چکیده :
در این مقاله بر آن هستیم که استعمالات ماده قرأ را در کتاب معجم الوسیط بررسی کنیم. این بررسی مشتمل بر …
فصل اول: بررسی ماده قرأ در کتاب معجم الوسیط
ما در این فصل بر آن هستیم که استعمالات ماده قرأ را در کتاب معجم الوسیط بررسی کنیم. این بررسی مشتمل بر دو بخش است. در بخش اول این ماده را از جهت فعل بررسی می کنیم به این صورت که ابتدا استعمالات در ثلاثی مجرد را ذکر می کنیم و سپس ثلاثی مزید هایی را که در معنای خود با هریک از ثلاثی مجرد ها اشتراکاتی دارند در زیر آنها می آوریم. در آخر به بررسی افعال ثلاثی مزیدی که بر اثر کثرت استعمال در باب ها، ثلاثی مجرد آنها متروک و منسوخ شده است می پردازیم.
بخش اول: فعل
معنای اول:
ثلاثی مجرد : { قرأ یقرأ قراءهً، و قرآناً }
- الکتابَ: تتبع کلماته نظراً و نطق بها. و – تتبع کلماته و لم ینطق بها. و سمیت (حدیثاً) بالقراءه الصامته. (ترجمه: کتاب یا نامه را مطالعه کرد و با صدای بلند خواند و یا کتاب یا نامه را مطالعه کرد بدون صدا به صورت مطالعه بی صدا.)
- الآیه من القرآن: نطق بالفاظها عن نظر او عن حفظ. فهو فاری.(ج) قرّاء. (ترجمه: آیه قرآن مجید را خواند، قرآن تلاوت کرد.تلاوت کردن قرآن را بوسیله الفاظ آن از دیده یا از حفظ. و او قاری است و جمع آن قرّاء است.)
ثلاثی مزید:
- باب افعال : ( أَقرأَ یُقرِیُ إقراءً )
- ( أقرأه ) فلاناً : جعله یقرأ. فهو مقری. (ترجمه: فلانی را به خواندن وادار کرد )
- ( أقرأه ) القرآنَ. (ترجمه: او را به خواندن قرآن وادار کرد.)
لازم به ذکر است که این ماده پس از رفتن به این باب معنای تعدیه یعنی متعدی کردن فعل مضارع را می گیرد.
- باب مفاعله : ( قارأه یقارِئُهُ مُقارِئهً، و قِراءً )
- قارَأهُ : شارکه القراءَهَ. (ترجمه: در خواندن با او همراهی کرد. دو نفری خواندند)
این ماده پس از رفتن به این باب معنای مشارکت می گیرد که معنای غالبی باب مفاعله است.
- باب افتعال : ( إقترأ یَقتَرِیُ إقتِراءً )
- (إقترأ) القرآنَ و الکتابَ: قرأه. (ترجمه: قرآن را خواند یا مطالعه کرد.)
این ماده پس از رفتن به این باب معنای ثلاثی مجرد همراه با مبالغه را می دهد.
- باب استفعال : ( إستَقرَأه یَستَقرِئُهُ إستِقراءً )
- ( إستقرأه ): طلب الیه أن یقرأ. ( ترجمه: از او خواست که بخواند.)
این ماده پس از رفتن به این باب معنای طلب را به خود می گیرد.
معنای دوم
ثلاثی مجرد : ( قَرَأ یَقرَأ قِراءَهً )
- علیه السلام: أبلغه إیّاه. (ترجمه : به او سلام رسانید.)
ثلاثی مزید :
- باب افعال :
- ( أقرأهُ ) السّلامَ : أبلغه إیّاه. (ترجمه: به او سلام رسانید.)
این ماده پس از رفتن به این باب معنای ثلاثی مجرد همراه با تاکید و مبالغه گرفته است.
معنای سوم
ثلاثی مجرد : ( قَرَأ یقرَأ قَرءًا ، و قرآناً )
- الشی ءَ: جَمَعَهُ و ضَمَّ بعضه إلی بعض. (ترجمه: آن چیز را جمع کرد و یا به هم جمع کرد (ضمیمه کرد).)
این معنای ثلاثی مجرد در ثلاثی مزید هیچ استعمالی ندارد.
با توجه به این که تمامی معناهایی که برای ماده مذکور در افعال ثلاثی مجرد وجود داشت را بررسی کردیم و ثلاثی مزید هایی که طبق معنای آنها بودند را در زیر آن ها آوردیم حال به حول و قوه الهی بر آن هستیم که ثلاثی مزید هایی که بر اثر کثرت استعمال، ثلاثی مجرد های آنها متروک شده است را بیاوریم. این دسته از ثلاثی مزید ها در سه باب افعال ، تفعیل و تفعّل می باشند که در زیر ارائه می گردد.
- باب افعال
در باب افعال ( أقرأ یُقرِیُ إقراءً ) چهار ثلاثی مزید وجود دارد که در ثلاثی مجرد های این ماده هیچ استعمالی طبق آن وجود ندارد. آنها عبارتند از:
- ( أقرأت ) المرأه ُ: حاضَت. و – طَهُرَت {ضد}. فهی مقریٌّ ٌ.
(ترجمه : آن زن رگل شد، عادت ماهیانه شد. و – از خون پاک شد.)
این ماده در این باب و این معنا معنای صیرورت به خود گرفته است.
- ( أقرأ ) الرّجلُ: تَنَسَّکَ.
(ترجمه: آن مرد عابد و زاهد شد.)
در این معنا هم معنای صیرورت اتخاذ شده است.
- ( أقرأت ) الرّیاحُ: هَبَّت لِأوانها.
(ترجمه: بادها در موسم خود وزیدند.)
در این باب و این معنا معنای رسیدن وقت یعنی فرارسیدن وقت ماده فعل برای فاعل به خود گرفته است.
- ( أقرأت ) النجومُ : دَنَت مِن الطّلوع أو الغروب.
(ترجمه: ستاره ها به طلوع یا غروب نزدیک شدند.)
در این باب و این معنا معنای رسیدن وقت یعنی فرارسیدن وقت ماده فعل برای فاعل به خود گرفته است.
- باب تفعیل
در باب تفعیل ( قَرّأ یُقَرِّیُ تقریئاً ) تنها یک ثلاثی مزید وجود دارد که در ثلاثی مجرد های این ماده هیچ استعمالی طبق آن معنا وجود ندارد.
- ( قَرَّأ ) المَرأهَ: حَبَسَها للإستِبراء لِتَنقَضِیَ عِدَّتُها. فهی مُقَرَّأه.
(ترجمه: زن را گذاشت تا حیض ببیند و پاک شود و عده اش به سر آید.)
در این باب و این معنا معنای ثلاثی مجرد همراه با تاکید و مبالغه به خود گرفته است.
- باب تفعّل
در باب تفعّل (تَقَرَّأ یَتَقَرَّأُ ُ تَقَرُّؤًا ) هم تنها یک ثلاثی مزید وجود دارد که در ثلاثی مجرد های این ماده هیچ استعمالی طبق آن معنا وجود ندارد.
- ( تَقَرَّأ ): تَنَسَّکَ. و – تَفَقَّهَ .
(ترجمه: زهد پیشه کرد، زاهد و عابد شد. دانشمند شد. فقیه و دانشمند دینی شد.)
در این باب و این معنا معنای مطاوعه که معنای غالبی باب تفعل است را به خود گرفته است.
بخش دوم: اسم
در کتاب معجم الوسیط یازده اسم از ماده مذکور آمده است که ان شاء الله به بررسی آنها می پردازیم. در تقسیم بندی، ما اسم ها را به دو بخش اسم جامد و اسم مشتق تقسیم می کنیم و نوع آن ها را جداگانه بررسی خواهیم کرد.
*اسم جامد
- ( الإستقراءُ ) : تتبع الجزئیات للوصول إلی نتیجه کلیه.
(ترجمه: تحقیق پیرامون جزئیات یک چیز برای پی بردن به کلیت آن.)
این اسم مصدر می باشد.
- ( القِراءَه ).،
( ترجمه : خواندن ، مطالعه کردن )
این اسم نیز مصدر می باشد.
- ( القرآنُ ) : کلام الله المنزل علی رسوله محمد (ص)، المکتوب فی المصاحف. و- القراءه ، و منه. فی التنزیل العزیز: « فَإذا قَرَأناهُ فاتّبع قرآنه »: قراءته.
( ترجمه: قرآن مجید. خواندن. خدا میفرماید: پس زمانی که خواندیم آن را بر تو پس پیروی کن خواندن آن را.)
این اسم را اگر از جنبه عَلَم شده برای کتاب خدا در نظر بگیریم جامد غیر مصدری است و اگر از جنبه معنای خواندن در نظر بگیریم جامد مصدری می باشد.
- ( القـُرء ): الحیض. و – الطهر منه. و- القافیه.(ج) أقراء، و قروء، و أقروء. و أقراء الشعر: قوافیه. و – طرقه و بحوره.
( ترجمه: عادت ماهیانه زن ها. پاک شدن زنان از عادت ماهیانه. قافیه شعری. (ج) … الشعر: قافیه های شعری. اوزان شعری.)
این اسم را اگر از جنبه معنای عادت ماهیانه بانوان درنظر بگیریم جامد مصدری و اگر از جنبه قافیه شعری در نظر بگیریم جامد غیر مصدری می باشد.
*اسم مشتق
اسم فاعل
- ( القاریُ ).
( ترجمه: خواننده. قرآن خوان، قاری. ج قُرّاء. زاهد، پارسا، عابد.)
- ( المُقری ).
( ترجمه: زن در حال حیض. زن پاک شده از حیض. کسی که دیگری را وادار به خواندن می کند.)
صفت مشبه
- ( المُقَرّأه ).
( ترجمه: زنی که دوران عده ی خود را می گذراند.)
اسم تفضیل
- ( الأقرَأ ): اسم تفضیل من قرأ : أی أجود قراءه.
( ترجمه: اسم تفضیل است: کسی که خواندنش بهتر است.)
اسم مکان
- ( المَقرَأهُ) : مکان فی مسجدا أو ضریح یجتمع فیه حفاظ القرآن لیقرءوه تبرکا به. … .
( ترجمه: محلی که قاریان قرآن در آن جمع می شوند و قرآن می خوانند. … .)
اسم مبالغه
- ( القـُرّاء ) : النّاسک المتعبّد.
( ترجمه: پارسا، عابد، زاهد. )
- ( القـَرّاء ) : الحسن القراءه.
(ترجمه: خوشخوان.)
پایان فصل اول
فصل دوم : بررسی ماده قـرأ در قرآن کریم
ماده قرأ مجموعا هشتاد و هشت بار در قرآن استعمال شده است.این استعمالات در چهل و دو سوره و هفتاد و نه آیه خلاصه شده است. در قرآن این ماده اصلا در فعل ثلاثی مزید کاربرد نداشته و فقظ چند فعل ثلاثی مجرد بکار رفته است. کلمه ای که در قرآن کریم بیشترین استعمالات را دارد کلمه “قرآن” است که با اعراب های مختلف پنجاه و پنج بار در سی و چهار سوره و پنجاه و پنج آیه استعمال شده است.ما ان شاء الله در این فصل از هر استعمال قرآنی ده شاهد مثال ذکر خواهیم کرد.
شاهد مثال ها از کلمه ” قرآن ” علم شده برای کتاب خدا
- « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ … » (بقره ۱۸۵ )
( ترجمه: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابى] که مردم را راهبر، و [متضمّن] دلایل آشکار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است … .)
- « أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً » (نساء ۸۲)
(ترجمه: آیا در [معانى] قرآن نمىاندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مىیافتند.)
- « وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (اعراف ۲۰۴ )
(ترجمه: و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید، امید که بر شما رحمت آید.)
- « وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ » (یونس ۳۷)
(ترجمه: و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد. بلکه تصدیق [کننده] آنچه پیش از آن است مىباشد، و توضیحى از آن کتاب است، که در آن تردیدى نیست، [و] از پروردگار جهانیان است. )
- « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیراً » (اسراء ۹)
(ترجمه: قطعاً این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مىنماید، و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مىکنند، مژده مىدهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود.)
- « إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » (یوسف ۲ )
( ترجمه: ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید.)
- « فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ » (نحل ۹۸ )
( ترجمه: پس چون قرآن مىخوانى از شیطانِ مطرود به خدا پناه بر )
- « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً » ( اسراء ۸۸ )
( ترجمه: بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند.» )
- « فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً » ( طه ۱۱۴ )
( ترجمه: پس بلندمرتبه است خدا، فرمانرواى بر حق، و در [خواندن] قرآن، پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد، شتاب مکن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بیفزاى.» )
- « وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً » ( فرقان ۳۰ )
(ترجمه: و پیامبر [خدا] گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.» )
حال همه استعمالات باقیمانده این ماده در قرآن کریم را ذکر می کنیم.
- « وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ » (بقره ۲۲۸)
( ترجمه: و زنانِ طلاق داده شده، باید مدّتِ سه پاکى انتظار کشند، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارند، براى آنان روا نیست که آنچه را خداوند در رَحِم آنان آفریده، پوشیده دارند و شوهرانشان اگر سرِ آشتى دارند، به بازآوردن آنان در این [مدّت] سزاوارترند. و مانند همان [وظایفى] که بر عهده زنان است، به طور شایسته، به نفع آنان [بر عهده مردان] است، و مردان بر آنان درجه برترى دارند، و خداوند توانا و حکیم است.)
- « فَإِنْ کُنْتَ فی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرینَ (یونس ۹۴)
( ترجمه: و اگر از آنچه به سوى تو نازل کردهایم در تردیدى، از کسانى که پیش از تو کتاب [آسمانى] مىخواندند بپرس. قطعاً حقّ از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است. پس زنهار از تردیدکنندگان مباش. )
- « اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً » (اسراء ۱۴)
( ترجمه: نامهات را بخوان کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى.)
- « یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً » (اسراء ۷۱ )
( ترجمه: [یاد کن] روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان فرا مىخوانیم. پس هر کس کارنامهاش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را مىخوانند و به قدر نخک هسته خرمایى به آنها ستم نمىشود.)
- « أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسراء ۷۸)
( ترجمه: نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار، و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.)
- « أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً » ( اسراء ۹۳ )
( ترجمه: یا براى تو خانهاى از طلا [کارى] باشد، یا به آسمان بالا روى، و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت، تا بر ما کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم.» بگو: «پاک است پروردگار من، آیا [من] جز بشرى فرستاده هستم؟»)
- « فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ » (شعراء ۱۹۹)
( ترجمه: و [پیامبر] آن را بر ایشان مىخواند به آن ایمان نمىآوردند.)
- « فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ » (حاقه ۱۹ )
( ترجمه: امّا کسى که کارنامهاش به دست راستش داده شود، گوید: «بیایید و کتابم را بخوانید» )
- « إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَهٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ » (زمر ۲۰)
( ترجمه: در حقیقت، پروردگارت مىداند که تو و گروهى از کسانى که با تواند، نزدیک به دو سوّم از شب یا نصف آن یا یک سوّم آن را [به نماز] برمىخیزید، و خداست که شب و روز را اندازهگیرى مىکند. [او] مىداند که [شما] هرگز حساب آن را ندارید، پس بر شما ببخشود، [اینک] هر چه از قرآن میسّر مىشود بخوانید. [خدا] مىداند که به زودى در میانتان بیمارانى خواهند بود، و [عدّهاى] دیگر در زمین سفر مىکنند [و] در پى روزى خدا هستند، و [گروهى] دیگر در راه خدا پیکار مىنمایند. پس هر چه از [قرآن] میسّر شد تلاوت کنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و وام نیکو به خدا دهید و هر کار خوبى براى خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشى بیشتر باز خواهید یافت. و از خدا طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده مهربان است.)
- « إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ » (قیامت ۱۷)
( ترجمه: در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست.)
- « فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » (قیامت ۱۸)
( ترجمه: پس چون آن را برخواندیم [همانگونه] خواندن آن را دنبال کن.)
- « سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى » (اعلی ۶)
( ترجمه: ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نکنى.)
- « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ » (علق ۱ )
( ترجمه: بخوان به نام پروردگارت که آفرید.)
- « اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ » (علق ۳ )
( ترجمه: بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است.)
فصل سوم: بررسی ماده قـرأ در احادیث
این ماده در احادیث و روایات ما بسیار بسیار به کار رفته است و به دلیل اهمیت قرآن کریم و مسئله مطالعه و یادگیری در کلام اهل بیت (سلام الله علیهم ) این ماده نمود بسیاری دارد. در این فصل از این نوشتار إن شاءالله بر آن هستیم تا که تعدادی چند از روایات را با توجه به اههمیت قرآن کریم که کلمه کتاب الله ” قرآن ” در آنها وجود دارد را ذکر کنیم. این احادیث از کتاب الکافی اثر ارزشمند شیخ کلینی و معتبرترین کتاب تشیع می باشد.
- « مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ. » ( الکافی . ج ۱ . ص ۵۹ . باب الرد الی الکتاب و السنه . ح ۱ )
شاهد مثالها معرفی نشده اند . آدرس ها باید به پاورقی بروند
- « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ- وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا.» (الکافی . ج ۱ . ص ۱۹۱ . باب فی أنّ الأئمه شهداء الله علی خلقه . ح ۵ )
- « أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ قَالَ الذِّکْرُ الْقُرْآنُ وَ نَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ.» ( الکافی . ج ۱ . ص ۲۱۱ . باب أنّ أهل الذکر الذین أمر الله الخلق بسؤالهم هم الأئمه (ع) . ح ۵ )
- « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُوسَى بْنِ أُکَیْلٍ النُّمَیْرِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَیَابَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ- قَالَ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ.» ( الکافی . ج ۱ . ص ۲۱۶ . باب أنّ القرآن یهدی الی الامام . ح ۲ )
- « مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ مَا ادَّعَى أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ کَمَا أُنْزِلَ إِلَّا کَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ کَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِهِ (ع).» ( الکافی . ج ۱ . ص ۲۲۸ . باب أنه لم یجمع القرآن کله الا الائمه (ع) و … . ح ۱ )
- « الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ قَالَ مَنْ بَلَغَ أَنْ یَکُونَ إِمَاماً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَهُوَ یُنْذِرُ بِالْقُرْآنِ کَمَا أَنْذَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص).» ( الکافی . ج ۱ . ص ۴۱۶ . باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه . ح ۲۱ )
- « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَهَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَانَ فِی وَصِیَّهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَصْحَابِهِ اعْلَمُوا أَنَّ الْقُرْآنَ هُدَى اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ نُورُ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ عَلَى مَا کَانَ مِنْ جَهْدٍ وَ فَاقَهٍ فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِیَّهٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَکُمْ دُونَ أَنْفُسِکُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَهٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَ الْحَرِیبَ مَنْ حُرِبَ دِینُهُ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّهِ- أَلَا وَ إِنَّهُ لَا غِنَى بَعْدَ النَّارِ لَا یُفَکُّ أَسِیرُهَا وَ لَا یَبْرَأُ ضَرِیرُهَا.» ( الکافی . ج ۲ . ص ۲۱۶ . باب سلامه الدین . ح ۲ )
- « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ أَرْبَعٍ عِنْدَ قِرَاءَهِ الْقُرْآنِ وَ عِنْدَ الْأَذَانِ وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ وَ عِنْدَ الْتِقَاءِ الصَّفَّیْنِ لِلشَّهَادَهِ.» ( الکافی . ج ۲ . ص ۴۷۷ . باب الاوقات و الحالات التی ترجی فیها الاجابه . ح ۳ )
- « مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ طَلْحَهَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَنَارُ الْهُدَى وَ مَصَابِیحُ الدُّجَى فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ یَفْتَحُ لِلضِّیَاءِ نَظَرَهُ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ.» ( الکافی . ج ۲ . ص ۶۰۰ . کتاب فضل القرآن . ح ۵ )
- « حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ الْقُرْآنَ زَاجِرٌ وَ آمِرٌ یَأْمُرُ بِالْجَنَّهِ وَ یَزْجُرُ عَنِ النَّارِ.» (الکافی . ج ۲ . ص ۶۰۱ . کتاب فضل القرآن . ح ۹ )
فصل چهارم: شناخت قرآن
در این فصل إن شاءالله یک مبحث اعتقادی ارائه می شود. این مطلبی که ارائه خواهد شد مقاله ای است از معمار معاصر اندیشه اسلامی استاد شهید حضرت آیت الله مطهری (ره) تحت عنوان شناخت قرآن که از مجموعه آثار آن شهید بزرگوار استخراج شده است. ( مجموعه آثار . ج ۲۶ . کتاب آشنایی با قرآن . مقاله شناخت قرآن . ص ۲۵ ) . این مقاله بدین شرح است:
شناخت قرآن براى هر فرد عالم به عنوان یک فرد عالم و براى هر فرد مؤمن به عنوان یک فرد مؤمن، امرى ضرورى و واجب است. اما براى یک عالم انسانشناس و جامعهشناس، شناخت قرآن از آن جهت ضرورى است که این کتاب در تکوین سرنوشت جوامع اسلامى و بلکه در تکوین سرنوشت بشریت مؤثر بوده است.
نگاهى به تاریخ این نکته را روشن مىکند که عملًا هیچ کتابى به اندازه قرآن بر جوامع بشرى و بر زندگى انسانها تأثیر نگذاشته است و به همین جهت است که قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعهشناسى مىشود و جزو موضوعات مورد بررسى این علم قرار مىگیرد. معناى این سخن این است که بررسى و تحقیق پیرامون تاریخ جهان در این چهارده قرن عموماً و شناختن جوامع اسلامى خصوصاً، بدون شناخت قرآن میسر نیست.
و اما ضرورى بودن شناخت قرآن براى یک مؤمن مسلمان از آن جهت است که منبع اصلى و اساسى دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان و آنچه که به زندگى او حرارت و معنى و حرمت و روح مىدهد قرآن است.
قرآن مثل بعضى کتابهاى مذهبى نیست که یک سلسله مسائل رمزآسا در مورد خدا و خلقت و تکوین مطرح کرده باشد و حداکثر یک سلسله اندرزهاى ساده اخلاقى هم ضمیمه کرده باشد و بس، به طورى که مؤمنین ناچار باشند دستورها و اندیشهها را از منابع دیگر اخذ کنند. قرآن اصول معتقَدات و افکار و اندیشههایى را که براى یک انسان به عنوان یک موجود «باایمان» و صاحب عقیده لازم و ضرورى است و همچنین اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعى و خانوادگى را بیان کرده و تنها توضیح و تفسیر و تشریح و احیاناً تطبیق اصول بر فروع را بر عهده سنت و یا بر عهده اجتهاد گذاشته است. این است که استفاده از هر منبع دیگر موقوف به شناخت قبلى قرآن است. قرآن مقیاس و معیار همه منابع دیگر است. ما حدیث و سنت را باید با معیار قرآن بسنجیم تا اگر با قرآن مطابق بود بپذیریم و اگرنه نپذیریم.
معتبرترین و مقدسترین منابع ما، بعد از قرآن، در حدیث، کتب اربعه است، یعنى کافى، من لایحضره الفقیه، تهذیب، استبصار، و در خطب، نهجالبلاغه و در ادعیه صحیفه سجادیه است. اما همه اینها فرع بر قرآنند و به اندازه قرآن قطعیت صدور ندارند؛ یعنى حدیث کافى آن قدر مىتواند معتبر باشد که با قرآن منطبق باشد و با تعلیمات آن جور درآید و اختلاف نداشته باشد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار مىگفتند احادیث ما را بر قرآن عرضه بدارید، اگر بر قرآن منطبق نبود بدانید که ساختگى و جعلى است و آن را به ما بستهاند؛ ما چیزى خلاف قرآن نمىگوییم.
اقسام شناخت قرآن
حالا که ضرورت شناخت قرآن مشخص شد باید ببینیم راه شناخت این کتاب چیست؟ به طور کلى در بررسى و مطالعه هر کتابى سه نوع شناخت ضرورى است.
- ۱. شناخت سندى یا انتسابى
در این مرحله مىخواهیم بدانیم انتساب کتاب به نویسنده آن تا چه اندازه قطعى است؟ مثلًا فرض کنید که مىخواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کارى که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه که به نام دیوان حافظ مشهور شده همه آن از حافظ است و یا تنها بعضى از قسمتهایش به حافظ تعلق دارد و بقیهاش الحاقى است؛ و همچنین در مورد خیام و دیگران. اینجاست که پاى نسخهها در میان مىآید، آنهم قدیمىترین و معتبرترین نسخهها. مىبینیم که هیچ یک از این کتابها از این نوع شناخت بىنیاز نیست. حافظى که مرحوم قزوینى چاپ کرده و در آن معتبرترین نسخهها را ملاک قرار داده با حافظهاى معمولى که در ایران یا بمبئى چاپ مىشد و در خانوادهها وجود داشت بسیار متفاوت است. حافظهایى که سى چهل سال پیش چاپ کرده بودند در حدود دو برابر حافظهایى است که امروز نسخهشناسها معتبر مىدانند، در حالى که میان اشعارى که نسخهشناسها آنها را به اصطلاح «منحول» و مجعول مىدانند احیاناً اشعارى یافت مىشود در سطح اشعار عالى حافظ. و یا وقتى به رباعیات منسوب به خیام نگاه مىکنید شاید حدود دویست رباعى پیدا کنید که همه تقریباً در یک سطح قرار دارند و اگر اختلافى هست در همان حدودى است که میان اشعار همه شاعران است حال آنکه هرچه از نظر تاریخى به عقب بروید و به عصر خیام نزدیکتر شوید مىبینید که از این تعداد آنچه قطعاً منسوب به اوست شاید کمتر از بیست رباعى باشد و باقى یا در صحت انتسابشان تردید است و یا قطعاً به دیگران تعلق دارد.
بنابراین اولین مرحله در شناخت یک کتاب این است که ببینیم آنچه در دست ماست از نظر اسناد به گوینده و آورندهاش چقدر اعتبار دارد؟ آیا اسناد همه آن درست است یا آنکه قسمتى درست است و قسمتى نادرست؟ در این صورت چه درصدى از مطالب را مىتوانیم از نظر انتساب تأیید کنیم؟ بعلاوه به چه دلیل مىتوانیم بعضى را قطعاً نفى و برخى را قطعاً اثبات و پارهاى را مشکوک تلقى کنیم؟
این نوع شناخت آن چیزى است که قرآن از آن بىنیاز است و از این نظر کتاب منحصر به فرد جهان قدیم محسوب مىشود. در میان کتابهاى قدیمى کتاب دیگرى نتوان یافت که قرنها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقى مانده باشد. مسائلى از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخهشناسى پیشى گرفت. جاى کوچکترین تردیدى نیست که آورنده همه این آیات موجود حضرت محمّد بن عبداللَّه است که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهى آورد و احدى نمىتواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگرى از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقى هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآنشناسى را از اینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخههاى قدیمى و قدیمىترین نسخههاى قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزهایى هست و چه چیزهایى نیست. اگر در مورد تورات و انجیل و اوستا و یا شاهنامه فردوسى و گلستان سعدى و هر کتاب دیگر این نیاز هست، براى قرآن چنین نیازى نیست.
سرّ این مطلب- همانطور که گفته شد- پیشى گرفتن قرآن بر نسخه و نسخهشناسى است. قرآن گذشته از اینکه یک کتاب مقدس آسمانى بود و پیروان با این چشم بدان مىنگریستند، اساسىترین دلیل و برهان صدق دعوى پیامبر و بزرگترین معجزه او محسوب مىشد. بعلاوه قرآن مانند تورات نبود که یکباره نازل شود و بعد این اشکال به وجود بیاید که نسخه اصلى کدام است، بلکه آیات قرآن به تدریج و در طول ۲۳ سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمین مانند تشنه بسیار سوزانى که به آب گوارایى برسد آیات قرآن را فرا مىگرفتند و حفظ و ضبط مىکردند، بخصوص که جامعه آن روز مسلمین جامعهاى بسیط بود و کتاب دیگرى وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط این.
ذهن خالى و حافظه قوى و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه که مىدیدند و مىشنیدند کسب کنند؛ از این رو پیام قرآن که با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشى که در سنگ کنده شود در قلب آنان نقش مىبست و چون آن را کلام خدا مىدانستند نه سخن بشر، برایشان مقدس بود و به خود اجازه نمىدادند که حتى یک کلمه یا یک حرف را در آن تغییر دهند و یا پس و پیش کنند و پیوسته تلاششان این بود که با تلاوت این آیات به خدا نزدیکتر شوند.
مزید بر همه اینها پیامبر اکرم از همان روزهاى اول عدهاى نویسندگان خاص براى قرآن انتخاب کرد که به «کُتّاب وحى» معروفند. این امر امتیازى براى قرآن محسوب مىشود که هیچ کدام از کتابهاى قدیمى از آن برخوردار نبودهاند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، از جمله علل قطعى حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود.
یکى دیگر از جهاتى که سبب حسن پذیرش قرآن در میان مردم مىگردید جنبه ادبى و هنرى فوقالعاده قوى آن بود که از آن به «فصاحت و بلاغت» تعبیر مىشود. جاذبه ادبى شدید قرآن باعث مىشد مردم توجهشان به آن جلب شود و آن را به سرعت فرا گیرند و اما برخلاف سایر کتابهاى ادبى نظیر دیوان حافظ و اشعار مولوى که علاقهمندان به دلخواه در آن دست مىبرند تا آن را به خیال خود کاملتر کنند، احدى به خود اجازه دست بردن در قرآن را نمىداد زیرا بلافاصله این آیه: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْاقاویلِ. لَاخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ» (حاقه ۴۴-۴۶)
و آیات دیگرى که عظمت دروغ بستن بر خدا را آشکار مىکند، در ذهنش نقش مىبست و از این امر منصرف مىشد.
به این ترتیب قبل از آنکه تحریف در این کتاب آسمانى راه پیدا کند آیات آن متواتر شد و به مرحلهاى رسید که دیگر انکار و یا کم و زیاد کردنِ حتى یک حرف از آن غیرممکن شد.
بنابراین درباره قرآن نیازى نداریم که از این جهت بحثى بکنیم؛ همچنان که هیچ قرآنشناسى در دنیا خود را نیازمند به اینگونه بحث نمىبیند. اما یک نکته لازم است که یادآورى شود و آن اینکه در اثر توسعه سریع قلمرو اسلام و اقبال چشمگیر مردم جهان به قرآن و نیز به واسطه دور بودن عامه مسلمین از مدینه که مرکز صحابه و حافظان قرآن بود این خطر وجود داشت که تدریجاً لااقل در نقاط دورافتاده به عمد یا اشتباه کم و زیادها و تغییراتى در نسخههاى قرآن رخ دهد، ولى هوشیارى و موقعسنجى مسلمین مانع این کار شد. مسلمانان در همان نیم قرن اول متوجه این خطر شدند و لهذا از حضور صحابه و حافظان قرآن استفاده کردند و براى جلوگیرى از کم و زیادهاى سهوى یا عمدى در نقاط دورافتاده، نسخههایى تصدیقشده از مدینه به اطراف پراکندند و براى همیشه جلو اشتباهکارى را مخصوصاً از طرف یهود که قهرمان چنین کارهایى به حساب مىآیند گرفتند.
- شناخت تحلیلى
در این مرحله، بررسى تحلیلى کتاب، مورد نظر است، یعنى تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبى است و چه هدفى را تعقیب مىکند، راجع به جهان چه نظرى دارد، نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدى درباره جامعه دارد؟ سبک ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آیا دیدى فیلسوفانه و یا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه مىکند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ و سؤال دیگرى که آیا این کتاب پیامى و رهنمودى براى بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟ در واقع دسته اول این پرسشها مربوط مىشود به نگرش و دید این کتاب نسبت به جهان و انسان و حیات و مرگ و … یا به عبارت جامعتر مربوط مىشود به جهانبینى کتاب و به اصطلاح فلاسفه خودمان حکمت نظرى آن، و دسته دوم سؤالها در خصوص این است که کتاب چه طرحى براى آینده انسان دارد؟ انسان و جامعه انسانى را بر اساس چه الگویى مىخواهد بسازد، که این را ما به «پیام» کتاب تعبیر مىکنیم.
در هر حال این نوع شناخت مربوط به محتواست و درباره هرکتابى مىتوان از این نظر بحث کرد، خواه آن کتاب شفا ى بوعلى باشد و یا گلستان سعدى. ممکن است کتابى از «دید» و «پیام» هردو خالى باشد و یا تنها دید داشته باشد و نه پیام، یا آنکه هردو را دارا باشد.
در باب شناخت تحلیلى قرآن باید ببینیم قرآن مجموعاً مشتمل بر چه مسائلى است و آن مسائل را چگونه عرضه کرده است. استدلالات و احتجاجات قرآنى در زمینههاى مختلف چگونه است؟ آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یک پیام ایمانى است، به عقل به چشم یک رقیب نگاه مىکند و مىکوشد تا جلو تهاجم عقل را بگیرد و دست و پاى رقیب را ببندد و یا به عکس همواره به چشم یک حامى و یک مدافع به عقل نگاه مىکند و از نیروى آن استمداد مىکند؟ این سؤالات و صدها سؤال نظیر آن که ضمن شناخت تحلیلى طرح مىگردد ما را با ماهیت قرآن آشنا مىسازد.
- شناخت ریشهاى
در این مرحله، بعد از آنکه صحت استناد و انتساب یک کتاب به نویسندهاش محرز شد و بعد از اینکه محتواى کتاب به خوبى تحلیل و بررسى شد، باید به تحقیق در این مورد بپردازیم که آیا مطالب و محتویات کتاب، فکر بدیع نویسنده آن است یا آنکه از اندیشه دیگران وام گرفته شده است. مثلًا در مورد دیوان حافظ بعد از طى مراحل شناخت سندى و شناخت تحلیلى، تازه باید ببینیم آیا حافظ این مطالب و افکار و اندیشههایى را که در قالب کلمات و جملهها و اشعار آورده و با زبان مخصوص خودش بیان کرده، از پیش خود ابداع نموده یا آنکه فقط الفاظ و کلمات و زیباییها و هنرمندیها از حافظ است اما فکر و اندیشه از دیگرى یا دیگران. به عبارت دیگر پس از آنکه اصالت هنرى حافظ محرز شد، باید اصالت فکرى او محرز شود.
این نوع شناخت درباره حافظ و یا هر مؤلف دیگرى شناختى است از نظر ریشه افکار و اندیشههاى مؤلف. چنین شناختى فرع بر شناخت تحلیلى است؛ یعنى اول باید محتواى اندیشه مؤلف دقیقاً شناخته شود، آنگاه به شناخت ریشهاى اقدام گردد. در غیر این صورت حاصل کار نظیر آثار برخى از نویسندگان تاریخ علوم مىشود که از علوم سررشتهاى ندارند و با این حال تاریخ علوم مىنویسند. یا مىتوان از بعضى نویسندگان کتابهاى فلسفى نام برد که مثلًا مىخواهند درباره ابنسینا و ارسطو و وجوه تشابه و تمایز آنها بنویسند، اما متأسفانه نه ابنسینا را مىشناسند و نه ارسطو را. اینان با اندک مقایسه به محض اینکه بعضى مشابهتهاى لفظى پیدا کردند فوراً به قضاوت مىپردازند، حال آنکه در مقایسه باید به عمق اندیشه پى برده شود و براى اینکه عمق اندیشه متفکرانى چون ابنسینا و ارسطو درک گردد یک عمر وقت لازم است؛ وگرنه هرچه گفته شود تخمینى و تقلیدى و علىالعمیاء خواهد بود.
در بررسى قرآن و شناخت آن، بعد از آنکه مطالعهاى تحلیلى درباره قرآن به عمل آوردیم، آنوقت پاى مقایسه و شناخت تاریخى به میان مىآید، به این معنى که مىباید قرآن را با تمام محتویاتش با کتابهاى دیگرى که در آن زمان وجود داشته و بخصوص کتابهاى مذهبى آن زمان مقایسه کنیم. در این مقایسه لازم است همه شرایط و امکانات را از قبیل میزان ارتباط شبه جزیره عربستان با سایر نقاط و تعداد آدمهاى باسواد که در آن هنگام در مکه زندگى مىکردند در نظر گرفت، آنگاه ارزیابى کرد که آیا آنچه که در قرآن هست در کتابهاى دیگر پیدا مىشود یا نه، و اگر پیدا مىشود به چه نسبت است؟ و آیا آن مطالبى که مشابه سایر کتابهاست شکل اقتباس دارد یا آنکه مستقل است و حتى نقش تصحیح اغلاط آن کتابها و روشن کردن تحریفات آنها را ایفا مىکند؟
اصالتهاى سهگانه قرآن
مطالعه پیرامون قرآن ما را با «اصالتهاى سهگانه» این کتاب آشنا مىکند. اولین اصالت قرآن اصالت انتساب است؛ یعنى اینکه بدون شبهه و بدون آنکه نیازى به پىجویى نسخههاى قدیمى باشد، روشن است که آنچه امروز به نام قرآن مجید تلاوت مىشود عین همان کتابى است که آورنده آن حضرت محمّد بن عبداللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) به جهان عرضه کرده است. اصالت دوم اصالت مطالب است، به این معنى که معارف قرآن التقاطى و اقتباسى نیست بلکه ابتکارى است. تحقیق در این زمینه وظیفه شناخت تحلیلى است. اصالت سوم اصالت الهى قرآن است؛ یعنى اینکه این معارف از افق ماوراء ذهن و فکر حضرت رسول به ایشان افاضه شده است و ایشان صرفاً حامل این وحى و این پیام بودهاند و این نتیجهاى است که از شناخت ریشهاى قرآن به دست مىآید.
اما شناخت ریشهاى و به عبارت دیگر تعیین اصالت معارف قرآنى مبتنى بر شناخت نوع دوم است. از این رو ما بحث خود را از شناخت تحلیلى شروع مىکنیم، یعنى به بررسى این امر مىپردازیم که محتویات قرآن چیست و چه مسائلى در قرآن مطرح گردیده و درباره چه مسائلى بیشتر حساسیت نشان داده شده و موضوعات آن چگونه ارائه شده است. اگر در شناخت تحلیلى بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم و از عهده آن به خوبى بیرون بیاییم و با معارف قرآنى آشنایى کافى پیدا کنیم، در آن صورت- همان طور که گفتیم- به اصالتى مىرسیم که عمدهترین اصالتهاى قرآن است و آن عبارت است از «اصالت الهى» یعنى معجزه بودن قرآن.
شرایط آشنایى با قرآن
آشنایى با قرآن به مقدماتى نیازمند است که در اینجا به اختصار آنها را ذکر مىکنیم.
یکى از شرطهاى ضرورى شناخت قرآن آشنایى به زبان عربى است. همانگونه که شناخت حافظ و سعدى بدون دانستن زبان فارسى ممکن نیست، آشنایى با قرآن هم که به زبان عربى نگاشته شده بدون دانستن زبان عربى امکانپذیر نیست. شرط دیگر، آشنایى با تاریخ اسلام است زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یکباره توسط پیامبر عرضه شده باشد، بلکه این کتاب در طول ۲۳ سال دوران زندگى پیامبر- از بعثت تا وفات- در خلال جریان پرهیجان تاریخ اسلام نازل شده است و از همین روست که آیات قرآن به اصطلاح شأن نزول دارند. شأن نزول چیزى نیست که معناى آیه را در خود محدود کند بلکه به عکس، دانستن شأن نزول تا حد زیادى در روشن شدن مضمون آیات مؤثر و راهگشاست.
شرط سوم، آشنایى با سخنان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله است. ایشان به نصّ خود قرآن اولین مفسّر این کتاب است. مفسّر یعنى بیانکننده، و در قرآن آمده است:
… وَ انْزَلْنا الَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ الَیْهِمْ … (نحل ۴۴)
و یا در آیه دیگر مىفرماید:
هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الْامِّیِّینَ رَسولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ … (جمعه ۲)
طبق نظر قرآن، پیامبر اکرم خود مبیّن و مفسّر این کتاب است و آنچه از پیامبر رسیده ما را در تفسیر قرآن یارى مىدهد. و اما براى ما که شیعه هستیم و به ائمه اطهار معتقدیم و اعتقاد داریم آنچه را که پیامبر از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامىاش منتقل کرده است، روایات معتبرى که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبرى را دارد که از ناحیه رسول خدا رسیده است و لهذا روایات موثّق ائمه کمک بزرگى است در راه شناخت قرآن.
نکته مهمى که در بررسى قرآن باید به آن توجه داشت این است که در درجه اول مىباید قرآن را به کمک خود قرآن شناخت. مقصود این است که آیات قرآن مجموعاً یک ساختمان بهم پیوسته را تشکیل مىدهند؛ یعنى اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را مىخواهیم بفهمیم، شیوه درستى اتخاذ نکردهایم. البته ممکن است فهم ما از همان یک آیه درست باشد، اما این کارى است از احتیاط بیرون. آیات قرآن برخى مفسر برخى دیگر است . و همانطورى که برخى مفسران بزرگ گفتهاند، ائمه اطهار این روش تفسیرى را تأیید کردهاند.
قرآن در بیان مسائل، شیوهاى مخصوص به خود دارد. در بسیارى موارد اگر یک آیه تنها را از قرآن اخذ کنید بدون آنکه آن را بر آیات مشابه عرضه بدارید، مفهومى پیدا مىکند که با مفهوم همان آیه وقتى که در کنار آیات هممضمون قرار گرفته است بکلى متفاوت است.
به عنوان نمونهاى از شیوه خاص قرآن، مىتوان از آیات محکم و آیات متشابه نام برد. درباره محکمات و متشابهات یک تصور عوامانه وجود دارد. گروهى مىپندارند آیات محکم آنهایى هستند که مطالب در آنها به صورت ساده و صریح طرح شده و به عکس در آیات متشابه موضوعات به صورت لُغَز و معما و رمز مطرح گردیده است. بر طبق این تعریف، مردم حق دارند تنها در آیات محکمه و صریح تدبر کنند ولى آیات متشابه اساساً قابل شناخت نیستند و نمىتوان در مورد آنها اندیشه کرد. قهراً اینجا این سؤال مطرح مىشود که اصلًا فلسفه آیات متشابه چیست؟ چرا قرآن آیاتى را که قابل شناخت نیست عرضه کرده است؟ پاسخ مطلب به اجمال این است که نه معناى محکم، صریح و ساده است و نه معناى متشابه، لغز وار و رمزگونه. معما و رمز لفظى است با معناى مبهم و مجمل که با کلماتى بیان مىگردد که به طور مستقیم افاده معنى نمىکند. مثلًا هنگامى که سلطان محمود در ازاى زحمت طاقتفرساى فردوسى صله ناچیزى براى او در نظر گرفت، فردوسى صله را نپذیرفت و در عوض در اشعار خود به هجو سلطان محمود پرداخت و او را به بخل و امساک متهم کرد. برخى از این هجویّات صریح بودند و برخى لغز وار. از جمله فردوسى در جایى گفته:
اگر مادر شاه بانو بدى مرا سیم و زر تا به زانو بدى
در جاى دیگر:
کف شاه محمود کشورگشاى نُه اندر نُه آمد سه اندر چهار
یعنى چه؟ در اینجا فردوسى از یک بیان معماوار استفاده کرده که براى درک منظور او باید معما را حل کرد. مقصود این است که: ۸۱/ ۹* ۹ و ۱۲/ ۴* ۳ که مجموعاً مىشود ۹۳. فردوسى مىگوید کف سلطان محمود مثل ۹۳ است یعنى مشت او آنچنان محکم بسته شده که تنها انگشت شست باز است و این انگشت همراه با انگشت سبّابه شکل ۹ به خود مىگیرد و همراه سه انگشت دیگر ۹۳ را تشکیل مىدهد. با این بیان، فردوسى خواسته شدت خسّت سلطان محمود را نشان دهد.
حالا آیا در قرآن هم آیاتى لغز وار وجود دارد؟ این با نصّ قرآن که مىگوید قرآن کتابى روشنگر و قابل فهم براى همه و آیاتش همه نور و هدایت است، منافات دارد. سرّ مطلب این است که برخى مسائل مطروحه در قرآن بخصوص آنجا که سخن از امور غیب و ماوراءالطبیعه است، اساساً با الفاظ قابل بیان نیستند و به قول شیخ شبسترى:
معانى هرگز اندر حرف ناید که بحر بیکران در ظرف ناید
اما از آنجا که زبان بیان قرآن همین زبان بشرى است، ناگزیر آن موضوعات لطیف و معنوى با عباراتى بیان شدهاند که بشر براى موضوعات مادى به کار مىبرد. لکن براى جلوگیرى از سوء فهم، مسائل در بعضى آیات به گونهاى طرح شده که مىباید حتماً به کمک آیات دیگر تفسیر گردد و غیر از این راهى وجود نداشته است. مثلًا قرآن مىخواسته از حقیقتى که نام آن رؤیت خدا با قلب است- یعنى اینکه انسان مىتواند خدا را با قلب خود شهود کند- نام ببرد. این معنى در قالب این عبارات بیان شده:
وُجوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ. الى رَبِّها ناظِرَهٌ (قیامت ۲۲-۲۳)
در آن روز چهرههایى خرم وجود دارد که به پروردگار خود نظر مىافکنند.
قرآن لفظ «دیدن» را به کار برده و لفظ مناسبترى براى اداى مقصود در اختیار نداشته است اما براى جلوگیرى از اشتباه در جاى دیگر توضیح مىدهد:
لاتُدْرِکُهُ الْابْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْابْصارَ (انعام ۱۰۳)
هیچ چشمى او را درک نمىکند ولى او بینندگان را مشاهده مىکند.
طبعاً خواننده متوجه مىشود که علىرغم تشابه لفظى، این امور سنخیتى با هم ندارند و کاملًا از یکدیگر جدا هستند. قرآن براى جلوگیرى از مشتبه شدن آن معانى شامخ و عالى با معانى مادى، مىگوید متشابهات را به محکمات ارجاع کنید:
… انْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ ایاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ امُّ الْکِتابِ (آل عمران ۷)
قرآن را بر تو فرود آورد، برخى آیات آن محکمه هستند یعنى داراى آنچنان استحکامى که نمىتوان آنها را از معنى خود خارج کرد و معانى دیگرى نتیجه گرفت. این آیات، امّالکتاب یعنى آیات مادرند؛ یعنى درست همانگونه که طفل به مادر رجوع مىکند و مادر مرجع فرزند است و یا شهرهاى بزرگ (امّالقرى) مرجع شهرهاى کوچکتر محسوب مىشوند، آیات محکم نیز مرجع آیات متشابه به حساب مىآیند. آیات متشابه براى فهمیدن و تدبر کردن هستند، اما در آنها باید به کمک آیات محکم تدبر کرد. بدون کمک آیات مادر، آنچه که از آیات متشابه اخذ شود درست و معتبر نخواهد بود.
آیا قرآن شناختنى است؟
در تحلیل و شناخت محتواى قرآن نخستین سؤالى که مطرح مىشود این است که آیا اساساً قرآن قابل شناخت و بررسى هست؟ آیا مىتوان در مطالب و مسائل قرآن تفکر و تدبر کرد یا آنکه این کتاب اساساً براى شناختن عرضه نشده بلکه صرفاً براى تلاوت و قرائت و یا براى ثواب بردن و تبرک و تیمن است؟ ممکن است به ذهن خطور کند که این سؤال موردى ندارد زیرا در این جهت که قرآن کتابى براى شناخت است کسى تردید نمىکند. اما نظر به اینکه در دنیاى اسلام به علل مختلف جریانهاى نامطلوبى در موضوع شناخت قرآن پیش آمد که در انحطاط مسلمین تأثیر بسزایى داشته است و متأسفانه هنوز هم ریشههاى آن افکار منحط و خطرناک در جامعه ما وجود دارد، لازم مىدانیم کمى در این باره توضیح بدهیم.
در میان علماى شیعه در سه چهار قرن پیش افرادى پیدا شدند که معتقد بودند قرآن حجت نیست. اینها از میان منابع چهارگانه فقه که از طرف علماى اسلام به عنوان معیار شناخت مسائل اسلامى عرضه شده بود یعنى قرآن و سنت و عقل و اجماع، سه منبع را قبول نداشتند. در مورد اجماع مىگفتند این رسم سنىهاست و نمىتوان از آن تبعیت کرد. در خصوص عقل مىگفتند با این همه خطاى عقل اعتماد به آن جایز نیست. اما در مورد قرآن محترمانه ادعا مىکردند که قرآن بزرگتر از آن است که ما آدمهاى حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند، ما فقط حق تلاوت آیات را داریم. این گروه همان اخباریّین هستند.
اخباریین تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز مىدانستند. شاید تعجب کنید اگر بدانید در بعضى از تفاسیرى که توسط این افراد نوشته شد، در ذیل هر آیه اگر حدیثى بود آن را ذکر مىکردند و اگر حدیثى وجود نداشت از ذکر آیه خوددارى مىکردند آن طور که گویى اصلًا آن آیه از قرآن نیست. این عمل یک نوع ظلم و جفا بر قرآن بود. و پیداست جامعهاى که کتاب آسمانى خود، آنهم کتابى مانند قرآن را به این شکل طرد کند و آن را به دست فراموشى بسپارد هرگز در مسیر قرآن حرکت نخواهد کرد. بجز اخباریون گروههاى دیگرى نیز بودند که قرآن را دور از دسترس عامه مىدانستند. از جمله اینان اشاعره را مىتوان نام برد که معتقد بودند شناخت قرآن معنایش تدبر در آیات قرآن نیست بلکه معناى آن فهم معانى تحتاللفظى آیات است، معنایش این است که هرچه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کارى به باطن آن نداشته باشیم. طبیعى است که این شیوه برخورد با قرآن خیلى زود باعث انحراف و گمراهى مىشود زیرا اینان ناگزیر از توضیح معناى آیات بودند اما چون عقل را تعطیل کرده بودند قهراً نوعى برداشت عوامانه از قرآن برایشان حاصل مىشد. آنها به دلیل همین طرز تفکر خیلى زود از جاده درک صحیح منحرف شدند و اعتقادات نادرستى پیدا کردند. از جمله اینکه به تجسم (یعنى جسم بودن خداى تعالى) و صدها اعتقاد انحرافى دیگر نظیر امکان رؤیت خدا با چشم و گفتگو با خدا با زبان بشرى قائل شدند.
در مقابلِ گروهى که اساساً قرآن را رها کرده بودند، گروهى دیگر پیدا شدند که آن را وسیله رسیدن به هدفها و اغراض خود قرار دادند. اینان در هر زمینهاى که منافعشان اقتضا مىکرد به تأویل آیات قرآن پرداختند و مسائلى را به قرآن نسبت دادند که اساساً روح قرآن از آنها بىخبر بود. در مقابل هر اعتراضى هم پاسخ این گروه این بود که باطن آیات را تنها ما مىدانیم و این معانى که مىگوییم از شناخت باطن آیات به دست آمدهاند.
قهرمانان این جریان در تاریخ اسلام دو گروهند: اول اسماعیلیه که به آنها باطنیه هم مىگویند و دوم متصوفه. اسماعیلیه بیشتر در هندوستان و کم و بیش در ایران هستند. اینها یک دوره حکومت نیز تشکیل دادند که حکومت فاطمیان مصر بود. اسماعیلیان به اصطلاح شیعه شش امامى هستند ولى به طور قطع، اجماع و اتفاق تمام علماى شیعه دوازده امامى این است که این شش امامىها از هر غیرشیعهاى از تشیع دورترند؛ یعنى حتى اهل تسنن که هیچ یک از ائمه شیعه را آنگونه که شیعه اعتقاد دارد قبول ندارند، به اهل تشیع نزدیکتر از این به اصطلاح شیعههاى شش امامى هستند. اسماعیلیان به واسطه باطنىگرىشان خیانتهاى زیادى در تاریخ اسلام مرتکب شدند و نقش بزرگى در ایجاد انحراف در مسائل اسلامى داشتند.
از اسماعیلیه که بگذریم، متصوفه در زمینه تحریف آیات و تأویل آنها مطابق عقاید شخصى خود ید طولایى داشتهاند. در اینجا یک نمونه از تفسیرهاى آنها را ذکر مىکنم تا شیوه تحریفهاى آنان روشن گردد و خواننده از این مجمل بتواند حدیث مفصل بخواند.
در قرآن آنجا که داستان حضرت ابراهیم و پسرش اسماعیل ذکر شده، چنین آمده است که به حضرت ابراهیم چند بار در رؤیا دستور قربانى کردن فرزندش در راه خدا داده مىشود. ابراهیم علیه السلام ابتدا از این دستور تعجب مىکند، اما بعد از آنکه رؤیا چند بار تکرار مىگردد، یقین پیدا مىکند و تسلیم امر پروردگار مىشود. بعد موضوع را با پسرش در میان مىگذارد، او هم خالصانه مىپذیرد و تسلیم حکم الهى مىشود. منظور هم همین ظهور تسلیم و رضا به قضاى حق بوده است و به همین دلیل وقتى پدر و پسر هردو از روى صفاى باطن و خلوص نیت آماده اجراى فرمان خداوند تبارک و تعالى شدند، اجراى حکم به اذن خدا متوقف شد. در تفسیر همین واقعه، متصوفه مىگفتند مقصود از ابراهیم، ابراهیم عقل است و مقصود از اسماعیل، اسماعیل نفس؛ و عقل در اینجا قصد آن داشت تا نفس را ذبح کند!
روشن است که چنین برداشتى بازى کردن با قرآن است و ارائه یک نوع شناخت انحرافى. و درباره همین برداشتهاى انحرافى و مبتنى بر خواستها و امیال شخصى و گروهى است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ «۳». اینچنین بازى با آیات، خیانت به قرآن محسوب مىشود، آنهم خیانتى بسیار بزرگ «۱».
قرآن در برابر جمود و خشکاندیشى اخباریون و نظایر آنها و همچنین در مقابل انحرافات و برداشتهاى نارواى باطنیه و دیگران راه وسطى پیشنهاد مىکند که عبارت است از تأمل و تدبر بىغرضانه و منصفانه. قرآن نه تنها مؤمنین که حتى مخالفین را به تفکر و اندیشه درباره آیات خود فرا مىخواند و گوشزد مىکند که به جاى جبههگیرى در برابر آن، به تأمل درباره آیاتش بپردازند. درباره مخالفین قرآن مىگوید چرا به تدبر در قرآن نمىپردازند، این دلها چگونه دلهایى است که گویى بر آنها مهر زده شده است «۲». در آیه دیگرى مىفرماید: کِتابٌ انْزَلْناهُ الَیْکَ مُبارَکٌ کتابى است پرثمر و پر برکت که ما به سوى تو فرود آوردیم، چرا؟ لِیَدَّبَّروا ایاتِهِ براى این فرود نیاوردیم که ببوسند و بالاى طاقچه بگذارند، بلکه براى اینکه در آیاتش بیندیشند و تدبر کنند، وَ لِیَتَذَکَّرَ اولُوا الْالْبابِ و آنان که داراى فکر و خرد هستند آگاهى یابند.
این آیات و دهها آیه دیگر در تأکید بر تدبر در قرآن، همه مجاز بودن تفسیر قرآن را تأیید مىکنند، اما تفسیرى نه از روى میل و هواى نفس بلکه بر اساس انصاف و صداقت و بدون غرض. وقتى که ما در قرآن منصفانه و بىغرضانه تأمل مىکنیم هیچ ضرورتى ندارد که بتوانیم همه مسائل آن را حل کنیم. قرآن از این حیث شبیه طبیعت است. در طبیعت بسا رازها وجود دارد که حل نشده و در شرایط فعلى نیز براى ما امکان حل آنها وجود ندارد. اما این مسائل در آینده حل خواهند شد. بعلاوه در شناخت طبیعت، انسان باید اندیشه خود را با طبیعت آنگونه که هست مطابق کند نه آنکه طبیعت را آنگونه که مىخواهد توجیه و تفسیر کند. قرآن نیز همچون طبیعت کتابى است که براى یک زمان نازل نشده است. اگر غیر از این بود، در گذشته همه رازهاى قرآن کشف مىشد و این کتاب آسمانى جاذبه و تازگى و اثربخشى خود را از دست مىداد، حال آنکه استعداد تدبر و تفکر و کشف جدید همیشه براى قرآن هست و این نکتهاى است که پیامبر و ائمه آن را توضیح دادهاند.
در حدیثى از پیامبر نقل شده است که فرمودند: مَثَل قرآن مَثَل خورشید و ماه است و مانند آندو همیشه در جریان است، یعنى ثابت و یکنواخت نیست و یک جا میخکوب نمىشود. و یا فرمود: قرآن ظاهرش زیبا و باطنش ژرفاست.
در عیون اخبار الرضا از قول امام رضا علیه السلام نقل شده که از امام جعفرصادق علیه السلام پرسیدند چه سرّى است که قرآن هرچه زمان بیشتر بر او مىگذرد و هرچه بیشتر تلاوت مىشود بر طراوت و تازگىاش افزوده مىگردد؟ امام فرمود: لِانَّ الْقُرْآنَ لَمْیُنْزَلْ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ وَ لِناسٍ دونَ ناسٍ براى اینکه قرآن تنها براى یک زمان و نه زمان دیگر، و براى یک مردم و نه مردم دیگر، نازل نشده، بلکه براى همه زمانها و همه مردم نازل شده است. فرودآورنده، آن را طورى ساخته است که در هر زمان با وجود همه اختلافهایى که در طرز فکر و در معلومات و وسعت اندیشهها به چشم مىخورد، باز هم قرآن بر زمانها و افکار پیشى مىگیرد. در عین حال که در هر دوره مجهولاتى براى خوانندگان در بر دارد، اما آنقدر معانى و مفاهیم قابل درک و استناد نیز عرضه مىکند که ظرفیت زمانه را اشباع مىسازد.
والسلام علی من اتبع الهدی
والحمد لله رب العالمین
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.