چکیده :
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری نزد عام و خاص به عنوان متفکری اسلامی شناخته میشوند که با تمام وجود برای تبیین معارف اسلامی و دفاع از آنها تلاش نموده اند و در زمینه های بسیار مختلف ورود پیدا کرده و روشنگری نموده اند…
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری نزد عام و خاص به عنوان متفکری اسلامی شناخته میشوند که با تمام وجود برای تبیین معارف اسلامی و دفاع از آنها تلاش نموده اند و در زمینه های بسیار مختلف ورود پیدا کرده و روشنگری نموده اند.
یکی از موضوعات ایشان که یک موضع اصلی و ریشه ای میباشد،«احیای تفکر اسلامی»است که در سه سخنرانی ایراد کشته.ایشان در این سخنرانی ها اسلام حقیقی و اثرگذار و از سوی دیگر اسلام جعلی و ساکن که هیچ خطری برای ظالمان ندارد را معرفی مینمایند و سه مصداق«اصالت عمل،توکل و زهد» را در چارچوب اسلام حقیقی در مقایسه با اسلام خرافی تبیین کرده اند.
بسم الله الرحمن الرحیم
احیای تفکر اسلامی از بحث های مهم و مفصل است و از کسانی که در این زمینه تلاش کرده اند میشود اقبال پاکستانی را نام برد و کتابی از او منتشر شده که مجموعه هفت کنفرانس او در این زمینه است.در نگاه او که اروپا را از نزدیک و به خوبی میشناسد علم اروپا مفید ولی تمدن آن مانع رشد اخلاق است و حرکت اسلام به سمت غرب که مهمترین نقطه تاریخ امروز است باید صرفا از جنبه علمی و فکری آن باشد که گسترشی از برخی مهمترین مراحل فرهنگی اسلام است و نباید ظاهر خیره کننده اش مانع رسیدن به ماهیت آن شود.این فرهنگ صرفا متکی به عقل است و در خارج اثری ندارد و انسان را سرگردان میکند.ولی اندیشه اسلام از جان برآمده و دارای ضمانت اجرایی در روح بشر است همچنانکه بشر امروز به سه چیز نیاز دارد:تعبیری روحانی از جهان نه مادی،شخصیت قائل شدن برای افراد جهت بروز استعدادها و اجرای قوانینی که تکامل بشر را بر مبنای روحانیت جهان میداند.
این مرحله سوم اسلام واقعی است که اقبال چون آن را مرده و ظاهر اسلام را بر پا میبیند معتقد به تجدید حیات اسلامی میشود که امری شدنی است چون اسلام و منابعش زنده اند و این تلقی مردم از اسلام است که مرده و این مهم است که به همراه تمجید از اندیشه اسلام در پی حیات آن باشیم.و زنده بودن و حیات بخشی اسلام را نخست قرآن بیان نموده«استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لِما یُحییکم»(انفال/۲۴) و کفار را مرده(نمل/۸۰) و مومنین را زنده نامیده است(یس/۷۰).
از مهمترین آثار حیات آگاهی و حرکت و از آثار مرگ جهل و سکون است و جامعه ما مرده است چون جاهلِ ساکن را محترم تر از فرد متحرک میشمرد. همبستگی از علائم دیگر حیات جامعه است و در کلام پیامبر مومنین مانند یک پیکر هستند و اگر مسلمانی کمک بخواهد مسلمان نیست کسی که به یاری او نشتابد.ما چقدر از مصائبی ک بر مسلمین و بطور کلی بر انسان های جهان وارد میشود آگاه هستیم و از آنها متأثر میشویم؟ ما باید با مردم فلسطین و سایر مسلمین همدردی کنیم هرچند پول ما اثری نداشته باشد چون این علامت حیات جامعه است و مبنای آن انجام دادن وظیفه میباشد.
این روز ها که در ایام اربعین هستیم زمان پیوند با شهدای کربلا و امام است ولی به جای آن تمام وقت بر اساس یک داستان دروغ که بازگشت اسرا به کربلاست عزاداری میکنیم و چه شعر ها و مرثیه های گفته شده. جامعه ای که دروغ را میپذیرد ولی حرف حق را هرگز نمی پذیرد یک جامعه مرده است.
ریشه های این تلقی مرده از صدر اسلام وجود داشته.اسلام مبنای سعادت را آشکارا بر عمل خود انسان میداند که این خودش سبب تربیت و حیات آدمی است.ولی کم کم این تفکر مسخ شد و امویان که خود فاسد بودند با استفاده از ابزارهای مختلفشان نقش پر رنگی را در این کار دارند. ولی قران خطاب به مسلمانان و اهل کتاب صراحتا میگوید به آرزو کردن کار درست نمیشود و هر کس کار بدی انجام بدهد کیفر آن را خواهد دید(نساء/۱۲۳) و خود ائمه ایمان را مشروط به عمل میدانستند که در کلام و سیره شان بروز دارد همچنان که امام رضا علیه السلام برادر خودشان زید را که چنین سخنانی میگفت شماتت کرده اند و به او فرمودند اگر کلام تو صحیح باشد تو از پدرت امام کاظم برتری چون هر دو به خاطر قرابت با پیامبر و نظر کرده بودن از سوی خدا عاقبت خوبی داشتید ولی پدرت عمری را عبادت کرد و تو همان نتیجه را با بطالت به دست آوردی.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرموده اند برای خودت عمل کن که من نمیتوانم برای تو کاری بکنم..شیعیان هم از ایشان پیروی میکردند ولی به تدریج این نگرش در شیعیان راه یافت و اکنون میگوییم یا علی بگو و دیگر غصه آخرت را نخور اگر بنا به دوستی و قرابت بود معصومین(علیهم السلام) به این امر سزاوار تر بودند و با تمام تلاش به عبادت خداوند نمیپرداختند.در نتیجه ما باید این دیدگاه نادرست خود را احیا کنیم تا به حقیقت اسلام برسیم.
اسلام همواره دم از حیات و زندگی میزند و صراحتا برای انسان حیاتی جدای از این حیات ظاهری قائل میشود.علامات زندگی چیست که با آن علامات تفکر اسلامی که یک تفکر زنده است را بشناسیم؟حیات یعنی بینایی(به معنای دانایی) و توانایی.خداوند که معاذا…بدن و قلب ندارد پس چرا به او حیّ میگوییم؟چون دانا و توانا است.پس اسلام که تفکری زنده است با نادانی و عجز ناسازگار است و این یک مقیاس کلی برای شناخت اسلام است و نیز معیاری که گذشت و عبارت بود از اصالت عمل.پس هر جا ارزش عمل کاسته شد و جهل و سکونِ از روی عجز تقدیر شد بویی از اسلام نیست و آثار مرگ به چشم می خورد.دو نمونه دیگر از افکار وارونه ما در مسائل تربیتی اسلام درباره توکل و زهد است.توکلی که اسلام از مسلمانان میخواهد یک مفهوم حماسی و زنده کننده است که میگوید تکیه ات به خدتا باشد و نترس و در راه حق جلو برو.ولی امروز سکون و شانه از بار وظیفه خالی کردن به حساب توکل گذاشته میشود.
مفهوم دیگر زهد است.در اسلام ملاک استفاده از قدرت نیت و هدف انسان است.کسی که اسیر نفس است اجازه استفاده ندارد و لی انسان آزاده میتواند حتی از حکومت ظالم ولایت بگیرد برای نجات مظلومین.اسلام از مسلمین قدرت روحی و اقتصادی را مطالبه میکند و همانطور که امیر المومنین فرموده اند زهد بنابر آیه قرآن یعنی دل نبستن به خوشی دنیا وناراحت نشدن از سختی آن که همین سبب بروز قدرت روحی میشود و از طرفی باید در کسب رزق حلال کوشید و در حالی که علاقه ای به دنیا وجود ندارد این ثروت در مسیر بندگی خدا خواهد بود.زاهد های امروز هیچیک از دو قدرت را ندارند اگر دنیا به آنها روی بیاورد عنان از کف میدهند و از طرفی به دلیل فقرشان کاری از آنها ساخته نیست و برای برآورده کردن نیاز هایشان دستشان دراز است.در زمان امام صادق(علیه السلام) کسانی به دلیل عدم فهم صحیح از زهد امام علی(علیه السلام) با ایشان مشاجره میکردند.حضرت علی(علیه السلام)بیش از همه در جامعه بودند و از هر طریق حلالی تولید ثروت میکردند ولی آنرا حفظ نمیکردند.زاهد اینگونه پیدا کنید!ما اسم بی عرضگی و مردگی را زهد نهاده ایم و آنچه انسانیت به آن میبالد زهد امیر المومنین(علیه السلام)است که از روی همدردی است.
از طرفی زهد یعنی دوری از امری با وجود رغبت در آن به خاطر هدفی مهم تر.ولی برخی زهد را نفهمیده اند یکی از برداشت های غلط و رایج جدا دانستن کار دنیا از آخرت است که برای رسیدن به آخرت باید از دنیا دوری کرد که نتیجه اش صومعه نشینی مسیحیت است که مقبول اسلام نیست چون در اسلام دنیا اخرت را میسازد و امور عبادی در وضع معیشتی نیز مؤثر اند. برداشت دیگر انجام امور دنیوی تا حد نیاز است ولی برای رسیدن به لذت آخرت باید در دنیا محروم بود. یعنی خدا یکجا به شما لذت میدهد و هر کدام را انتخاب کردی در دیگری خبری از خوشی نیست.اسلام با لذت پرستی مخالف است هر چند حلال باشد چه رسد به حرام ولی آشکارا با تحریم لذت های حلال مخالفت میکند و آنرا برای کسب نشاط ضروری میداند.
اما ویژگی های زهد حقیقی در اسلام چند چیز است که یکی از آنها ایثار است.ایثار یعنی انسان نمیخورد چون دیگرانی هستند که نیاز دارند و نمیپوشد تا بپوشاند نه اینکه دور بریزد تا در آخرت به او بدهند. مانند ماجرای خانواده امیرالمونین(سلام الله علیهم اجمعین)و ایثارشان نسبت به مسکین و یتیم و اسیر.دومین شاخصه زهد حقیقی همدردی است.یعنی گاه انسان در حد توان کمک مادی میکند ولی فقر به قدری شایع است که هیچ اثری ندارد در چنین شرایطی کمترین کار همدردی است که یک کمک روحی به آنها است مانند رفتار امام صادق(علیه السلام)در زمان قحطی و در کلام امیرالمومنین(علیه السلام)درباره وظایف امام همین معنا آمده است.پس زهد یعنی قناعت اما بر اساس فلسفه ای خاص نه بخاطر تعارض بین امر دنیا و آخرت و یا تعارض بین لذت در آن دو.چنین زهدی نشانه حیات روح بشر است ولی دو تصور دیگر برآمده از فکری غلط و مرده هستند.
فلسفه دیگر زهد آزادگی است.انسان برای حیات لاجرم به برخی امور نیاز دارد ولی برخی را خودش ساخته مثلا عادت به خوردن چای و یا خوابیدن در جای نرم.چنین فردی به همین مقدار خودش را محصور کرده و در شرایط دیگر دوام نمی آورد. ولی در مقابل کسانی هستند که بدون تحریم لذت های حلال و دوری از اجتماع خود را بنده آنها نمیکنند و ساده زندگی میکنند و این سادگی را دوست دارند برای اینکه مقید به چیزی نباشند و آزاد زندگی میکنند. به همین خاطر زندگی پیامبران و رهبران اجتماع زندگی ساده ای بوده چون زندگی پر تجمل با رهبری که لازمه آن که سبکباری و جنبش زیاد و آزادگی است نمیسازد.قیودی که انسان برای خود میسازد جلوی حرکت او میگیرد چون برای هر کاری باید تشریفات خاصی انجام دهد مثلا یک فرد مشهور به راحتی نمیتواند هر جایی برود.حتی گاندی را هم که میبینیم وقتی میخواهد هند را رهبری و از دست استعمار رها کند یک زندگی ساده در پیش میگیرد.دلیل دیگر زهد درک لذت های معنوی است ما اگر از سر شب تا آخر آن بگوییم و بخندیم و شام را هم مفصل بخوریم توفیق لذت معنوی سحر را از دست میدهیم.
بوعلی سینا زهد را برای عارف نوعی ورزش دادن قوای فکری میداند تا هنگام گرفتن روح در مقابل ملکوت تعلقی در بین نباشد و رو به خدا بایستد.البته نکته ای درباره زهد است آن هم شرایط اقتصادی هر زمان است.هنگامی که برخی متصوفه به زندگی خوب امام صادق(علیه السلام)ایراد گرفته و ایشان را با امام علی(علیه السلام)و پیامبر(صلی الله علیه و آله)مقایسه کردند ایشان این نکته را بیان فرمودند که در آن زمان شرایط عموم مردم سخت تر بود ولی اکنون که خوب است چرا من از لذات حلال دوری کنم.
در نتیجه امروز میبینیم معانی و مفاهیمی که از اسلام داریم خاصیت حیات بخشی ندارند پس ناچار باید این تفکر خود را از اسلام احیا کنیم تا به اهداف بلند اسلام نزدیک شویم.
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.