چکیده :
استفهام از جمله گزاره های میان رشته ای در علوم نحوی و بلاغی بوده که امروزه در علوم سبک شناسی و معناشناسی نیز مورد نقد و کنکاش قرار گرفته است. در میان آثار بلاغی استفهام به دو دسته تصوری و تصدیقی تقسیم می شود.هر یک از این اقسام از ظرفیت های معناشناسی بالایی برخوردارند که بدون تعمق و تحلیل در شناخت مسائل آن،به این مهم دست نمی یابیم.این نوشتار می کوشد تصویری صحیح و منطقی از استفهام ارائه دهد و نتایج به دست آمده را به برخی آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) عرضه نماید…
استفهام از جمله گزاره های میان رشته ای در علوم نحوی و بلاغی بوده که امروزه در علوم سبک شناسی و معناشناسی نیز مورد نقد و کنکاش قرار گرفته است. در میان آثار بلاغی استفهام به دو دسته تصوری و تصدیقی تقسیم می شود.هر یک از این اقسام از ظرفیت های معناشناسی بالایی برخوردارند که بدون تعمق و تحلیل در شناخت مسائل آن،به این مهم دست نمی یابیم.این نوشتار می کوشد تصویری صحیح و منطقی از استفهام ارائه دهد و نتایج به دست آمده را به برخی آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) عرضه نماید.
کلید واژه: استفهام، تصور، تصدیق، طلب
مقدمه:
در روزگاری که دشمنان اسلام با تمام قوا علیه این درخت تنومند بنا نهاده شده به دست بهترین مخلوق تلاش می کنند، برماست که به انحاء مختلف در صیانت ونگاه داری از آن بکوشیم.
از انواع طرق مقابله ی باطل علیه حق می توان به سوء استفاده های آنان از خود دین برای ضرب زدن به دین نامبرد. جالب توجه اینکه یکی از مهم ترین وشاید به توان گفت برترین راه سوء استفاده از دین علیه خود دین نیز برداشت و مفهوم گیری نا صحیح از کتاب و سنت می باشد که ممکن است این طریقت غلت تعمدا و از جانب اعداء اسلام صورت پذیرد و یا اینکه موالیان اسلام و اهل البیت( علیهم السلام اجمعین)، سهوا بدان گرفتار آیند. مبرهن است که فهم صحیح و کامل دین الزامات و نیز ملزومات عدیده و مختلفی دارد که سیطره به علوم و ادبیات عرب بخشی از آن است.
در میان علوم عربی علم بلاغت نیز به خاطر ناظر بودنش به زوایای مختلف کلام تمایز میابد و ما در این نوشتار بر آن شدیم تا زاویه ایی از علم بلاغت را که شامل بحث از استفهام تصوری و تصدیقی می گردد مورد بررسی قرار داده، علاوه بر زیر بینی در آن به حد ممکن، برآیاتی چند بر قرآن کریم تطبیق دهیم. باشد که مورد عنایت و مرضی رضایت باری تعالی و حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیرد.
فصل اول:
تصور، تصدیق، استفهام در لغت و اصطلاح
الف) در لغت
تصور:
صور- ج صُوَر و صِوَر و صُور: نقش، چهره، عکس که به شکل تصویر درآید، «صَورَهٌ طِبْقُ الأَصْل»: رونوشت با اصل برابر است؛ «صُوَرهٌ مُصَغَّره»: تصویرى کوچک با رنگهاى متنوع و زیبا؛[۱]
صور: آن چیزى است که اجسام و اعیان با آن نقش بندى و شکل بندى مىشود و با آن شکل از هم متمایز مىگردند که دو گونه است:
اوّل- صورت محسوس: که خاصّ و عام، آن را درک مىکنند و بلکه همه انسانها و بیشتر حیوانات، مثل صورت انسان، اسب، الاغ با دیدن و رو برو شدن به آنها.
دوّم- صورت معقول: که آن را خواصّ از مردم غیر از عوام درک مىکنند مثل صورتى که ویژه انسان است از عقل و اندیشه و معانى و به وسیله آنها چیزى به چیز دیگر مخصوص و ممتاز شده است.[۲]
در اسماء خداوند متعال: المصَوَّرُ: کسی است که به تصویر می کشد تمام موجودات را و برای هر کدام صورتی خاص قرار می دهد که بواسطه آن می توانیم فرق قرار دهیم بین آنها. [۳]
تصدیق:
صدق: ضد کذب است وزمانی که می گوییم (صدقه الحدیث) یعنی خبر راست و درست داد. و مصدر آن: صَدَقَ یَصدُقُ صَدقاً، صِدقاً، تَصداقاً. [۴]
صدق: مطابقت قول با نیّت و ضمیر و یا چیزى است که از آن خبر داده شده است و این هر دو با هم است یعنى (صدق نیّت- و صدق مورد خبر) و هر گاه یکى از این دو شرط نباشد و جدا شود آن سخن به تمامه صدق نیست بلکه یا به صدق توصیف نمىشود و یا گاهى به سخن راست، و زمانى به سخن دروغ وصف مىشود و یا بنابر دو نظر مختلف، مثل سخن کافرى که از روى بىاعتقادى بگوید: محمّد رسول اللّه- در این مورد اگر گفته شود این جمله راست است صحیح است براى اینکه از چیزى که درست و راست است خبر داده شده.
و همچنین صحیح است که گفته شود آن سخن دروغ است براى اینکه قول آن کافر در آن جمله درست با ضمیرش مخالفت دارد و بنابر وجه دوّم خداى تعالى در سوره منافقین سخن آنهائى را که مىگویند: (نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ)منافقون :۱. دروغ دانسته است.[۵]صدق و کذب در قول و سخن است چه ماضى و چه حال و مستقبل، چه وعده راست و دروغ باشد و یا غیر از اینها.مقصود از معنى اوّل- فقط در سخن گفتن است و در سخن گفتن هم جز در خبر صدق و کذب در سایر موارد و اقسام سخن نیست. هم به کسر:صِدق و هم به فتح:صَدق که تلفظ به کسر آن فصیح تر است. [۶]
استفهام:
فهم: معرفت قلبی به اشیاءاست و مصدر آن فهماً و فهامهً و فَهَماً می باشد ودر باب استفعال ، استفهام: یعنی طلب فهم کردن. چون این باب برای طلب کردن می باشد [۷]
واژه عَلِمَ مطلق درک و فهم است اما فَهِمَ: یعنی انتقال پیدا کردن به مطالب که باسرعت همراه است. و استفهام: یعنی طلب فهم کردن ( استفهمنی الشی).
البته اصل اساسی در این ماده ادراک و تعقل در اشیاست و فرقی هم نمی کند که آن چیز کلام و جمله باشد ویا موضوعات و اتفاقات خارجیه. وهمان طور که بیان شد علم اعم از آن می باشد.
و همچنین فهم مقدمه ایست برای علم و معرفت و برای همین گفته نمی شود که فلانی کثیر الفهم است بلکه می گوید کثیر العلم می باشد. [۸]
ب) در اصطلاح
مفهوم اصطلاحی استفهام، تصدیق،تصور در بلاغت
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که استفهام جزء انشاء طلبی است. به این بیان که سائل مطلوبی را می خواهد که در زمان طلب کردنش غیر حاصل است و هنوز اتفاقی نیافتاده است.
استفهام: یعنی طلب کردن حصول صورت اشیا در ذهن.
تصدیق: نسبت دادن و یا عدم نسبت دادن و قوع دو امر به یکدیگر و طلب می کند اذعان به وقوع نسبت را که آیا ثابت است یا منفی . مثل اینکه مجملا می داند که قیام ثابت است ، یا منفی . ولی به طور تفصیلی نمیداند کدام است و می پرسد: أقام زیدٌ. و بعد از سؤال و جواب ، تصدیق تفصیلی حاصل می شود.
تصور: و در غیر صورت فوق ، تصور گویند زیرا در تصور فقط طلب ادراک مفرد می باشد چه فاعل باشد و یا مفعول ویا غیر این دو. چون اصل نسبت را می داند، ولی نمی داند برای زید حاصل است ، یا عمرو مثلا در: (أزید عندک أم عمرو) می داند یک نفری در نزد اوست. ولی نمی داند عمرو است، یا زید. و قبل از سؤال، تصور اجمالی دارد . و غرض از سؤال تصور تفصیلی است.
به بیان دیگر در تصدیق سؤال از نسبت مجهول می شود ولی در تصور سؤال از فرد مجهول می شود. به همین دلیل است که در جواب استفهام تصدیقی از نعم و لا استفاده می شود اما در تصوری از فرد.[۹] معنای حقیقی و اصلی و وضعی استفهام طلب فهم است، و در مورد خداوند ، استفهام حقیقی غلط است، زیرا در او جهلی نیست که طلب فهم کند، و اگر در کلام اوبیاید یا از باب حکایت است ، یا حمل بر تقدیر، یا توبیخ ویا انکار، و جز این می شود که معانی مجازیّه اند.[۱۰]
فصل دوم:
اقسام ادات استفهام و احکام آنها
ادات استفهام در سه بخش دسته بندی می شوند.
الف.اداتی که هم در استفهام تصوری بکار برد می شوند وهم در تصدیقی.
ب. اداتی که فقط در استفهام تصدیقی بکار می روند.
ج. اداتی که ققط در استفهام تصوری بکار می روند.
الف) برای این دسته فقط یک ادات وجود دارد و آنهم همزه استفهام میباشد.
احکام:
الف) در استفهام تصوری با همزه، مسئولٌ عنه بعد از همزه می آید و برایش معادلی ذکر میشود که بعد از أم متصله می آید مانند: أراکباً حضرت أم ماشیاً. که البته گاهی اوقات به خاطر واضح بودن از آوردن معادل خوداری می شود مانند: ( قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ.) الأنبیاء : ۶۲
ب) ممتنع می باشد که دراستفهام تصدیقی معادل، با أم بیاید. که اگر چنین شود، دلالت بر استینافیه بودن کلام بعدش می کند و به معنای بل و بل أ می شود[۱۱] مانند: (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها) محمد : ۲۴
ج) هم بر اثبات داخل می شود: چون ( أزید قائم) و هم برنفی مانند ( ألم نشرح) ولی باقی ادوات فقط بر کلام مثبت داخل می شوند.
د) همزه ، تمام التصدیر و کمال الصداره است. یعنی تمام ادوات استفهام صدارت طلبند، و همزه از بین آنها در صدارت، کامل است. به دلیل اینکه، همزه بعد از ام منقطعه واقع نمی شود. ولی غیر از همزه واقع می شود.
ب) لفظ هل است که فقط در استفهام تصدیقی بکار می رود.
احکام:
الف) هل هم بر جمله فعلیه واقع می شود وهم بر اسمیه و زمانی که بر جمله فعلیه واقع شود، مضارع را مختص به آینده می کند. (قابشی) بنابراین ، صحیح نیست که بگوییم: (هل تضرب زیدا و هو اخوک) چون بنابر آنچه از جمله حالیه (هو اخوک) فهمیده می شود ( تضرب) بر ضرب واقع شده در حال به کار رفته.(در این هنگام، هل برای استقبال است و تضرب برای حال) این به این دلیل است که هل مضارع را ویژه استقبال می سازد، و برای همین است که شایستگیه برای انکار فعل واع شده درزمان حال را ندارد. ولی همزه چون فعل را مخصوص استقبال نمی کند، برای انکار فعل واقع شده در زمان حال، شایستگی دارد.[۱۲]
ب) هل به دو قسم تقسیم می شود: الف. بسیطه: هل ای که سؤال می شود بوسیله ان از وجود شئ ( فی نفسه) ویا از عدمش. مانند: (هل الحرکه موجودهٌ) یا (لا موجوده) ب. مرکبه: هل ای که سؤال می شود بوسیله آن از ثبوت شئی برای شئِ دیگر و عدمش. مانند:( هل الحرکه دائمه) یا ( لا دائمه) در اینجا وجود دوام برای حرکت و یا نبود دوام برای آن طلب شده است.
در این مثال ، دو چیز غیر از وجود لحاظ شده:یکی، حرکت و دوم، دوام.
یا به سخن دیگر: موضوع و محمول دو چیز غیر از وجود اعتبار شده است و «وجود» در هل مرکبه رابط است. بدین شکل: «هل الحرکه وجودها دائم؟». ولی در هل بسیطه «وجود»، محمول و مقصود بود می گفتیم: «هل الحرکه موجوده؟»[۱۳]
نکته:
الف)در این آیه شریفه: (فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ) الأنبیاء : ۸۰. شاکرون در اصل (تشکرون) بود. و همانطور که قبلا اشاره کردیم استفهام جزء آن دسته از اداتی می باشد که در حین طلب، غیر حاصل است اما در این آیه شریفه در مقان حاصل ذکر کرده است چون اسم فاعل ظاهر در حال است. در جواب: گفته می شود که اولا: این مورد ازاغراض بلاغی بوده وخداوند متعال خواسته که غیر حاصل را درمقام حاصل نشان بدهد.[۱۴] و ثانیا: هل، اختصاص بیشتری به فعل دارد ولی در این آیه ( فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ.) الأنبیاء : ۸۰ دلالتش بر طلب شکر از (فَهَلْ أَنْتُمْ تشکرون) زیادتر است با اینکه در (فَهَلْ أَنْتُمْ تشکرون) انتم فاعل تشکرون محذوف است وبا تکرار (تشکرون) تاکید پدید می آید و دلالتش بر طلب شکر زیادتر می شود اما چون آمدن چیزی که اکنون ثابت است (شاکرون) با چیزی که در آینده پدید می آید اوج توجه به پدید آمدن آن چیز را بیشتر می رساند. بهمین دلیل (شاکرون) دلالتش بر طلب شکر بیشتر از (تشکرون) می باشد.[۱۵]
ب) این مثال (هل سعد قام ام سعید) ممتنع است چون هل در مقام پرسش از نسبت است اما أم بیانگر این است که نسبت معلوم است و آنچه مجهول است فرد است واین دو باهم جمع نمی شود و دچار تناقض میشویم. خلاصه اینکه ام در اینجا برای طلب تصور است. و هل برای طلب تصدیق.
ج) به جز همزه و هل مابقیه ادات استفهام.
استعمال می شوند برای طلب تصور و نه تصدیق. که البته در نوع متصوَّر باهم فرق می کنند. مثلا با یکی تصور مکان و با یکی تصور زمان طلب می شود.
ما : موضوع برای استفهام از غیر عقلا میباشد و نوع طلبش در بیان: شرح اسم(بیان واژه ها وکلمه ها است نه اسم در مقابل فعل و حرف)، ماهیت(یعنی حقیقتی که مسمّای انسان یا مسمّای چیز دیگر را شکل داده)، تعیین جنس غیر عاقل و بیان صفتش می باشد. مانند: (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها.) البقره : ۶۹
من : موضوعی است برای طلب تعیین عقلا. مانند: (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى فی خَرابِها) البقره : ۱۱۴ [۱۶]. سکاکی گفته است: از جنس ذوالعلم (نه مطلق جنس) سؤال می شود. یعنی: در جایی که می دانیم چیزیاز قلمرو «ذوالعلم» است ولی جنسش را نمی دانیم آنگاه با «من» سؤال می کنیم. مثلا می دانیم « جبرئل» از ذوالعلم است لیکن نمی دانیم از جنس بشر، جنّ و یا فرشته است. می پرسیم: «من جبرئیل»؟ و جواب داده می شویم به «ملک».[۱۷]
ایّ : طلب می کند تمییز بین دو یا چند امری که تعمیم داده شدند. تعمیم یعنی:آن امر فراگیر، هر دو معنی مضاف الیه أیّ است. پس «ایّ» برای پرسش از چیزی است که یک شریک را از دیگری مشخص و جدا می کند. مانند: (أَیُّ الْفَریقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا) مریم : ۷۳.
متی : اداتی است برای استفهام از زمان فرقی ندارد که ماضی باشد ویا مستقبل. مانند: (اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَ اجْعَلِ التَّوْبَهَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً) الصحیفه السجادیه؛ دعا: ۹
ایّان : برای استفهام از زمان آینده است. و در جایگاهی است که می خواهیم بگوییم: موقعیت عظیم دارد و مسئول عنه مهم است مانند: (یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ) الذاریات :۱۲.
کیف : برای استفهام از تعیین حال و وضعیت است یعنی: چطور، چگونه.
مانند: (کَیْفَ لَا تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ )الصحیفه السجادیه؛ دعا: ۵۲
أین : برای استفهام و طلب تعیین مکان است. مانند: (یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرّ) القیامه : ۱۰
کم : برای استفهام ار عدد مبهم بکار می رود. مانند (کَمْ لَبِثْتُم) المؤمنون : ۱۱۲
أنَّی : برای استفهام در سه معنا است.
- برای استفهام از حال است که مانند معنای کیف می باشد و واجب است که بعد آن فعل بیاید. مانند: (أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها) البقره : ۲۵۹. و مانند: (نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم) بقره : ۲۲۳.
- برای استفهام از مکان میباشد که پس مانند معنای أین است. مانند: (قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا) آلعمران :۳۷
- برای استفهام از زمان است پس مانند معنای متی میباشد. مانند: (فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شئتم) البقره : ۲۲۳
استعمال ادات استفهام در معانی مجازی
بیان این نکته لازم است که همیشه ادات استفهام در معنای اصلی خود یعنی طلب کردن استفاده نمی شود و گاهی اوقات، ادات استفهام از معنای حقیقی خارج می شود و استعمال در معنای مجازی می شود. [۱۸]
فصل سوم
تطبیقات:
۱.همزه
آیه:
(قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ) الأنبیاء : ۶۲
همزه «أ أنت» درآیه شریفه استفهام تصوری، و همانطور که گذشت استفهام تصوری برای سؤال از فرد است. وما بر اساس این نکته می توانیم آیه را طبق شان نزول و تفسیر آن به خوبی معنا کنیم. و ترجمه آیه این گونه است: هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند تو این کار را با خدایان ما کردهاى اى ابراهیم.[۱۹]
این استفهام- به طورى که گفتهاند- براى تقریر به فاعل است، زیرا اصل فعل مسلم و به اصطلاح مفروغ عنه است، و همه وقوع آن را مىدانند (و منظور از سؤال تعیین فاعل است) و در اینکه گفتند:” به خدایان ما” اشاره است به اینکه مردم مىدانستند که ابراهیم جزو پرستندگان بت نیست.[۲۰]
ممکن است سؤالی پیش بیاید که ، چرا معادل در این آیه بعد از ام متصله ذکر نشده است؟ جواب همانطور گفته شد، گاهی اوقات بدلیل روشن بودن معادل از ذکر آن پرهیز می شود.
۲.هل
آیه:
(َ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ) الأنبیاء : ۸۰
در این آیه شریفه « هل» برای استفهام تصدیقی است، و از نسبت سؤال می شود، یعنی: سؤال می شود از نسبت دادن شکر به اشخاص، و آیه اینگونه تر جمه می شود:
و ساختن زره را به او تعلیم دادیم تا شما را در جنگهایتان حفظ کند آیا شکر (این نعمتهاى خدا را) مىگذارید.[۲۱]
واین سؤال پیش میاید که چرا غیر حاصل را در مقام حاصل قرار داد، که جواب این سؤال در فصل دوم ذیل احکام «هل» بیان شد.
۳.ما
آیات:
(قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها) البقره : ۶۹
در این آیه شریفه حرف «ما» در «ما لونها» استفهام تصوری است و برای سؤال از غیر عاقل است و ترجمه آیه این گونه است:
(آنان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد که رنگش چگونه است؟[۲۲]
و همانطور که در ترجمه واضح است سؤال بنی اسرائیل از حیوان است و حیوان، چون از غیر عقلا به حساب می آید برای همین از حرف ما که برا غیر عقلا است که در آیه استفاده شده است.
۴.من
آیات:
(وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى فی خَرابِها) البقره : ۱۱۴.
در این آیه شریفه من در «ومن أظلم» استفهام از شخص و اشخاص است و برای عاقل می باشد بهمین سبب تر جمه آیه اینگونه می شود:
و کیست ستمکارتر از کسى که مردم را از مساجد خدا و اینکه نام خدا در آنها برده شود جلوگیرى نموده در خرابى آنها کوشش مىکنند[۲۳]
و از ظاهر سیاق بر مىآید که منظور از این ستمکاران کفار مکهاند و جریان مربوط بقبل از هجرت است، چون این آیات در اوائل ورود رسول خدا (ص) بمدینه نازل شده است.[۲۴] در نتیجه کفار انسانند و انسان ها جزء عقلا به حساب می آیند و «من» استفهام هم برای عقلا بکار برده می شود.
5.ایّ
آیه:
(أَیُّ الْفَریقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا) مریم : ۷۳
در این آیه شریفه کلمه «أیُّ» در (أیُّ الفرقین) برای استفهام از مییز است و طلب می کند تمییز بین دو امر را. بهمین خاطر ترجمه آیه اینگونه است:
کدام یک از دو گروه، مکان بهتر و مجلس آراستهتر دارند[۲۵]
کلمه” اى” براى استفهام است، و مراد از” فریقین” دو فریق کافر و مؤمن است، و گویا مراد کفار این بوده که بگویند مقام و مجلس ما از مقام و مجلس مؤمنین که بیشتر فقرا و بردگانند، شکوهمندتر است چیزى که هست کلام خود را به صورت استفهام و سؤال در آوردهاند، و اگر دو فریق را نام نبرده و با همان فریقین کنایه آوردند براى این ادعا و خیال بوده که مؤمنین هم خودشان این معنا را مىدانند، و اگر از ایشان سؤال شود بدون تردید حرف ما را مىزنند.[۲۶]
روایت:
امام علی ع می فرمایند:
(أَیَ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ! وَ مَعَ أَیِّ إِمَامٍ بَعْدِی تُقَاتِلُونَ! ) نهج البلاغه خطبه ۲۹
در این روایت کلمه «أیُّ» در (أی دار و أی امام) برای استفهام تصوری و تمییز بین دو امر است. و تر جمه روایت این گونه است:
از کدام خانه، بعد از خانه خود دفاع مىکنید؟ و همراه کدام پیشوا پس از من به جنگ مىروید؟[۲۷] و این خطبههاى آن حضرت علیه السّلام است در توبیخ و سرزنش اصحاب خود از جهت مسامحه و سهل انگارى در جنگیدن با دشمن[۲۸]
۶.متی
روایت:
(اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَ اجْعَلِ التَّوْبَهَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً) الصحیفه السجادیه؛ دعا: ۹
در این دعا از صحیفه سجادیه، کلمه «متی» برای استفهام از زمان است چه ماضی باشد و یا مستقبل. و ترجمه دعا اینگونه است: بار خدایا و هرگاه بین دو زیان(دو کیفر بر اثر دو تقصیر و نافرمانی) قرار گرفتیم: یکی در دین و دیگری در دنیا(و یکی را می بخشی) پس زیان (کیفر) در آن که زود می گذرد(دنیا) و عفو بخشش را در آنکه مدتش طولانی است (دین) قرار ده.[۲۹]و در این بخش از دعا برای زمان آینده است.
۷.ایّان
آیه:
(یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ) الذاریات : ۱۲
در این آیه شریفه «أیان» فقط برای استفهام از زمان آینده است. وترجمه آیه از این قرار است:
(با تمسخر پیوسته) مىپرسند: روز (حساب و کتاب و) سزا و جزا کى خواهد آمد؟[۳۰]
کلمه” ایان” وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چیزى که این کلمه بر سر آن در آمده، و پرسش کفار با این کلمه از” یوم الدین”- که ظاهر در زمان است- بدین عنایت بوده که بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانیات است و لذا با این کلمه سؤال شده، زیرا قیامت شؤونى دارد که آن شؤون ملحق به زمانیات است. همان طور که از زمانیات با کلمه” ایان” و” متى” سؤال مىشود. مثلا گفته مىشود:” متى یوم العید- روز عید چه زمانى است[۳۱]
۸.کیف
دعایی ازصحیفه ی سجادیه:
(کَیْفَ لَا تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ) الصحیفه السجادیه؛ دعا: ۵۲
کلمه «کیف» در دعای امام سجاد برای استفهام از حال است یعنی: چگونه، چطور.وترجمه دعا اینگونه است: وچگونه ندانی و احاطه نداشته باشی آنچه را که تو خود محکم و استوار انجام داده ای، و چگونه پنهان شود آنچه را که تو خود تدبیرمی نمائی. (با قضا و حکمت خویش رو براه می گردانی).[۳۲]
۹.أین
آیه:
(یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ) القیامه : ۱۰
در این آیه شریفه «أین» برای استفهام از مکان است و ترجمه آیه اینگونه است:
و در آن روز انسان (زشت کار) گوید: (اى واى از سختى عذاب) کجا مفر و پناهى خواهد بود؟[۳۳]
انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مىکردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مىجویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مىطلبند، درست همانند این دنیا که وقتى مواجه با حادثه خطرناکى مىشدند دنبال راه فرار مىگشتند آنجا را نیز به اینجا قیاس مىکنند[۳۴] که در اینجا پناهگاه مورد سؤال قرار گرفته شده.
۱۰.أنّی
«أنّی» کلمه ایست که برای سه معنا استفاده می شود.
معنای اول: برای استفهام از حال افراد است.
آیه:
(أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها) البقره : ۲۵۹
«أنَّی» در این آیه یعنی: چگونه. و معنای آیه اینگونه است: خدا چگونه مردم این دهکده را زنده مىکند[۳۵]
معنای دوم: استفهام از مکان می باشد.
آیه:
(قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا) آلعمران :۳۷
ومعنای آیه اینگونه است: اى مریم این (غدا و خوراک تو) از کجاست؟[۳۶]
این آیه از داستان حضرت زکریا و حضرت مریم ذکر شده. هنگامی که زکریا سرپرستی مریم را بر عهده داشت هرگاه به عبادتگاه مریم می رفت خوراکی را پیش او می یافت. (کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقا) آل عمران: ۳۷. یکبار زکریا پرسید:
(یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا) آل عمران:۳۷ ای مریم از کجاست این روزی؟ و وی پاسخ داد: (هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّه)آل عمران:۳۷.[۳۷]
معنای سوم: استفهام از زمان است.
آیه:
(فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم) البقره : ۲۲۳
زنان شما کشتزار شمایند، هرجا وهرگاه که بخواهید، به کشتزار خود درآیید (وبا آنان آمیزش نمائید)[۳۸]
اگر” انى” در آیه فوق زمانیه باشد، توسعه زمانى مساله آمیزش جنسى را بیان مىکند، یعنى در هر ساعتى از شب و روز مجاز هستید و اگر مکانیه باشد، توسعه در مکان و چگونگى انواع آمیزش است.
این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به این ترتیب، دو همسر مىتوانند هر گونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسى بهره گیرند[۳۹]
11.کم
آیه:
(کَمْ لَبِثْتُمْ) الکهف : ۱۹
در این آیه «کم» برای استفهام از عدد مبهم است.
ترجمه آیه: چقدر خوابیدید؟[۴۰] این جمله دلیل بر این است که یک نفر از ایشان بوده که از دیگران از مدت مکث در غار پرسیده که چقدر خوابیدهایم. و از آن برمىآید که گویا سائل خودش احساس طولانى بودن مدت مکث را کرده، چون آن کسالتى را که معمولا بعد از خوابهاى طولانى به آدمى دست مىدهد در خود دیده، لذا حد اقل به شک افتاده و پرسیده:” کَمْ لَبِثْتُمْ”.[۴۱]
نتیجه:
این مقاله با توجه به هدفی که داشت تلاش کرد یک نمونه کار جزئی تطبیقی را ارائه دهد. تا نشان دهد کلمات و جملات عربی نیاز به شناخت دقیق مفردات دارد.
همانطور که گذشت، هر واژه که برای استفهام بکار گرفته می شود، طلب از شئ، و چیز خواستی را مد نظر دارد. و این مقاله فقط وارد در گوشه ای از این دریای بیکران الفاظ شد تا توانسته باشد کمکی به فهم دقیق آیات و روایاتی که از معصومین«علیهم السلام» به دست ما رسیده انجام داده باشد.
“وسلام علی المرسلین والحمد لله رب العامین”
منابع:
- بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدى، ۱جلد، اسلامی – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۷۵ ه.ش.
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانى)، ۴جلد، مرتضوی – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۷۴ ه.ش.
- مرتضى زبیدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ۲۰جلد، دار الفکر – بیروت، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ه.ق.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ۱۵جلد، دار صادر – بیروت، چاپ: سوم، ۱۴۱۴ ه.ق.
- مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم – بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، ۱۴۳۰ ه.ق.
۶.قابشی طرفی، منصور، دررالبلاغه، مرکز حوزه های علمیه – قم، چاپ اول: ۱۳۹۶ه.ش.
۷.حجت هاشمی خراسانی، ابومعین حمید الدین،شرح مغنی اللبیب،جلد اول، نشر حاذق – قم، چاپ اول، ۱۳۹۰ه.ش.
- عرفان، حسن، کرانها: شرح بر مختصر المعانی، جلد: دوم، هجرت – قم، چاپ:۱۳۹۳ه.ش.
- آدینهوند لرستانى، محمدرضا، کلمه الله العلیا، ۶جلد، اسوه – ایران – تهران، چاپ: ۱، ۱۳۷۷ ه.ش.
- طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى – ایران – قم، چاپ: ۵، ۱۳۷۴
- قرائتى، محسن، تفسیر نور، ۱۰جلد، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن – ایران – تهران، چاپ: ۱، ۱۳۸۸ ه.ش.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه / ترجمه انصاریان – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۸ ش.
- شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الإسلام) – تهران، چاپ: پنجم، ۱۳۷۹ ش.
- امام، سید الساجدین، على بن الحسین علیهما السلام، الصحیفه السجادیه، در یک جلد، دفتر نشر الهادی، قم – ایران، اول، ۱۴۱۸ ه ق
- خرمدل، مصطفى، تفسیر نور (خرم دل)، ۱جلد، احسان – ایران – تهران، چاپ: ۴، ۱۳۸۴ ه.ش.
- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ۲۸جلد، دار الکتب الإسلامیه – ایران – تهران، چاپ: ۱۰، ۱۳۷۱ ه.ش.
[1] بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدى، ۱جلد، چاپ: دوم، ۱۳۷۵ ه.ش.
[۲] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانى)، ۴جلد. مرتضى زبیدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ۲۰جلد.
[۳] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ۱۵جلد.
[۴] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ۱۵جلد.
[۵] راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانى)، ۴جلد.
[۶] مرتضى زبیدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ۲۰جلد.
[۷] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ۱۵جلد.
[۸] مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم – بیروت-قاهره-لندن، چاپ: سوم، ۱۴۳۰ ه.ق.
[۹] قابشی،منصور، درر البلاغه، ص ۱۰۵ . حجت هاشمی، ابومعین حمید الدین، شرح مغنی اللبیب، ج۱، ص۶۳.
[۱۰] حجت هاشمی، ابومعین حمید الدین، شرح مغنی اللبیب، ج۱،ص۵۱.
[۱۱] قابشی،منصور، درر البلاغه، ص ۱۰۵ .
[۱۲] عرفان، حسن، کرانها شرح مختصر المعانی، جلد: دوم، ص ۲۸۲.
[۱۳] عرفان، حسن، کرانها شرح مختصر المعانی، جلد: دوم،ص۲۹۱.
[۱۴] قابشی،منصور، درر البلاغه، ص۱۰۶.
[۱۵] عرفان، حسن، کرانها شرح مختصر المعانی، جلد: دوم،ص۲۸۹.
[۱۶] قابشی،منصور، درر البلاغه،ص۱۰۷.
[۱۷] عرفان، حسن، کرانها شرح مختصر المعانی، جلد: دوم،ص۲۹۶.
[۱۸] قابشی،منصور، درر البلاغه،ص۱۰۸.
[۱۹] آدینهوند لرستانى، محمدرضا، کلمه الله العلیا، ۶جلد.
[۲۰] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد.
[۲۱] آدینهوند لرستانى، محمدرضا، کلمه الله العلیا، ۶جلد.
[۲۲] قرائتى، محسن، تفسیر نور، ۱۰جلد، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
[۲۳] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد.
[۲۴] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد.
[۲۵] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[۲۶] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد.
[۲۷] شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه / ترجمه انصاریان – قم، چاپ: اول، ۱۳۸۸ ش.
[۲۸] شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الإسلام) – تهران، چاپ: پنجم، ۱۳۷۹ ش.
[۲۹] امام، سید الساجدین، على بن الحسین علیهما السلام، الصحیفه السجادیه، در یک جلد
[۳۰] خرمدل، مصطفى، تفسیر نور (خرم دل)، ۱جلد.
[۳۱] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه.
[۳۲] امام، سید الساجدین، على بن الحسین علیهما السلام، الصحیفه السجادیه، در یک جلد،
[۳۳] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[۳۴] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ۲۸جلد.
[۳۵] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[۳۶] قرائتى، محسن، تفسیر نور، ۱۰جلد، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
[۳۷] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ۲۸جلد.
[۳۸] قرائتى، محسن، تفسیر نور، ۱۰جلد، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
[۳۹] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ۲۸جلد.
[۴۰] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[۴۱] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ۲۰جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.