروع میکنند ،سپس واقع و نفس الامر را تعریف و آن را بعنوان مناط صدق و کذب قضایا معرفی میکنند.
آنچه در این تحقیق مورد مطالعه قرار داده شده است ، خلاصه ای از بحث های کثیریست من باب مناط صدق که فلاسفه قدیم و جدید درآن قلم فرسایی کردند.
آنچه بدان پرداخته شده است ملاک صحت یا عدم صحت یک قضیه است. فلاسفه ابتدا با تقسیم بندی قضایا به خارجیه و ذهنیه و حقیقیه ، بحث را شروع میکنند ،سپس واقع و نفس الامر را تعریف و آن را بعنوان مناط صدق و کذب قضایا معرفی میکنند.
به زبان ساده ؛مناط صدق و کذب هر قضیه متناسب با جایگاه موضوع آن قضیه می باشد ، یعنی اگر قضیه ای خارجیه بود ملاک صدق آن مطابقت با خارج می باشد.
در میان فلاسفه قدیم و جدید اختلافاتی در بیان اقسام قضایا و تعریف نفس الامر وجود دارد؛ که این اختلافات به مناط صدق سرایت داده شده است.
مناط صدق و کذب در قضایا – قضیه – صدق – کذب – ملاک –شرح مبسوط منظومه-آموزش فلسفه.
فهرست مطالب
بیان اقوال در مناط صدق در کتاب شرح مبسوط شهید مطهری (ره) ۱۴
اشکال وارد بر فلاسفه قدیم به بیان شهید مطهری(ره): ۱۴
اشکال وارد بر فلاسفه قدیم از دیدگاه فلاسفه جدید: ۱۵
جواب شهید مطهری به اشکالات وارد بر نظریه فلاسفه قدیم: ۱۵
سر منشا بوجود آمدن اشکالات وارد بر فلاسفه قدیم از دیدگاه شهید مطهری(ره): ۱۶
اشکال به تعریف حاجی سبزواری از نفس الامر : ۱۸
اشکال شهید مطهری به تعریف حاجی سبزواری از مناط صدق: ۱۸
مقدمه
به جملات زیر توجه کنید:
– رفتن به مشاهد مشرفه در روحیه انسان تاثیرات مثبتی دارد.
– حیوانات تنقس میکنند.
– زمین به هنگام آمدن خورشید روشن می شود.
– امسال،با دوستان عازم مشهد شدیم.
– انسان نوع است.
– جهل مرکب از اقسام علم به شمار نمی آید.
– دوزاویه قائم بر یک خط ؛مساوی با مجموع زوایای یک مثلث قائم الزاویه است.
حالا پس از دقت در جملات بالا به سوالات زیر پاسخ دهید:
ـ کدام یک از جملات بالا درست و کدامیک نادرست هستند؟
ـ چگونه از صحت یا عدم صحت مطالب فوق مطلع شویم؟
ـ چه دلایلی برای ادعای خود داریم؟
ـ چه ملاکی برای سنجش درستی یا نادرستی جملات فوق به کار بگیریم؟
ـ آیا این ملاک ها برای همه قضایا مورد استفاده قرار میگیرد؟
ـ آیا اصلا ملاکی برای صدق و کذب قضایا تعریف شده است؟
سوالاتی که طرح شده است سوالتیست که سال ها پیش ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده
و ایشان را براین داشتند که دراین مورد به تفکر ومطالعه بپردازند؛
نوشته پیش روی شما؛مروریست اجمالی بر پاسخ هایی که میتوان به این سوالات داد؛
دراین تحقیق تلاش شده است آن چه مرحوم شهید مطهری در کتاب شرح مبسوط منظومه و همچنین مطالب ارزشمندی که حضرت علامه مصباح در کتاب آموزش فلسفه خود آورده اند ؛بصورت جمع بندی شده و به زبان ساده ارائه شود.
فصل اول
بررسی اصطلاحات
مناط :
معنای کلمه مناط مجازا درزبان فارسی«ملاک»است؛[۱]
و ما به این منظور از این کلمه استفاده کردیم که هم مرحوم شهید مطهری(ره) و هم علامه مصباح از این تعبیر استفاده فرمودند.
صدق:
آنچه با واقعیت مطابقت دارد را صدق میگویند.[۲]
کذب:
معنای کذب نیز دقیقا ضد کلمه صدق است؛ یعنی هر آنچه با واقع مطابق نیست کذب است.[۳]
قضیه:
مرکب تامیست که میتوان آن را متصف به صدق و کذب کرد.[۴]
فصل دوم
اهمیت و طرح بحث
اگر به دقت به آنچه در مقدمه ذکر شد توجه کنید ؛ درمیابید که انسان در مواجهه با قضایا نیاز به ملاک و مناطی برای تشخیص صادق بودن و یا کاذب بودن آنها دارد.
به طورمثال در قضیه ی «انسان کلی است»چه مناطی برای صدق این قضیه وجود دارد؟
آیا بدون مناط میتوان قضیه ای را صادق دانست؟
در جواب میگوییم:
آنچه واضح و مبرهن است؛ این است که برای صدق و کذب قضایا؛ نیاز به ملاک داریم؛
امااین ملاک چیست؟چگونه آن را بیابیم؟
پس تا اینجا اهمیت بحث و اینکه اصلا ما به چه منظورباید در مورد مناط صدق مطالعه کنیم روشن شد.
اما برای ورود به بحث؛ مباحثی را به صورت مجمل میگوییم سپس درفصول آینده به تفصیل بحث میپردازیم:
مناط صدق در هرقضیه بستگی به جایگاه خود آن قضیه دارد یعنی اگر قضیه ای مثل
«انسان نوع است»را در نظر بگیریم؛در میابیم که جایگاه این قضیه در ذهن میباشد؛و دلیلمان برای این مدعا این است که چنین قضیه ای تحقق در خارج ندارد؛
علاوه برآن ؛طبیعت این قضیه طوری نیست که حتی بتوان آن را مقدره الوجود گرفت وآن را حقیقیه خواند.پس ناچاراًباید آنرا جزو قضایای ذهنیه خواند.(توضیح و اقسام قضایا از نظر جایگاه موضوع بیان خواهد شد)
پس مناط صدق این قضیه ؛ درجایگاه خودش (ذهن)میباشد.
مطالب مذکور به عنوان طرح بحث مطرح شد ؛
حال به تشریح اقسام قضیه و مناط صدق درآنها و اختلافات میپردازیم.
فصل سوم
اقسام قضایا
قضایا از جهات مختلف تقسیم بندی هایی دارند که از میان این اقسام ، ما به تقسیم قضیه به حقیقیه و ذهنیه و خارجیه می پردازیم:
اقسام قضیه:
از زمان شیخ الرییس یک نوع تقسیم در باب قضایا بوجود آمده که سبب بروز مشکل در مورد چگونگى تطبیق تعریف حقیقت بر قضایا شده است و آن، تقسیم قضایا به ذهنیه و حقیقیه و خارجیه می باشد:
قضیه خارجیه:
قضیه ای که در آن ، حکم بر افراد عینی خارجی حمل شده به این معنی که افراد در خارج ذهن ما موجود و محقق هستند.
قضیه حقیقه:
قضیه ای که در آن حکم در باره افراد نفس الامری باشد چه محقق باشند چه مقدر به این معنی که مثلا در آینده تحقق یابند.
قضیه ذهنیه:
قضیه ای که افراد موضوع آن صرفا ذهنی باشند.
به بیان اوضح می توان قضایا را اینگونه معرفی نمود که موضوع قضیه یا در خارج وجود دارد و یا در ذهن. اگر در ذهن وجود داشته باشد قضیه ذهنیه خواهد بود و اگر در خارج وجود داشته باشد به دو شکل است یا حکم روى افراد موجودِ محقّقه الوجود است که آن را قضیه خارجیه می نامند یا حکم بر یک طبیعت است و هر آن که این طبیعت محقق بشود حکم نیز براى او ثابت خواهد بود که در این صورت قضیه حقیقیه می باشد.
فصل چهارم
مناط صدق و کذب در قضایا
هر یک از قضایای مذکور دارای واقعیتی هستند که آن واقعیت در بحث ما مورد مطالعه قرار میگیرد.
واقع در قضایای خارجیه:
در قضیه خارجیه حکم بر افراد محققه الوجود بار می شود؛ یعنى یک سلسله افراد موجود مشخصى را در نظر گرفتهایم و حکم را روى یک کلى مىبریم به اعتبار افرادى از آن کلى که آن افراد تحقق دارند، که در واقع ما حکم را روى افراد مىبریم و نقش کلى فقط این است که مىتواند همه را در یک لفظ و در یک مفهوم جمع کند و هیچ نقش دیگرى ندارد.
مثلا ) طلاب حوزه علمیه برای تبلیغ به کرمان رفتند.
در این قضیه مسلما ما تمام طلاب را اراده نکردیم ؛بلکه یک عده خاص را در یک محدوده جغرافیایی و یک محدوده زمانی خاص اراده کردیم.
مقصود این که ، در این گونه از قضایا اگرچه صورت کلى ذکر کنیم ولى نظر به یک عدّه افراد معین محقق الوجود داریم مثل این مثال که: «در حال حاضر هشتاد درصد مردم ایران باسواد و بیست درصد آنها بىسوادند»؛ ما گفته ایم «مردم ایران» یعنى هر کسى که در ایران هست و در اینجا حکم رفته است روى کلى و این کلى فقط براى این آورده شده است که بر یک عده افراد معین محققه الوجود اطلاق بشود. اگر کسى بگوید چرا مىگویید «هر ایرانى»؟ در این صورت ایرانیهاى پانصد سال پیش چطور یا حتی صد سال بعد؟ مىگویم ایرانیهاى موجود در حال حاضر مد نظر هستند.
پس مناط صدق در قضایای خارجیه واضح شد؛
در یک قضیه خارجیه آنچه با حقیقتی محققۀ الوجود در خارج تطبیق کند؛ همان مناط صدق است.
واقع در قضایای حقیقیه:
قضیه حقیقیه قضیهاى است که حکم روى مفهوم کلى یعنى روى یک طبیعت مىرود. یعنى مناط حکم، نفس طبیعت شی است بدین معنا که این طبیعت در هر زمان و مکانی که محقق بشود این حکم براى او ثابت است؛ یعنى حکم را ابتدا بر افراد نبرده ایم تا بعد بخواهیم براى افراد یک تعبیر جامعى پیدا کنیم، بلکه یک طبیعت را موضوع قرار داده و حکم را روى آن طبیعت بردهایم؛ و لهذا قهرا در قیاسات، قضیه مان قضیه حقیقیه می شود و در استقرائات قضیه خارجیه.
گاهی از همان اول اطلاع روى افراد است و بعد تعبیر جامعى بیان می شود یعنی بجای تکرارِ ، یک یکی همه را در یک لفظ گرداوری می کنند و می گویند: «همه مردم ایران». در این موارد مناط حکم مردم ایران از آن حیث اینکه مردم ایران هستند نیست و لهذا به مردم زمان بعد صدق نمىکند و به مردم زمان قبل هم صدق نمىکند، چون مناط حکم، مردم فعلى ایرانند ، البته اگر روى قواعد و ضوابطی (مثلا بر اساس شناخت مردم ایران به حکم نژاد) چیزى به دست بیاورید و مثلا بگویید که ، ایرانیان مردمانی هستند که به سرعت تغییر عقیده نمىدهند، یعنى ایرانى چنین است، در این صورت شما یک مناط به دست آوردهاید و حکم را بر روى همین مناط آوردهاید. مثلا ما گاهى مىگوییم که ایرانى چنین است. آنجا که مىگوییم ایرانى چنین است، مىخواهیم حکم را روى ایرانى بما هو ایرانى ببریم و لهذا دیگر این حکم نمىتواند فقط براى امروز صادق باشد که وقتى بگوییم ایرانى چنین است، کسى بگوید: آیا دو هزار سال پیش هم ایرانى چنین بود است؟ اگر این حکم شامل ایرانیهاى گذشته نشود پس یک چیز دیگرى علت قضیه است، نه اینکه ایرانى بودن ملاک باشد.
فصل پنجم
بیان اقوال در مناط صدق در کتاب شرح مبسوط شهید مطهری (ره)
نظریه فلاسفه قدیم درمورد مناط صدق در قضایا:
طبق آنچه مرحوم شهید مطهری فرمودند نظر فلاسفه قدیم درمورد مناط صدق و کذب قضایا اینگونه است:
«حکم قضیه خارجیه زمانی صادق است که مانند قضیه خارجی بر عین خارجی مطابقت کند؛ ودر قضیه ی ذهنیه اگر حکم با نفس الامر مطابقت کند قضیه صادق است.
این بحث در فلاسفه قدیم مورد شک و تردید نبود که تعریف صدق و یا حقیقی بودن عبارتست از مطابقت فکر و قضیه با واقع و انجا که میگفتند قضیه احتمال صدق و کذب دارد یعنی هر قضیه صلاحیت مطابقت با واقع رادارد .
و یا انجا که میگویند فلسفه برای کشف حقایق امده است ؛منظورشان از حقیقت یک سلسسله افکار و معلوماتی که با واقع مطابقت داشته باشد می باشد.
پس طبق نظر فلاسفه قدیم صدق یا حقیقت؛درمورد فکر یا جمله ای گفته می شود که با واقع و خارج خود مطابقت داشته باشد.[۵]»
اشکال وارد بر فلاسفه قدیم به بیان شهید مطهری(ره):
«در نظر این فلاسفه اشکال پیش می آید که یکسری قضایا هستند که شکی در صحت آنها نیست؛ اما در عین حال می بینیم که این قضایا با خارج خود مطابقت ندارند مثل قضایای منطقی ؛ یعنی مسائلی که با مفاهیم منطقی در اجزایش وارد شده است؛مثلا:انسان نوع است.
پس قضایای منطقی به هیچ وجه مطابقتی با خارج ندارند وقضایای کلی سایرعلوم معنایی وسیعتر از انچه در خارج است دارد و خارج کوچکتر از مفاد آن قضایاست ،به هر حال تطابقی بین این قضایا با خارج وجود ندارد.و کلام صحیح چیز دیگریست ؛آن که این نظر فقط برای قضایای خارجیه مورد تایید است و همچنین قضایای شخصیه.
پس این تعریف با قضایای سطحی و عرفی جوردر می آید اما با مسائل منطقی و مسائل کلی سایر علوم جور در نمی آید.»[۶]
اشکال وارد بر فلاسفه قدیم از دیدگاه فلاسفه جدید:
«این اشکال با بیانی دیگر در سخنان فلاسفه جدید هم آمده است.
آنها عدم مطابقت هرکدام از علوم ریاضی و اقسام طبیعی و حتی تاریخ را به نحو خاصی که هر کدام مغایر با دیگریست بیان کرده اند و چون این گروه از فلاسفه در مطابقت قضایای تاریخی هم اشکال کرده اند پس می توان گفت که بر اساس نظر آنها حتی در بعضی قضایای خارجیه مثل تاریخ نیزاشکالعدم مطابقت موجود است.»[۷]
جواب شهید مطهری به اشکالات وارد بر نظریه فلاسفه قدیم:
«تعریف فلسفه یک اعتبار و قرارداد نیست که بشود از آن به راحتی دست برداشت،آن تعریف از یک اصل قطعی و کلی که راه سفسطه و شک مطلق را از علم جدا میکند نتیجه شده است.
در حقیقت؛ طریقه قدما در رفع اشکال حقیقت و صدق به نحودیگریست،آنها با حفظ تعریف مزبور اشکال را حل کرده اند؛
میگویند:صدق قضیه عبارت است از مطابقت قضیه با واقع ونفس الامر ولی این نفس الامر محدود نیست به وجود عینی و خارجی که بالفعل وجود داشته باشد ،بلکه قضیه باید با آنچه از آن حکایت میکند مطابقت کند،
حالا یک وقت هست قضیه از یک مسئله خارجی و عینی حکایت میکند و دراین صورت باید یک واقعیت خارجی وجود داشته باشد.
گاهی قضیه درمورد ذات ماهیت حکایت می کند ، صدق این قضایا با این است که آن ذات دارای چنین شانیتی ست.
گاهی یک شی از یک حقیقت ذهنی حکایت میکند،دراین حال راست بودن و صدق این قضیه به این است که آن شی در ذهن دارای خاصیت باشد و لزومی ندارد که در خارج هم وجود داشته باشد.»[۸]
سر منشا بوجود آمدن اشکالات وارد بر فلاسفه قدیم از دیدگاه شهید مطهری(ره):
«این اشکالات از جایی شروع میشود که به چگونگی فعالیت ذهن بر روی قضایا و طرز تجزیه ذهن و تدقیق ذهن درموضوعات متوجه نبوده اند و خیال کرده اند که فعالیت های ذهن محدود است به یک سری واقیعیت های عینی و خارجی.
دراین جا باید گفت که در مقام بیان مناط صدق و کذب قضایا وجهی ندارد که حتما سه قسم قضیه خارجیه و حقیقیه و ذهنیه را مورد نظر بگیریم زیرا ممکن است قضیه خارج از این سه قسم نیز وجود داشته باشد.
توضیح این مطلب آنکه؛
این سه قسم قضیه ،قضایایی هستند که در موضوع آنها وجود و واقعیت دخالت دارد به این بیان که در قضایای خارجیه وجود خارجی ودر قضایای ذهنیه ودر حقیقیه هرچند موضوع، ذات ماهیت است ولی ذات ماهیت از آن جهت موضوع قرار داده شده است که این شانیت را بالفعل دارد که اگر وجود پیدا بکند محمول برایش ثابت است.
اما قضایایی در منطق وجود دارد که وجود در مفاد آنها هیج وجهی ندارد ،مثلا قضایایی که در تعریف به کار میبریم مثلا میگوییم انسان حیوان ناطق است . ین مثال نه وارد در خارجیه و نه در ذهنیه و نه در حقیقیه است.ودر عین اینکه همگی صادق هستند.»[۹]
نظریه حاجی سبزواری:
«بیان حاجی ضمن اشعاری که بیان میکند به این نحو است که مناط صدق قضایای خارجیه و حقیقیه انطباق با وجود عینی ست(درخارجیه،عینی بالفعل و محقق ودر حقیقیه اعم از مقدر و محقق)ودر قضایای ذهنیه،مناط صدق مطابقت با نفس الامراست.
اما ظاهر مطلب اینست که دلیل این که از منظومه منطق عدول کرده است،این است که دیده اگر در قضایای ذهنیه بگوید مناط صدق انطباق با ذهن دارد زیرا تصور ذهنی دارد و روی همین جهت است که ما مبیبینیم حاجی دراخر بحث ،انجا که نسبت بین نفس الامر و ذهن را بیان میکند،میگوید :نسبت بین این دو عموم خصوص من وجه هست و ماده افتراق ذهن را از نفس الامرقضایای کاذبه ذکر میکند.
معنای نفس المر یعنی فی حد ذاته،تعریف دیگری که از برای نفس الامرشده این است که نفس الامر عالم امر است و عالم امر عبارتست از عالم عقل کلی مجرد.
در شرح این جمله حاجی میگوید:
مقصود از فی حد ذاته باین است که شی فی حد ذاته وبا قطع نظر ازهر فرضی چنین است.درست است بگوییم مقصود از نفس الامر همان فی حد ذاته است و معنای فی حد ذاته یعنی قطع نظر از فرض هر فرض کننده ای.[۱۰]
اشکال به تعریف حاجی سبزواری از نفس الامر :
این مقدار بیان اشکالی را حل نمیکند زیرا هر مستشکلی میتواند بگوید ما از جز از وجود خارجی و وجود عینی خبری نداریم ماورای ایندو صرفا فرض مطلق است.
پس اگر قضیه ای نه با وجودخارجی قابل انطباق باشد و نه با وجود ذهنی ،با نفسالامر هم مطابقت ندارد پس ما چاره ای نداریم از این که باب دیگری باز کنیم و اعتباربه تفصیلی که در محل دیگر گفته خواد ات همه قضایا را در نظر بگیریم.
که البته آن اعتبارات مربوطه به اعتبارات طولی موضوع است یعنی گاهی مرتبه زاید بر ذات موضوع است گاهی مرتبه زائد بر ذات و گاهی مرتبه زائد بر ذات موضوع قرار داده می شود به تفصیلی که در محل دیگر گفته خووهد شد که ما این گونه عبارات را عبارات طولی ماهیت مینامیم.[۱۱]
اشکال شهید مطهری به تعریف حاجی سبزواری از مناط صدق:
«این توهم عظیم بلکه عجیبیست زیرا فرق است بین اینکه وجود موضوع در ذهن واقعیت یک صفتی را داشته باشد مثل اینکه انسانی که در ذهن است نوع است و بین اینکه ما موضوعی را تصور کنیم ویک فهموم خاصی را که واقعیت آن مفهموم با وجود این موضوع در ذهن یا در خارج نسبتی ندارد به دروغ به آن نسبت دهیم.»
در قضایاى حقیقیه حکم بر یک طبیعت کلى حمل شده و نفس این طبیعت از آن جهت که این طبیعت است ملاک حکم می باشد، یعنی محمول به منزله لازمى برای این طبیعت است. قهرا و قهرا دیگر در زمان و مکان هیچ فرقی برای این طبیعت وجود ندارد، هر جا و هر زمان که محقق بشود این حکم را دارد، و لهذا بر افراد مفروض هم بار می شود ، مثل قواعد و ضوابط علوم که کلیت دارد پس از این جهت در علوم فقط قضایا از نوع حقیقی هستند و لذا مىگویند آنچه در علوم معتبر است قضایاى حقیقیه می باشد و اوضح این مسائل را مىتوانید در باب مسائل فلسفى، ریاضى و منطقى پیدا کرد. البته مسائل سایر علوم همچون پزشکى، طبیعى، فیزیک و شیمى هم از همین قبیل است.
اما همانطور که پیش تر وعده داده بودیم این تعریف را در علم ریاضی بررسی می کنیم.
برای مثال اگر شما گفتید دایره حکمش چنین است، حکم شما محدود نیست به دایرههاى موجود در عالم.
مىگویید اگر ما فرض کنیم یک دایرهاى که موجود نیست همین لحظه اینجا موجود بشود، آن خصلت خاص را (مثلا اینکه نسبت محیط دایرهاش به قطرش برابر عدد ثابت «پى» است) خواهد داشت؛ یعنى به فرض وجود این دایره ، آن نسبت وجود خواهد داشت وبعنوان مثال دیگر اگر گفتید هر مثلثى مجموع زوایایشمساوى با دو قائمه است، این معنایش این نیست که مثلثهاى موجود دنیا چنیناند، بلکه این حکم مربوط به طبیعت است. طبیعت مثلث از آن جهت که مثلث است جز این نیست. اینجاست که حکم مىرود روى طبیعت، اعم از افراد موجود و افراد مقدّره الوجود، و اینجاست که چیزى را که وجود ندارد اگر فرض وجودش را هم بکنیم حکم جارى مىشود.»[۱۲]
نتیجه:
آنچه بعنوان نتیجه میتوان در نظر گرفت این است که :
موضوعات همه ی قضایا دارای جایگاهی خاص میباشند؛
که اعم از خارج و ذهن و حقیقت میباشد.
مناط صدق در هر قضیه ای وابسته به جایگاه آن قضیه است ؛
یعنی اگر قضیه ای در خارج به وقوع میپیوندد مناط صدق آن نیز مطابقت با واقع در خارج است.
به طور کلی مناط صدق هر قضیه ای وابسته به جایگاه آن قضیه وتطبیقش با واقع آن جایگاه میباشد.
منابع:
شرح مبسوط منظومه، مطهری ، مرتضی، چاپ دوم ، نشر حکمت ،۱۴۰۴ ه.ق
آموزش فلسفه ، مصباح یزدی ، محمد تقی، چاپ و نشر بین الملل ، ۱۳۸۲ ه.ش
المقرر فی شرح منطق المظفر، الحیدری،السید رائد ، انتشارات ذوی القربی ۱۴۳۶ه.ق
فرهنگ عمید ،عمید ، حسن ،انتشارات امیر کبیر ۱۳۹۳ ه.ش
[۱] فرهنگ عمید ص۱۸۵۲
[۲] منطق مظفرص ۱۲۴
[۳] همان
[۴] همان
[۵] شرح مبسوط منظومه شهید مطهری جلد ۱ ص ۱۸۷
[۶] شرح مبسوط منظومه شهید مطهری جلد ۱ص۱۸۷ -۱۸۸
[۷]شرح مبسوط منظومه شهید مطهری جلد۱ص۱۸۹
[۸] شرح مبسوط منظومه شهید مطهری جلد۱ ص ۱۹۰
[۹] همان
[۱۰] شرح مبسوط جلد اول ص۱۹۳
[۱۱] شرح مبسوط جلد اول ص ۱۹۳
[۱۲] شرح مبسوط جلد اول ص ۱۹۴
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.