چکیده :
ما به وسیله براهین عقلی و نقلی به اثبات وجود خداوند میپردازیم و در ابتدا با فطرت شروع میکنیم:
فطرت به معنای خلقت ویژه انسان ها است یعنی آن حس درونی و ذاتی انسان که میل و گرایش به خدا دارد و فطرت به بینشی و گرایشی تقسیم میشود فطرت بینشی خود به عقلی-حصولی و قلبی-حضوری تقسیم میشود.
فهرست مطالب
بخش: تعریف ولایت فقیه و جایگاه آن نزد علمای معاصر. ۳
بخش: اثبات ولایت فقیه به وسیله روایات.. ۴
بخش: اهمیت علم کلام از نگاه ائمه. ۶
بخش اول
فطرت(جلسه اول)
ما به وسیله براهین عقلی و نقلی به اثبات وجود خداوند میپردازیم و در ابتدا با فطرت شروع میکنیم:
فطرت به معنای خلقت ویژه انسان ها است یعنی آن حس درونی و ذاتی انسان که میل و گرایش به خدا دارد و فطرت به بینشی و گرایشی تقسیم میشود.
فطرت بینشی خود به عقلی-حصولی و قلبی-حضوری تقسیم میشود.
فطرت بینشی عقلی-حصولی یعنی امور بدیهی عقلی بی نیاز از تعلیم و تعلم یعنی انسان اموراتی را درک میکند بدون اینکه نیاز به یادگرفتن آن دارد مانند:اجتماع نقیضین محال است.
فطرت بینشی قلبی-حضوری یعنی هر آنچه بدون ریاضت و تلاش به صورت حضوری شهود میگردد مثل علم به حضور انسان یا علم به درد در درون انسان
فطرت گرایشی یعنی امورات و کارهایی که نسبت به آنها میل درونی و رغبت داریم مانند میل به زیبایی یا میل به معرفت.
اشکالات فطرت بینشی قلبی_حضوری
آیا میشود به وسیله فطرت بینشی قلبی_حضوری خدا را اثبات کرد؟
خیر،چون فطرت امری درونی و کاملا شخصیاست و نمیشود امورات درونی و شخصی را برای دیگران اثبات کرد برای همین باید هرکس خود به آن معرفت درونی برسد.
در جواب دیگری میتوان گفت که فطرت بینشی قلبی_حضوری موسمی است و همیشگی نیست.هر زمان که فرد در شرایطی قرار گرفت که از همه اسباب مادی قطع امید کرد رو به موجودی میآورد که مافوق همه اسباب مادی است برای همین تا شرایط برای فرد مهیا نشود نمیشود آن را برای دیگران اثبات کرد.
بخش دوم
برهان وجودی
در این بخش به برهان وجودی میپردازیم:
در صورت این استدلال میگوییم مصداق واجبالوجود در خارج یا موجود است یا معدوم
واجبالوجود یعنی چیزی که وجود برای آن ضروری است و خارج هم یعنی در عالم حقیقت و واقعیت
در مقدمه دوم میگوییم مصداق واجبالوجود معدوم نیست (یعنی محال است که معدوم باشد چون در تعریف واجب الوجود گفته شد که چیزی است که وجود برای او ضروری است پس معدوم نیست)
در نتیجه پس مصداق واجبالوجود در خارج موجود است.
حال به تبیین مقدمه دوم میپردازیم:
تبیین مصداق واجبالوجود ۴حالت دارد
۱-معدوم بالذات است(یعنی نبودن برای او ضروری است که با لفظ واجب تناقضدارد و صحیح نیست)
۲-معدوم بالغیر
۳-موجود بالغیر
دو مورد اخیر هم نمیتوانند مصداق واجب الوجود باشند زیرا در صورت احتمال وجود آنها تناقض لازم میآید.
پس فقط حالت چهارم صحیح است یعنی موجود بالذات یعنی وجود ذاتی و از آن اوست و وابسته به غیر نیست.
بخش سوم
برهان امکان وقوعی
مقدمات:اصطلاح محال ذاتی یعنی چیزی که فی نفسه محال باشد(خودش تناقض است)
مثل دایره سهگوشه یا واجب الوجود مخلوق
اصطلاح محال وقوعی:ذاتا محال نیست اما مستلزم محال است یعنی امکان تصور دارد اما اگر در عرصه مصداق وارد شود در نتیجه به محال ختم و منجر میشود مثل جهنم رفتن پیامبری که دارای عصمت است.
اگر پیامبری که عصمت دارد به جهنم رود عدالت خداوند زیر سوال میرود و اگر عدالت زیر سوال رود یعنی خدا فاقد کمال است و فاقد کمال یعنی واجبالوجود کامل مطلق که فاقد کمال است و این تناقض محسوب میشود.
برهان:اگر واجبالوجود موجود نباشد آنگاه ممکنالوجود امکان وقوعی نخواهد داشت(چون لازم میآید ممکن بدون علت محقق شود)
اگر ممکن الوجود امکان وقوعی نداشته باشد آنگاه هرگز موجود نخواهد شد لکن ممکنالوجود موجود است پس امکان وقوعی دارد پس واجبالوجود موجود است
بخش چهارم
برهان صدیقین
از تامل در حقیقت هستی که صفتی بارز و مشترک بین همه ی موجودات عالم هست به ضرورت خود هستی پیمیبریم و از وجودش وجوبش را نتیجه میگیریم زیرا غیر هستی نمیتواند علت هستی باشد پس حقیقت هستی علت ندارد.
تقریر۱:مقدمهاول،انکار اصل واقع سفسطه(یعنی منکر واقعیت شویم) است
و حتی پذیرش سفسطه به عنوان یک واقعیت،پذیرش واقعیت است
مقدمه دوم:واقعیت نقیض عدم است
مقدمهسوم:شئ با نقیض خودش جمع نمیشود پس اصل واقعیت عدم ناپذیر است
مقدمه چهارم:چیزی که عدم ناپذیر است واجبالوجود بالذات موجود است.
نتیجه:پس واجب الوجود بالذات موجود است
برهان صدیقین مبتنی بر اصل واقعیت(اصلوجود)است و واقعیت یعنی امری که تحقق دارد.
مقدمهسوم:شئ با نقیض خودش جمع نمیشود پس اصل واقعیت عدم ناپذیر است
مقدمه چهارم:چیزی که عدم ناپذیر است واجبالوجود بالذات موجود است.
نتیجه:پس واجب الوجود بالذات موجود است
Top of Form
Bottom of Form
بخش پنجم
برهان نظم
نظم یعنی ارتباط و هماهنگی بین اجزای یک مجموعه برای رسیدن به هدفی مشترک(یعنی هدف غایی)مثل چشم،گوش
چشم از میلیاردها سلول تشکیل شده است و از میان چینش های بینهایت یک چینش منظم و مشخص، به هدف منجر میشود که دیدن است.
نظم استحسانی:نظمی که از دیدن آن لذت میبریم و هدفی را دنبال نمیکند.
مثلا از ترکیب اتفاقی ریختن چند رنگ بر روی یک کاغذ که در نهایت به زیبایی ختم میشود
نظم غایی:نظمی که برای رسیدن به هدف است و نظمی که در برهان نظم به آن اشاره میشود همین نظم است.
صغرا:عالم فیالجمله نظم دارد(مقدمه ایست تجربی و مورد پذیرش همه اندیشمندان است)
کبرا:هر نظمی ناظم عالم دارد و عالم بودن ناظم را از راه حساب احتمالات اثبات میکنیم.
بخش ششم
برهان امکان و وجوب
هر مفهومی در مقایسه با وجود سه حالت دارد:۱-وجوب(یعنی ضرورت اثبات)مثل وجوب شوری برای نمک که غیز قابل انفکاک است.۲-امکان(عدم ضرورت)مثل شوری برای غذا که غذا میتواند شور باشد میتواند نباشد.۳-امتناع(صلب ضرورت)مثل امتناع جمع متضادان امکان ندارد چون حمل محمول برای موضوع همیشه منتفی است و هرگز تو ضد باهم جمع نمیشود
وجود تقسیم بالذات و بالغیر میشود:
وجود بالذات یعنی وجود از خود آن شئ است و از غیر نگرفته است
وجود بالغیر یعنی وجود قائم به غیر است و تسامحا گفته میشود که وجود برای آن است.
واجب الوجود بالذات یعنی وجود قابل انفکاک از آن شئ نیست و برای آن ضرورت دارد و این ویژگی برای خودش است و از غیر نگرفته است.
واجب الوجود بالغیر یعنی وجود برای یآن شئ ضروری است اما این ویژگی از ناحیه غیر بر او تحمیل شده است مثل معلومی که توسط علت تامه ایجاد شده است.
واجب الجود بالذات نمیتواند واجب الوجود بالغیر باشد چون تحصیل حاصل میشود و غیر نمیتواند آن را به واجب الوجود بالذات دهد.
در خارج موجودی هست یا واجب الوجود بالذات است که در این صورت خدا ثابت میشود یا بالذات نیست یعنی ممکن الوجود است. حال این ممکن الوجود یا بدون علت موجود شده است که محال است طبق قاعده علت ومعلول یا باعلت؛اگر علت خود انسان باشد محال است زیرا فاقد شئ معطی شئ نیست و اگر علت غیر انسان باشد (یعنی ممکن الوجود است) باز هم محال است.
بخش هفتم تا دهم
اقسام صفات الهی
صفت ثبوتیه(جمالی):صفاتی که اثبات کمال و واقعیتی در ذات واجب یعنی خدا میکنند مانند:الله عالم
صفات وجودی موجود بما هوموجود است نه صفات موجود خاص.بما هوموجوددیعنی موجود مطلق،بسیط و موجود خاص شئ ایست که دارای وجود است
صفت سلبی(جلالی):صفاتی که در مفهوم آنها سلب خابیده یا صفاتی که نفی نقص میکنند؛ازجمله صفات نفی نقص میتوان به این مورد اشاره کرد:الله لیس به مرئی
نکته:برخی از مفاهیم به تنهایی کمال هستند مانند:الله عالم و برخی دیگر از نفیشان کمال به دست میآید مانند:الله احد
صفت ذاتی:صفاتی هستند که منشا آنها تنها ملاحضه ذات است و نیازی به مقایسه با غیر نیست
صفات ذاتی به دو دسته حقیقی و ذات اضافه تقسیم میشوند
صفات حقیقی صفاتی هستند که در مفهوم آن صفات مقایسه و سنجش راه ندارد مثل حیات
صفات ذات اضافه صفاتی هستند که در مفهوم آن صفات مقایسه و سنجش راه دارد البته در مقام تصور نه در مقام واقعیت و عالم خارج مثل قدرت،علم
صفت فعلی:صفاتی هستند که از سنجش بین خدا و مخلوقات انتزاع میشوند و اگر مخلوقات نباشند میتوان گفت صفات فعلی هم نیستند مثل :الله رازق
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.