چکیده :
زبان عربی بهعنوان کاملترین زبان دنیا، دارای ریزبینیهای فراوان و اهتمام بسیار به جزئیاتی است که در رساندن معنا و ارتباط و گفتوگو، تأثیر خارقالعادهای دارد. از اجزاء و اداتی که در این زبان استفاده میشود برای رساندن تأکید، اِنّ و فروعات آن است.
زبان عربی بهعنوان کاملترین زبان دنیا، دارای ریزبینیهای فراوان و اهتمام بسیار به جزئیاتی است که در رساندن معنا و ارتباط و گفتوگو، تأثیر خارقالعادهای دارد. از اجزاء و اداتی که در این زبان استفاده میشود برای رساندن تأکید، اِنّ و فروعات آن است. این ادات بهعنوان میوهای کوچک از این باغ، در افاده معنای مقصود متکلم، نقش به سزایی دارد. شایسته و بایسته است که از فرق اِنّ که اصل باشد و فروعات آن که اَنّ و اَن و اِن باشد و فرق همه آنها با یکدیگر از جهت معنوی و لفظی صحبت شود. این پژوهش در پیِ کشف این مجهول یا معلومی که مورد اجحاف واقع شده، است. در آخر بهواسطه مراجعه به کتب ادبی و استخراج اطلاعات و تطبیق آن در قالب امثله، به این رسیده که حروف مدنظر، خصوصیات خاص خود را دارا میباشند. یعنی ان مشدده ی مکسوره و مفتوحه دارای تأکید بیشتری نسبت به مخففه میباشد. ان مفتوحه چه مشدده و چه مخففه ی آن دارای خصوصیات فردی مهمی مانند تأویل به مصدر و تبدیل کلامِ یحسن السکوت (همان تام المعنی) به غیر یحسن السکوت علیه است.
کلیدواژهها: تفاوت یابی، ترجمه، اِن مخفّفه، اَن مخفّفه، اِن مشدّده، اَن مشدّده، اثر لفظی، اثر معنوی
مقدمه
زبان عربی بین تمامی زبانهای جهان چه زبان زنده و چه غیر زنده، کاملترین است. یعنی همان زبان برگزیده نزد خداوند کما اینکه از امام صادق (ع) آمده است که: (ما انزل الله تبارکوتعالی کتابا و لا وحیا الا بالعربیه: خداوند نازل نکرده است نه کتابی و نه وحیای مگر به زبان عربی[۱]). فلذا در این زبان به تک تک اجزاء اهمّیت خاصی داده شده است و در معنا تأثیر گذارند؛ فلذا دانستن فروق و تفاوتهای این اجزاء از یکدیگر، از مهمّات است. اِن و اَن مخفّفه و مشدّده که از حروف مشبهه بالفعل هستند نیز از این قاعده مستثنا نیستند و باید تفاوتهای آنها با یکدیگر لحاظ شود تا مانند بعضی افراد، دچار اشتباه و عدم درک معنای اصلی ای که متکلم از آن قصد کرده، نشد.
از بین حروف مشبهه بالفعل، دو حرف هستند که معنای تأکید را به طور خالص، افاده میکنند (فلذا مانند کأنّ (بنابراین قول که مرکب از کاف و اَنّ باشد) درست است که مفید تأکید بوده؛ اما معنای تشبیه را نیز در کنار تأکید میرساند فلذا از اینکه به طور خالص افاده تأکید کند، قاصر است) و آن دو حرف، اِنّ و اَنّ هستند که اَنّ نیز، فرع اِنّ است[۲]؛ بااینحال هرکدام از اینها فرعی دارند که حالت مخففه ی آنها است. پس بهطور خلاصه اِنّ اصل و اَنّ و اِن فرع آن و اَن نیز فرع اَنّ میباشد.
از خواص این حروف (اِنّ،اَنّ،اِن،اَن) این است که بر سر مبتدا و خبر داخل میشوند. عمل نصب و رفع میدهند و در مواقعی از عملکردن بازمیمانند. بعضی از آنها نیز با مابعد خود تأویل به مصدر میروند. هرکدام از اینها معنای تأکید را افاده میکنند؛ اما برای مثال یکی از سوالاتی که بیجواب مانده این است که متکلّم، وقتی که از اِنّ استفاده میکند در مثلِ (اِنّ الله علیم حکیم)، چرا از حالت مخففه یا چرا از حالت مفتوحه آن استفاده نکرده است؟ که در این تحقیق به آن پرداخت میشود.
پیشینۀ بحث
در این زمینه یعنی زمینۀ فرق اِنّ و اَنّ و اِن و اَن با یکدیگر، بهخصوص از لحاظ معنوی، ما به مقالهای دست نیافتیم الّا یک مقاله به نام (آسیبشناسی ترجمه اِن مخففه در ترجمههای قرآن کریم) که برای سرکار خانم فاطمه قربانی چروری است. آن مقاله نیز فقط در مورد ان مخففۀ مکسوره صحبت نموده و به بررسیِ ترجمه این حرف در ترجمههای قرآن کریم بر اساس اطلاعاتِ کتب نحوی پرداخته است و اشاره و صحبتی درباره فرق این حروف با هم ننموده است.
فلذا خواص و احکام و معانیِ این حروف، استخراج و با استفاده از آن، فرقِ اثر معنوی و لفظی هرکدام یک از آنها را با یکدیگر ذکر شده تا در مرحله آخر، قواعدی که از طی این مراحل حاصل شده را در مثالهای قرآنی و روایی پیاده کرده تا آنچه محرز شده، به جان نشیند.
اهمیت بحث
در باره اهمیت این بحث و احتیاج به این بحث همین بس که اِن، ۷۱۲ بار و اِنّ، ۱۶۸۲ بار و اَن، ۶۲۸ بار و اَنّ، ۳۹۲ بار، در قرآن بهکاررفته است.[۳] و فهم دقیق از فرق این حروف موردبحث با یکدیگر میتواند، یک نگاه دقیق و محققانه از کلام شارع به خواننده عطا کند.
عمل لفظی
این حروف از حروف مشبهه بالفعل هستند.[۴] داخل بر مبتدا و خبر میشوند و مبتدا را بهعنوان اسم خود، نصب داده و خبر را بهعنوان خبر خود، رفع میدهند. معمول اینها بر خودشان مقدم نمیشود و همچنین است خبر اینها؛ منتها بدان گونه که بر اسمشان مقدم نمیشود الا هنگامی که جار و مجرور یا ظرف باشد.[۵]
ارتباط مای کافه با این حروف
گاهی بر سر این حروف مای کافّه ای وارد میشود که در این هنگام از عملکردن بازمیمانند[۶]
حلول مصدر
اگر مصدری توانست در محل اینها حلول کند، اَن و اَنّ آورده میشود والا اِن و اِنّ میآید. [۷]
معطوف اسماء این حروف
معطوف بر اسماء اینها نیز منصوب است؛ اما اگر خبر آنها ماضی باشد جایز است که معطوف بر اسماء اینها مرفوع باشد.[۸]
اختصاص به اسماء
این حروف، مشبهه بالفعل هستند و نصب دهندۀ اسم و رفع دهندۀ خبر خود هستند و فقط بر سر اسماء داخل میشوند.
چیستی مخففه و مثقله
اِن، همان اِنّ است که مخفف شده و یک نون آن افتاده.[۹] از همین رو به آن مخففه ی از مثقله (مشدده) گویند و همچنین است ماجرای اَن و اَنّ؛ پس در واقع مشدده یا همان مثقله، اصل محسوب میشود و مخففه، فرع.
مختصّات اِن
هر کدام از این چهار حرف، یک سری خصوصیاتی دارند؛ بدین شکل که اِن، بر سر دو جمله اسمیه و فعلیه داخل میشود؛ اگر در جمله اسمیه بیاید عملکردنش جایز است. البته اهمالِ آن از اعمالش بیشتر واقع شده است اما اگر بر سر جمله فعلیه داخل شود اهمالش وجوبی است. در موارد اهمالِ اِن، یک لام مابعدش میآید که به آن، لام فارقه گویند؛ چون نشاندهنده این است که این اِن، مخففه و از حروف مشبهه بالفعل است نه اِن نافیه.[۱۰]
مختصّات اِنّ
اِنّ نیز، باتوجه به همان حکمِ کلی ای که قبلاً ذکر شد، گاهی اوقات، مابعد خود را رفع میدهد که در این صورت، اسم آن میشود ضمیر شأن؛ مثل حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «إنّ من أشدّ النّاس عذابا یوم القیامه المصوّرون[۱۱]» که در اصل «اِنّه….» بوده است.[۱۲]
همچنین اِنّ ، هنگامی که بعدش بدون فاصله ((ما)) بیاید(بچسبد)، افاده حصر میکند.[۱۳]
مختصّات اَن
اَن ، بعد از فعل یقین یا به معنای یقین میآید. خاصیت آن این است که مصدریه میباشد ، یعنی خودش و مابعدش در حکم فرد میباشند یا بهعبارتدیگر به تأویل مصدر میرود و مصدری معنا میشود.
اَن عمل میکند؛ اما بهشرط اینکه :
۱_ اسمش ، ضمیر محذوف باشد ؛ البته گاهی مذکور است که آن مختصّ بهضرورت شعری است.
۲_ خبرش ، جمله باشد و جایز نیست مفرد باشد الا هنگامی که اسمش مذکور باشد.[۱۴]
مختصّات اَنّ
در مورد اَنّ ، گفته شده که فرعِ اِنّ میباشد و تأویل به مصدر میرود و همچنین مثل اِنّ با (ما) افاده حصر میکند[۱۵]و چون جایگاه جمله آن در موقعِ مفرد است ، میتواند در جایگاه فاعل و مجرور و مبتدا و مفعول و خبر قرار بگیرد.[۱۶]
تأویل به مصدر
تاویل به مصدر رفتن اَنّ و اَن با اسم و خبرشان بدین شکل است که اگر خبرشان مشتق بود ، مصدرِ همان خبر را گرفته و بعد بهجای این حروف نشانده. اسمشان را به مصدر اضافه کرده و اعرابِ مصدر را باتوجه به نقشِ مصدر ، به آن میدهیم؛ مثل (بلغنی اَنّک منطلق اَو تنطلق) که هنگامی که تأویل به مصدر برود ، میشود (بلغنی انطلاقک) و اگر خبرشان جامد بود ، لفظ کون را در تقدیر میگیریم مثل (بلغنی اَنّ هذا زید) که مصدر مؤولش میشود (بلغنی کونه زیداً).[۱۷]
نکته
لازم به ذکر است که هرکدام از این چهار حرف ، به غیر اینکه از حروفِ مشبهه بالفعل هستند ، دارای وجوهِ دیگری نیز هستند ؛ مثل اِنّ که وجهِ دیگرش ، حرف جواب به معنای (نعم) بودن است.
معانیِ این حروف
وجه تسمیه
به این حروف ، مشبهه بالفعل گویند؛ چون از دو جهت لفظی و معنوی به افعال شباهت دارند. یعنی مانند افعال، ثلاثی هستند، لفظاً اما از جهت معنایی شباهتشان در این است که به معنای حقّقتُ هستند.[۱۸] و این حروف از ادات تأکید نیز میباشند و نشانگر این هستند که متکلم و گوینده جمله، محتوای جمله را با تأکید میآورد و معنای آن جمله مورد توجه اوست.
معنای اِنّ
اِنّ از حروفی است که اصل در معانی او، تأکید است. دلیل اینکه برای تأکید میآید این است که بهواسطه او جواب قسم را در کلام میدهند؛ مثل آنجا که در قرآن کریم، خداوند تبارکوتعالی فرمودهاند: ((لعمرک اِنّهم لفی سکرتهم یعمهون[۱۹])) که عبارت (انهم لفی سکرتهم یعمهون) جواب برای قسم (لعمرک) در آیه است. [۲۰]
آن اصلی که برای معنای انّ باید قبول کرد، این است که اِنّ را برای تأکید دانسته شود. از خصوصیات اِنّ این است که زمانی که شما به خلاف خبر، ظنّی در دل ندارید یا بهعبارت دیگر اگر یقین به خبر داشتید، نیازی به آوردن اِنّ نیست و زمانِ احتیاجِ شما به آن، زمانی است که ظنّ به خلاف خبر داشته باشید که در این هنگام باید از اِنّ استفاده بنمایید.[۲۱]
اِنّ، متماثلِ تکرارِ جمله
گفته شده که وقتی فردی در جملۀ خود از اِنّ استفاده میکند، مثلاً وقتی میگوید: (اِنّ زیداً قائم)، با آوردن انّ این را میرساند که قصد داشته کأنّه جمله را دو بار تکرار کند؛ اما اگر عبارت را همراه لام بیاورد یعنی بگوید: (اِنّ زیداً لقائم) قصد داشته که جمله را سه مرتبه تکرار کند؛ البته بهتر است با این تعبیر گفته شود که تکریرِ جمله و انّ هر دو متماثل و به یک منزلهاند، نه اینکه انّ، جانشین تکرارِ جملات باشد؛ چون تکریر جمله یعنی همان تأکیدِ لفظی، که برای آن اغراضی مثل رفع توهمِ سهوِ متکلم و رفعِ توهمِ غفلتِ مخاطب میباشد که در این دو غرض، چه تأکید معنوی و چه تأکیدِ بهواسطه انّ یا غیر انّ، اصلا فایده ندارد و جای آن نیست.[۲۲]
اِنّ، تأکید کنندهتر از لام
گفته شده که اِنّ، از لام، مثلِ در عبارت (والله لاقتلنّک: به خدا قسم که تو را به قتل میرسانم)، تأکید کنندهتر است؛ کما اینکه ثقالت و لفظ اِنّ اشاره به این دارد؛ چون انّ را شبیه به نون ثقیله ای که برای تأکیدِ فعل میآید نیز دانستهاند؛ الا اینکه اِنّ، یک همزه، قبل نون دارد. وجهِ شباهتِ مهم ترِ آنها این است که نون ثقیله، همراهِ خود، فعل را فتحه میدهد و اِنّ نیز، همراهِ خود، اسم را نصب میدهد و همان گونه که نون ثقیله مخفف میشود، انّ نیز مخفف میشود.[۲۳]
صلۀ اَنّ و اَن
سیبویه اَنّ را اسم میداند و میگوید که برای او صلهای میباشد از جمل و همین طور است اَن مخففه؛ منتها صلۀ آن، افعال میباشند.[۲۴]
اَنّ در این امر که دارای صلهای است، ملحق به حروف مصدریه میباشد. از مهمترین وظایف این حروف، این است که به همراه مابعدشان، جملۀ در جایگاهِ مفرد میباشند و مابعدشان در حکمِ مصدر است.[۲۵]
تحوّلِ معنوی عبارت
باید این نکته را در نظر گرفت که مصدر یک معنای ذهنیِ غیر متشخص[۲۶] است و این گونه نیست که بتوان اشاره به آن کرده و بهعنوانمثال بگویی این ضرب است؛ خیر، شما فقط توانسته مصادیقِ آن را که مصدر و حدث بر آنها واقع شده نشان دهید. از همین رو اَنّ، قرار داده شده برای امر معنویِ ذهنی و با آن، محسوس به یک امرِ معقول و متشخص به یک امر معنوی تبدیل میشود.
مثال ساده
فلذا فرق بین این دو مثال (اری محمداً واقفاً) و (اری اَنّ محمداً واقف) در این است که در اولی میبینی که محمد انجامدهنده فعلِ وقوع است. او در عالم خارج، تشخص پیدا کرده و یک امر متشخصی است و امری است محسوس و دیده میشود؛ اما در دومی منظور، وقوفِ عقلی است؛ یعنی من با تأمل و تفکرِ خودم، چنین میپندارم که محمد فاعلِ فعلِ وقوف است و بحثِ رؤیت نیست؛ بلکه بحث، بحثِ رؤیتِ عقلی است و با چشم بصری فهمیده نمیشود؛ چون یک چیز عقلی است و یعنی اینکه من اعتقاد دارم که محمد ایستاده است.[۲۷]
مثال قرآنی
همچنین شما در آیات قرآن نیز میبینید که خداوند تبارکوتعالی فرموده است که: (الم تر اَنّ الله خلق السماوات و الارض بالحق[۲۸]) و در اینجا مراد از رؤیت، رؤیتِ بهواسطه تفکر و تدبر است؛ زیرا چگونگیِ خلقتِ خدا بر حق، امری است که باید آن را با تدبر نگریست تا آن را دید و حقّانیتِ آن را دریافت. فرقِ این گونه آیات با آیاتی مثل (حتی نری الله جهرهً[۲۹]) در این است که در آن آیات کما اینکه ذکر شد مراد از رؤیت چیز دیگری بود؛ اما در اینجا مراد از آن دیدن با چشم است؛ یعنی متکلم میخواهد با همین چشمی که دارد ، خدا را ببیند و این یک امری محسوس است؛ فلذا اَنّ در آن به کار برده نشده.[۳۰]
نکتۀ آخرِ این بحث
با توجه به مذکورات گذشته، اَنّ کلام را از یک امر متشخص یا همان تشخص یافتۀ در عالم خارج به یک امر معنوی و از یک امر محسوس به امر معقول متحوّل میکند. بهخاطر همین، میتوان گفت (ظننت محمداً اِنّه عاقل) ولی نمیتوان گفت (ظننت محمداً اَنّه عاقل) چون نمیتوان به واسطه یک امر ذهنی از امر متشخص خبر داد؛ چون در این صورت معنا بدین شکل میشود که ((ظننت محمداً عقلاً):ظنّ دارم به اینکه محمد عقل است) و این صحیح نیست.[۳۱]
تبدیلِ کلامِ تام به غیر تام
فرق اِنّ و اَنّ در این است که اِنّ، معنای جمله را تغییر نمیدهد، بلکه فقط افاده تأکید میکند، کما اینکه گذشت؛ اما اَنّ، چنین نیست؛ زیرا جمله را آماده میکند برای اینکه جمله، در جایگاهِ مفرد قرار بگیرد. همچنین همان جملهای که قبل از ورود اَنّ، میتوانست تام المعنی باشد، یعنی معنای یحسن السکوت داشته باشد، بعد از دخول اَنّ بر آن، تبدیل به جزئی از کلام شده است؛ یعنی تام الفائده نیست و نمیتوان آن را یک کلام مستقل شمرد؛ بلکه نیاز به جزءِ دیگری دارد برای افادۀ یک معنای تام و مفید؛ از همین رو اگر گفته شود (اِنّ محمداً صابر) یا (محمد صابر)، هر دوی آنها معنایشان تام است؛ ولی اگر گفته شود (اَنّ محمداً صابر)، کلام دیگر تام المعنی نمیباشد؛ چون نیاز به یک جزءِ دیگر برای افاده معنای تام دارد؛ از همین رو، اگر کلام در جایگاه مفرد بود، باید همزه (انّ) را مفتوح خواند و الا مکسور خوانده میشود؛ همچنین اگر هر دو حالت جایز بود، همزه هم میتواند فتحه و هم کسره بگیرد.[۳۲]
فرقِ کلی مصدرِ صریح و مؤوّل
با توجه به نکات بیان شده درباره تأویل به مصدر بردن اَنّ، نباید این توهم پیش آید که مصدرِ مؤوّل و مصدرِ صریح، یکی هستند و با یکدیگر، تفاوتی ندارند. تفاوتهای این دو چنین است که اصل مصدرِ مؤوّل، جملهای تامه بوده است، به خلاف مصدرِ صریح؛ چرا که اصلش یک کلمه است و بهخاطر همین، مصدرِ مؤول در مکانهایی میآید که مصدر صریح نمیتواند بیاید؛ زیرا معنا دچار اختلال و فساد میشود و اگر هم بتواند، به تکلّف و به سختی ای صورت میگیرد که نیازی به آن نیست.[۳۳]
فرق اِنّ و اَنّ مشدده با حالت مخففه ی آنها
اِنّ و اِن
گفتهاند که ان مخففۀ مکسوره به معنای قد میباشد؛ اما آنچه که میتوان مقصود حرف این قائلان در نظر گرفت، این است که ان مخففۀ مکسوره، در صورتی دارای معنای قد میباشد که بر سر جملۀ فعلیه داخل شود نه اینکه در تمامی زمانها، ان مخففۀ مکسوره به معنای قد باشد.[۳۴] با این توضیح روشن میشود که اگر در زمانی اِن، دارای معنای قد باشد، لزوماً دارای معانی آن نیز میباشد که عبارتاند از تقریبِ معنای فعلی که بر آن داخل شده و بالا بردن احتمال وقوعِ آن فعل و یا اینکه فقط افاده معنای تأکید میکند به صورت محض و اگر بر سر فعلِ مضارع نیز داخل شود افادۀ تقلیلِ حدثِ فعلی را میکند که بر آن داخل شده، بر خلاف آن جا که بر سر فعل ماضی میآمد.[۳۵]
فرق استعمالی و تأکیدی اِنّ و اِن
فرق اِنّ و اِن در دو جهت استعمالی و تأکیدی(همان معنوی) میباشد:
فرق استعمالی
اِن، بر سر جملۀ اسمیه و فعلیه در میآید. همچنین گاهی اوقات به واسطۀ آن حدثِ فعلی ای که در جمله، موجود است را تأکید میکنیم؛ اما اِنّ، چنین نیست بلکه فقط میتواند جملِ اسمیه را تأکید کند؛ فلذا در دو مثالِ (اِن کنّا لفاعلین) و (اِنّا کنّا فاعلین) مشاهده میشود که در اوّلی، معنای حدثِ فعلی ای که در جمله قرار دارد تأکید میشود و در دومی، اهتمامِ شما بر این است که تأکید را بر صاحبِ حدث و فاعل آن سرریز کنید، نه اینکه بخواهید حدثِ فعلی ای را تأکید کنید؛ پس ان مخففۀ مکسوره، به شما این توان را میدهد که جملِ فعلیه را در مقام تأکید بیاورید، همان طور که ان مشددۀ مکسوره میتوانست این کار را با جملِ اسمیه انجام دهد؛ فلذا اگر قصد کردید که معنای حدثِ فعلیای را تأکید کنید، از اِن استفاده کرده و اگر تصمیم بر تأکیدِ معنای جمله اسمیه داشتید از اِنّ استفاده کنید.[۳۶]
فرق تأکیدی
ان مخففۀ مکسوره، نسبت به ان مشددۀ مکسوره، دارای معنای تأکید کمتری میباشد؛ به سه دلیل که ذکر میشود:
دلیل اول
رابطه اِنّ و اِن با هم مثل رابطۀ نون مؤکدۀ ثقیله و مخففه است؛ چون در آنجا نحویون ذکر کردهاند که نون مؤکدۀ ثقیله از نون مؤکدۀ خفیفه تأکید کنندهتر است؛ لذا تخفیفِ نون در اِنّ نشانگرِ تخفیفِ تأکیدی است که اِن افاده میکند.[۳۷]
دلیل دوم
در دو مثال (اِن کنتُ لفاعلا و اِنّی کنتُ فاعلا) و (اِن کنتم لمسرفین و اِنّکم کنتم مسرفین) به خوبی دیده میشود که از حیثِ تأکید، در امثله مذکوره، در کنار ان مخففۀ مکسوره، یک ضمیر آمده است؛ یعنی (تاء) در مثال اولی و (تم) در مثال دومی؛ لکن در کنار ان مشددۀ مکسوره، دو ضمیر آمده است، یعنی (یاء و تاء) در مثال اولی و (کم و تم) در مثال دومی؛ پس در جانب ان مشددۀ مکسوره، اِسناد، دو مرتبه حاصل شده است، به خلاف ان مخففۀ مکسوره که یکبار اسناد داده شده که این خود، اشاره به قوتِ تأکید در اِنّ میکند.[۳۸]
دلیل سوم
ادلّۀ قرآنی نیز گویای این موضوع هستند، مانند قول خداوند تبارک و تعالی که در سورۀ اعراف میفرمایند: ((وَ إِلَیٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودًا ۗ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ … قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی سَفَاهَهٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ … قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی سَفَاهَهٌ وَ لَٰکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ … أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ … أَوَ عَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٌ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَیٰ رَجُلٍ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ ۚ وَ ٱذۡکُرُوٓاۡ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٍ وَ زَادَکُمۡ فِی ٱلۡخَلۡقِ بَصۡۜطَهً ۖ فَٱذۡکُرُوٓاۡ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ[۳۹]))
و قول خداوند در سورۀ شعراء که میفرمایدند: ((قَالُوٓاۡ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ ٱلۡمُسَحَّرِینَ … وَ مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثۡلُنَا وَ إِن نَّظُنُّکَ لَمِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ … فَأَسۡقِطۡ عَلَیۡنَا کِسَفًا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ … قَالَ رَبِّیٓ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ … فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمۡ عَذَابُ یَوۡمِ ٱلظُّلَّهِ ۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٍ[۴۰])).
همانطور که مشاهده میشود در سیاقِ آیاتِ سورۀ اعراف خداوند میفرمایند که: (اِنّا لنظنّک من الکاذبین) و در سیاق سوره شعراء میفرمایند که: (اِن نظنّک لمن الکاذبین). از سیاق آیات، این فهمیده میشود که در آیات سوره اعراف، تکذیب، شدیدتر است نسبت به آیات سوره شعراء؛ چون در اعراف، آمده که (قال الملأ الذین کفروا من قومه) و در شعراء آمده که (قالوا اِنّما انت من المسحّرین) و این نیز مشاهده میشود که در دو سوره، قائلها با هم فرق میکنند؛ چون در اعراف، آن بزرگانِ قومِ کافر هستند که دارند سخن میگویند؛ اما در شعراء کسانی که تکذیب میکنند، مختلط هستند و تعدادی از آنها کافرند و تعدادی هستند که به صورتی شدید تکذیب میکنند. تعدادی نیز به صورت قلیل و همچنین تعدادی تابعِ نظر جمع و عدّۀ دیگری نیز ترسیدهاند و نمیدانند که تکذیبشان درست است یا خیر. بهصورت کلی اینکه این افراد (افرادی که در سورۀ شعراء دربارۀ آنها صحبت میشود) در اینجا به پای آن (الملأ الذین کفروا) نمیرسند. مؤیّدِ این سخن نیز در ادامه آیات شعراء میباشد که میفرماید: (اِنّ فی ذالک لأیه و ما کان اکثرهم مؤمنین[۴۱])؛ یعنی این که تعدادی از آنها مؤمن بودند به خلاف آیات اعراف که نسبت به یک افراد کافرِ خاص است، یعنی (الملأ الذین کفروا). همچنین وقتی به ادامۀ آیات دقت شود، مشاهده خواهد شد که حضرتِ هود در همین آیات در سوره اعراف در جوابِ مشرکین و در ردِّ سخنانشان، دلائل عدیدهای میآورد تا با تأکیدی که آنها حضرت هود را تکذیب کردند، مناسبت داشته باشد و مطابقت و مقابله کند؛ یعنی در جوابشان فرمود: (قال یاقوم لیس بی سفاهه…) اما در سوره شعراء چنین نیست، بلکه چیزی به کلام خود اضافه نکرد و در جوابشان فقط فرمود: (قال ربی اعلم بما تعملون) ؛ فلذا واضح و بیّن شد که اِنّ از اِن، تأکید کنندهتر یا همان آکَد است.[۴۲]
اَنّ و اَن
اغراض تخفیف اَنّ
اَنّ برای اینکه در کلامی به صورت مخففه بیاید اغراضی را میطلبد:
غرض اول
با اَن، میتوان جمل فعلیه یا اسمیه را در جایگاه و موقع مصدر قرار دارد. این فرق، فرقِ اساسی بین اَن و اَنّ میباشد؛ زیرا اَنّ فقط میتواند با جملِ اسمیه، چنین کند؛ فلذا اگر کسی قصد کرد که جملِ اسمیه را در موقعِ مصدر قرار دهد، میتواند از اَن و اَنّ استفاده کند الا اینکه در بعضی جاها مانند (فاعلموا اَنّما انزل بعلم الله و اَن لا اله الّا هو[۴۳]) که جملۀ اسمیه، منفی به لای نفی جنس است و نمیتوان بر سر این نوع جملِ اسمیه، اَنّ داخل کرد و نحویون در این نوع امثله، ضمیرِ شأن در تقدیر میگیرند.[۴۴]
اَن مانند اِن، غیر عامله است و لازم نیست که ضمیر شأنی برایش در تقدیر بگیریم؛ زیرا اصلاً عمل نمیکند تا بخواهیم برایش اسمی در نظر بگیریم؛ پس همانطور که اِنّ وقتی مخففه میشد، بعدش جملِ فعلیه یا اسمیه میآمد، اَنّ نیز چنین است و بعد از تخفیفش، بر جملِ انشائیۀ مصدّره به نهی و دعا داخل میشود، به خلاف اَنّ که چنین نیست.[۴۵]
غرض دوم
اَن، هم جملِ فعلیه و هم اسمیه را تأکید میکند؛ اما اَنّ چنین نیست و فقط قادر به تأکید جمل اسمیه است. دلیل بر اینکه اَن، مفید تأکید است، این است که افعالِ علم و یقین یا نازل منزله آن (آن چه که مشارکت دارند با علم و یقین در تحقیق) مقترن با اَن میشوند مانند: (عَلِمَ اَن سیکونَ منکم مرضی[۴۶]) ؛ و این کار با توجه به نیاز انجام میگیرد؛ یعنی اینکه در جایی اگر قصد بر این بود که صاحبِ حدث و فاعل آن در کلام، مهم شمرده شود و تأکید شود (مانند: (الم تر اَنّ الله خلق السماوات و الارض بالحق[۴۷]) که اهتمام و توجه و تأکید و وزنه کلام بر سر کلمه الله است؛ یعنی همان فاعلِ حدثِ خلق)، غالباً از اَنّ استفاده میشود و اگر در جایی قصد شد که معنای حدثِ فعلی، در کلام مورد تأکید قرار گیرد (مانند: (و اَلَّوِ استقاموا علی الطریقه لاسقیناهم ماءً غدقا[۴۸]) که در اینجا آنچه برای پروردگار مهم است تا انسان را سیراب کند، حدث اوست که همان استقامت باشد که همان حدثِ فعلیای است که موردِ اهتمامِ متکلم است و تأکید شده)، از اَن، استفاده میشود. این بحث مانندِ همان بحثِ اِنّ میباشد که وقتی مخفّف میشد، حدثِ فعلی و جملِ اسمیه را تأکید میکرد .[۴۹]
غرض سوم
ان مشددۀ مفتوحه، از مخففۀ مفتوحه، تأکید کنندهتر است و امثلۀ مذکوره، نشانگر این موضوع هستند؛ در سورۀ اعراف، خداوند تبارک و تعالی فرمودهاند: ((وَ ٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَیٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِیِّهِمۡ عِجۡلاً جَسَدًا لَّهُۥ خُوَارٌ ۚ أَلَمۡ یَرَوۡاۡ أَنَّهُۥ لَا یُکَلِّمُهُمۡ وَ لَا یَهۡدِیهِمۡ سَبِیلاً ۘ ٱتَّخَذُوهُ وَ کَانُواْ ظَٰلِمِینَ[۵۰]))
و در سوره طه نیز فرمودند: ((فَأَخۡرَجَ لَهُمۡ عِجۡلاً جَسَدًا لَّهُۥ خُوَارٌ فَقَالُواْ هَٰذَآ إِلَٰهُکُمۡ وَ إِلَٰهُ مُوسَیٰ فَنَسِیَ … أَفَلَا یَرَوۡنَ أَلَّا یَرۡجِعُ إِلَیۡهِمۡ قَوۡلاً وَ لَا یَمۡلِکُ لَهُمۡ ضَرًّا وَ لَا نَفۡعًا[۵۱])).
همانطور که مشاهده میشود، هر دو آیه به یک ماجرا اشاره دارند؛ اما در یکی از آنها ان مفتوحه به صورت مشدده و در دیگری به صورت مخففه آمده است و علت این عمل، با دقت در سیاق دو آیه پیدا میشود و آن اینکه در آیاتِ اعراف، قصۀ بنی اسرائیل و عصیانشان و مخالفتشان با حضرت عیسی را ذکر میکند؛ اما در آیات سورۀ طه، قصۀ نجات بنی اسرائیل را ذکر میکند. با دقتِ نظر، این منکشف میشود که در سورۀ اعراف، خداوند، صحبت از اشتباه و طغیان و سرپیچی بنی اسرائیل میکند و بعد با تأکید میگوید که چنین خدایی را میپرستید که حتی حرف هم نمیتواند بزند! و در آیات سورۀ طه از آن نعماتی که بهشان عطا فرمود، یاد میکند و بعد از ذکر آن میفرماید که آیا نمیبینید که این گوسالهای که میپرستید، هیچ نفعی از آن برای شما حاصل نمیشود؛ و ازآنجاکه اَنّ از اَن، مؤکدتر است، آیۀ سورۀ اعراف، با مقام تبکیت نیز مناسب است که همان اقامۀ قیاس در برابر شخص مقابل میباشد. خداوند نیز چون در آن آیات در پی اثبات سرپیچی بنی اسرائیل است با تأکید بیشتر کلام خود را آورده تا مقتضی نیز ادا شود و با تأکید بیشتر آید تا با مقامِ تبکیت(هر قیاسی که نتیجۀ آن، نقض وضع و نظریهای باشد که شخص مقابل، به آن معتقد و ملتزم است آن را به اعتبار صاحب آن وضع، تبکیت خوانند[۵۲]) نیز مناسبت بدارد و محکم و مؤکّد، برهان اقامه کند.[۵۳]
فرق ان ناصبه با مخففه
نکتهای که دانستنی است، این است که اَن مخففه، غیر از اَن ناصبه میباشد؛ چون اولاً ان مخففه مفتوحه، افاده معنای تحقیق و یقین میکند و قطع به این پیدا میشود که ماده پس از آن به قطع، محقّق خواهد شد و ثانیاً اینکه اَن ناصبه فقط برای استقبال است؛ در صورتی که ان مخففه مفتوحه، اختصاص به یکی از زمانها ندارد؛ بلکه میتواند در تمامی زمانها استفاده شود.[۵۴]
تطبیقات
آنچه درباره اِنّ و فروعات آن که اعم از حالات مخففه و مثقله بود، به مقدار لازم ذکر شد و آنچه مانده، تطبیقِ یافتهها در مثالهای آتی میباشد که بر اساس برداشت راقم این سطور میباشد.
مثال اول: اِنّ
(اِنّی اَعلم ما لاتعلمون[۵۵])
همانطور که مشاهده میشود در مثال، ان مشددۀ مکسوره، در کلام ذکر شده است. بنابر آنچه که حاصل شده تا بدین جای بحث، این است که متکلم در اینجا در نظرش بوده است که کلام را با تأکیدی که مورد اهتمام اوست بیان کند و در اینجا به آنچه که در مابعد اِنّ میآید؛ یعنی عبارت (اعلم ما لاتعلمون)، اهتمام دارد و آن را با بیانی محکم و دارای ادات تأکید بیان میکند؛ زیرا همانطور که ذکر شد، متکلم به کلامی که در اینجا دارد بیان میکند، اعتقاد دارد و آن را با تحقیق بیان میکند. همانطور که دیده میشود جمله، اسمیه است و برای تأکیدِ آن از اِنّ استفاده شده کما اینکه آوردن اِنّ، برای تأکید، با سیاق جمله، مطابقت دارد؛ زیرا آیه، در مورد بحث خلقتِ انسان است و در آن هنگام که خداوند، تصمیم بر خلقت انسان گرفت و اینکه اورا خلیفه خود در زمین قرار دهد، فرشتگان از خداوند پرسیدند که آیا موجودی را خلق میکنی که در زمین فساد و طغیان کند؟! و خداوند در جوابشان، این را با تأکید میفرمایند که من به قطع و یقین و تحقیق، چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید فلذا چون متکلم برای بیان خود اهمیت زیادی را قائل بوده و آن را محکم و با صلابت بیان میکند، از اِنّ، استفاده میکند، نه از اِن که به علت تخفیفش دارای تأکید کمتری نسبت به اِنّ است.
مثال دوم: اِن
(و اِن کانت لکبیرهً الا علی الذین هدی الله[۵۶])
همانطور که مشاهده میشود، در این مثال، اِن بر سر جملهای آمده است که جملۀ فعلیه است. قبلاً گذشت که برای تأکیدِ جملِ فعلیه میتوان از ان مخففۀ مکسوره، استفاده کرد. آنچه واضح است، این است که اِن در اینجا دارای تأکیدِ کمتری است نسبت به اِنّ و در اینجا متکلم قصد کرده است تا کلام را (که میگوید خلاف عادت قدم برداشتن و تحت تأثیر احساسات بیجا قرار نگرفتن کار سختی است مگر برای کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده است) بهخاطر اهمیتش با تأکید بیان کند و حال، آنچه برای متکلم، مورد اهتمام بوده را، به صورت جملۀ فعلیه آورده و بعد نیز برایآنکه کلام خود را تأکید کند، از اِن، استفاده نموده تا هم افادۀ معنای تأکید را بکند و هم بتواند جمله را که فعلیه بوده تأکید کند؛ زیرا قبلاً ذکر شد که برای تأکیدِ جملِ اسمیه از ان مشددۀ مفتوحه و برای تأکیدِ جملِ فعلیه از ان مخففۀ مکسوره استفاده میشود.
مثال سوم: اَنّ
(الم تر اَنّ الله انزل من السماء ماءً[۵۷])
در سیاقِ این آیه، خداوند در مقامِ بیانِ نشانههای قدرت و عظمت خود در صحنۀ هستی است و نشانههای مختلفی را ذکر میکند تا به اینجا میرسد که میفرماید که آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمینهای خشکیده و مرده جان گرفتند و به واسطۀ آن سرسبز و خرّم شدند؟ یعنی زمینی که آیات خدا از آن بربسته بود و چهرهای عبوس را به خود گرفته بود، حال با نزول رحمت الهی، دوباره جان گرفته و زنده شده است. خداوند هم با تأکید این موضوع را بیان میکند؛ چون به هر حال در مقام بیان آن مواردی است که مخاطب با تأمل در آنها به حقانیت خداوند پی میبرد. همانطور که قبلاً نیز ذکر شد، ان مفتوحه چه مخففه باشد، چه مشدده، در هردو حالت با مابعدِ خودش در حکمِ مفرد است یا به عبارت دیگر به تأویلِ مصدر میرود که در اینجا مؤوّل به مصدر رفتۀ عبارت چنین میشود (الم تر انزال الله من السماء ماء) که معنی آن میشود (آیا ندیدی نازل کردن خداوند از آسمان، آب را) که معنای آن مصدری است. همچنین عبارت با ورود ان مفتوحه بر سرش، به جزئی از کلام تبدیل میشود، یعنی در مثال نیز، عبارت (الم تر اَنّ الله انزل من السماء ماءً) خود جزئی از کلام است که با توجه به معنای آن، این موضوع روشن میشود: آیا ندیدی نازل کردن خداوند از آسمان آب را که موجب سرسبزی و خرّمی میشود؟!
و از ان مفتوحه استفاده شده، تا عبارت نیز به صورتِ مفرد در آید و قابلیت ضمیمه شدن به چیزی را در کلام بدارد کما اینکه در مثال، عبارت به صورتِ مفرد درآمده و مفعول برای فعل رأی (تَرَ در آیه) است و اگر از ان مکسوره استفاده میشد، دیگر نمیشد چنین بهره ای از کلام برد؛ زیرا عبارت به صورت یک کلام مستقل در میآمد و آن انعطافی که عبارت، با ان مفتوحه دارا بود از بین میرفت.
در مثال(بلغنی اَنّ هذا زید) نیز چنین است که مابعد اَنّ که هذا زید باشد پس از تأویل به مصدر رفتن یعنی تبدیل شدن به عبارت(کونه زیدا) به عنوان جزئی از کلام قرار گرفته که مراد همان فاعل بودن برای فعل ماقبل خود یعنی(بلغنی) میباشد و متکلم با توجه به مقام تکلّم خود که اقتضای آن تأکید است از ادات تأکید استفاده میکند.
مثال چهارم: اَن
(و نعلم اَن قد صدقتنا[۵۸])
سیاقِ آیه، در ماجرای حضرت عیسی ع و حواریون است. حواریون به حضرت عیسی ع گفتند که آیا خدای تو میتواند از آسمان برای ما غذایی بفرستد؟ حضرت پس از آن همه آیات و نشانههایی که تابهحال برایشان اتفاق افتاده بود، از این درخواست و تقاضایی که از آن شک و تردید استشمام میشد، نگران میشوند و میفرمایند، از خدا بترسید اگر ایمان دارید. این جاست که حواریون به اطلاع حضرت میرسانند که هدفِ نادرستی از این درخواست ندارند و غرضشان، لجاجت ورزی نیست؛ بلکه میخواهیم از این مائده بخوریم تا قلب ما اطمینان یابد و با مشاهده این معجزه به سر حدِّ یقین رسیده و بدانیم، آنچه که گفتهای راست بوده و بتوانیم گواهی دهیم.
با توجه به سیاق آیه، این فهمیده میشود که حواریون در اینجا برای رفع ابهام و اثبات حرف خود کلام را با تأکید بیان میکنند و میگویند که ما میخواهیم از این مائده بخوریم تا اطمینان یابیم به حرف تو، و در کلام از ان مخففۀ مکسوره استفاده شده است که یعنی دارد تأکیدی را میرساند که متناسب و مطابق با جدیت و اهتمام حواریون برای اثبات حرف خود و رفع شبهه نیز میباشد و همچنین عبارت به تأویلِ مصدر میرود که میشود (و نعلم صداقتَک بنا (او لنا)) یعنی اینکه بدانیم صداقت و راستگوییِ تو را به ما. همچنین نکتۀ دیگر اینکه عبارت، به صورتِ جزئی از کلام در آمده و باید ضمیمه به جزء دیگری بشود تا معنا بدهد؛ کما اینکه در کلام، مفعول برای علم (نعلم در آیه) میباشد و دیگر اینکه، کلام در این حالت که با ان مخففۀ مفتوحه آمده، دارای معنای تأکیدِ کمتری است نسبت به اینکه با ان مشددۀ مفتوحه استعمال شود. از ان مکسوره هم استفاده نشده بهخاطر دلیلی که قبلاً نیز ذکر شد؛ یعنی عدم پذیرفتنِ تبدیلِ عبارت به صورت جزئی از کلام بودن و غیر مستقل بودن و اینکه تام المعنا نباشد؛ کما اینکه با ان مخففۀ مکسوره تمام اینها میسّر میشود.
نتیجه گیری
از رهگذر تحلیل و بررسیهای انجام شده، نتایج کلّیِ ذیل، حاصل گشت:
- این حروف، به وظیفۀ اصلی خود که افادۀ تأکید باشد، وفادارند.
- هر کدام از این حروف با یکدیگر از لحاظ لفظی و معنوی با یکدیگر فرق دارند و مکانی که مورد استفاده قرار میگیرند با هم متفاوت است.
- مشددۀ این حروف از مخففۀ آنها، تأکید کنندهتر است.
- در ان مفتوحه(چه مخفّفه و چه مشدّده)، عبارت، تأویل به مصدر میرود و مصدری معنا میشود و بالتبع، تبدیل به جزئی از کلام شده و برای افادۀ معنایی تام باید ضمیمه به جزء دیگری از کلام شود.
- ان مفتوحه، امر محسوس را به یک امر معقول و امر متشخص را به امر معنوی تبدیل میکند و آن را مورد تأکید قرار میدهد.
والله اعلم
منابع
- قرآن کریم
- مجلسی، شیخ محمد باقر بن محمد تقی المجلسی، بحارالانوار، ناشر:مؤسسه الوفاء، چاپ دوم
- الانصاری، ابن هشام، مغنی الاریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ ۱۴۰۱ شمسی. ناشر: مرکز مدیریت حوزههای علمیه
- الانصاری، ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، چاپ ذوی القربی
- جمعی از علماء، جامع المقدمات، چاپ جامعۀ مدرسین، نوبت چاپ: چهارم
- بهائی عاملی، شیخ بهائی، بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، الفوائد الصمدیه
- غرناطی، ابوحیان، محمد بن یوسف، الهدایه فی النحو
- فیض کاشانی، ملا محسن فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، العوامل لملامحسن
- سیوطی، عبدالرحمن ابن ابی بکر، البهجه المرضیه، چاپ اسماعیلیان، چاپ نوزدهم
- نسائی، احمد بن شعیب بن نسائی، سنن النسائی، مرکز چاپ: المکتبه التجاریه الکبری فی القاهره
- صالح سامرائی، فاضل صالح سامرائی، معانی النحو، چاپ تاریخ العربی
- طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، چاپ دانشگاه تهران، سال چاپ ۱۳۶۷ ه.ش
[1] بحارالانوار(مجلسی)، ج۱۶، ص۱۳۴
[۲] رک: مغنی الاریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب(ابن هشام انصاری)، ص ۶۵
[۳] رک:همان، ص ۱۵
[۴] رک:عوامل ملامحسن(ملامحسن فیض کاشانی)، جامع المقدمات . ص ۳۴۵
[۵] رک:الهدایه فی النحو(ابوحیان محمد بن یوسف)، جامع المقدمات . ص ۳۸۲
[۶] رک:مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب(ابن هشام انصاری)، ج۱، ص ۳۲۰
[۷] رک:صمدیه(شیخ بهایی)، جامع المقدمات، ص ۵۷۶
[۸] رک:همان، ص ۵۷۵
[۹] رک:الهدایه فی النحو(ابوحیان محمد بن یوسف)، جامع المقدمات، ص ۴۲۷
[۱۰] رک: مغنی الاریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب(ابن هشام انصاری)، ص ۶۳
[۱۱] سنن النسائی(احمد بن شعیب نسائی)، ج ۸، ص ۲۱۶، ح ۵۳۶۴
[۱۲] رک:مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب (ابن هشام انصاری)، ج ۱، ص ۵۹
[۱۳] رک:مغنی الاریب فی تهذیب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب(ابن هشام انصاری)، ص ۶۵
[۱۴] رک:همان، ص ۵۷
[۱۵] رک:همان، ص ۶۵
[۱۶] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۲۶۸
[۱۷] رک: مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب(ابن هشام انصاری)، ج ۱، ص ۶۲
[۱۸] رک: عوامل ملامحسن(ملامحسن فیض کاشانی)، جامع المقدمات، ص ۳۴۸
[۱۹] حج:۷۲
[۲۰] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۲۶۱ و ۲۶۲
[۲۱] رک: معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۲۶۳
[۲۲] رک:همان، ج ۱، ص ۲۶۲
[۲۳] رک:همان، ج ۱، ص ۲۶۴
[۲۴] رک:همان، ج ۱، ص ۲۶۹
[۲۵] گفته شد در حکم مصدر و گفته نشد مصدر چون گاهی اوقات به تأویل بردن در بعضی از جمل سخت میباشد و نمیتوان انجام داد الا به سختی و تکلّف
[۲۶] متشخص، به معنای آن چیزی است که در عالم خارج تحقق عینی داشته باشد، به طوری که بتوان آن را نشان داد و به نفس آن اشاره کرد مثل زید که تشخص پیدا کرده است در عالم خارج
[۲۷] رک: معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۲۷۰
[۲۸] ابراهیم:۱۹
[۲۹] بقره:۵۵
[۳۰] رک: معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۲۷۰
[۳۱] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی) . ج ۱. ص ۲۷۰
[۳۲] رک:همان، ج ۱، ص ۲۷۴
[۳۳] رک:همان، ج ۱، ص ۲۷۶
[۳۴] رک:همان، ج ۱، ص ۳۱۵
[۳۵] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۱۵
[۳۶] رک:همان، ج ۱، ص ۳۱۶
[۳۷] رک:همان، ج ۱، ص ۳۱۷
[۳۸] رک: معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۱۷
[۳۹] اعراف: ۶۵-۶۹
[۴۰] شعراء: ۱۸۵-۱۸۹
[۴۱] شعراء:۱۹۰
[۴۲] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۱۸
[۴۳] هود:۱۴
[۴۴] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۲۳
[۴۵] رک:همان، ج ۱، ص ۳۲۳
[۴۶] مزمل:۲۰
[۴۷] ابراهیم:۱۹
[۴۸] جن:۱۶
[۴۹] رک: معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۲۴
[۵۰] اعراف: ۱۴۸
[۵۱] طه:۸۸
[۵۲] اساس الاقتباس(خواجه نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد) . ص ۳۲۵
[۵۳] رک:معانی النحو(فاضل صالح سامرائی)، ج ۱، ص ۳۲۴
[۵۴] رک:همان، ج ۱، ص ۳۲۲
[۵۵] بقره:۳۰
[۵۶] بقره:۱۴۳
[۵۷] حج:۶۳
[۵۸] مائده:۱۱۳
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.