مقاله تلخیص کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام نوشته شهید مطهری

سال ورودی :
  • 1395
  • استاد راهنما :
  • استاد شریفی
  • پایه :
  • پایه 2
  • نویسنده :
  • امین احمر
  • 38 بازدید

    چکیده :

    شخصیت المومنین علی علیه السلام وسیع‌تر از این است که یک فرد بتواند به همه جنبه‌های آن وارد شود یکی از جنبه‌های وجود این شخصیت بزرگ جنبه تاثیر وی بر روی انسان ها به نحو جذب یا دفعی است و به عبارت دیگر جاذبه و دافعه نیرومند ایشان است که هنوزهم نقش فعال خود را ایفا می نماید امتیاز اساسی علی علیه السلام و همه افرادی که دارای پرتو بوده‌اند این است که علاوه بر سرگرم کردن اندیشه‌ها ، به دل ها و روح ها، نور و حرکت و عشق و نشاط و ایمان را استحکام می بخشند.


    شخصیت المومنین علی علیه السلام وسیع‌تر از این است که یک فرد بتواند به همه جنبه‌های آن وارد شود یکی از جنبه‌های وجود این شخصیت بزرگ جنبه تاثیر وی بر روی انسان ها به نحو جذب یا دفعی است و به عبارت دیگر جاذبه و دافعه نیرومند ایشان است که هنوزهم نقش فعال خود را ایفا می نماید امتیاز اساسی علی علیه السلام و همه افرادی که دارای پرتو بوده‌اند این است که علاوه بر سرگرم کردن اندیشه‌ها ، به دل ها و روح ها، نور و حرکت و عشق و نشاط و ایمان را استحکام می بخشند.حسن وزیبایی معنوی که محبت ایجاد می‌کند از یک مقوله است و شخصیت و مصلحت زندگی که کالای رهبران اجتماعی و عقل و فلسفه که کالای فیلسوف و اثبات و اقتدار که کالای عارف است از مقوله های دیگر می باشد. مشایخ عرفان انسانهای تسلیم می سازند نه مومن مجاهد فعال، رهبران اجتماعی پیروان متعصب می سازند نه انسان های مهذب و فیلسوف شاگرد می سازد نه پیرو.در علی علیه السلام هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از خاصیت پیامبران. مکتب ایشان هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط وهم مکتب حسن و زیبایی و جذبه و فعالیت. علی علیه السلام قبل از آن که امامی عادل باشد که با دیگران در حکومتش به عدل رفتار کنند خود شخصا موجودی عادل و متوازن بود .کمالات انسانی را با هم جمع کرده بود . هم اندیشه ای عمیق داشت و هم دارای عاطفه سرشار بود کمال جسم وکمال روح را با هم داشت .هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی هم زاهد بود و هم سرباز هم قاضی و هم کارگر هم خطیب و هم نویسنده بالاخره به تمام معنا یک انسان کامل بود.

     

    مقدمه:

    قانون جذب و دفع:

    قانون جذب در یک قانون جهان شمول است که تمام نظام آفرینش را در بر گرفته و بر آن حکومت می کند. به نحوی که تمام ذرات عالم چه کوچک و چه بزرگ دارای نیروی جاذبه و دافعه می باشند و یا تحت تاثیر این نیرو هستند .

    جاذبه و دافعه در جهان انسان:

    جاذبه و دافعه در جهان انسان آن جذب و دفع هایی هست که در میان انسان ها در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد و رخ می دهد. قسمت عمده از دوستی ها و رفاقت ها و کینه توزی ها یا دشمنی ها همه مظاهری از جذب و دفع در میان انسان ها می باشند. گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کنند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند و یا عکس این که با یکدیگر دشمنی می کنند این رمزی دارد و رمزآن جز سنخیت نیست .به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفع ها نیاز و رفع نیاز است و در واقع این دو رکن اساسی زندگی بشر هستند.

    اختلاف انسانها در جذب و دفع:

    افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم می شوند

    ۱-افرادی که جاذبه دارند و نه دافعه (بی تفاوت در میان مردم راه می روند مثل یک سنگ) این دسته موجودات بی ارزش و انسان های پوچ و تهی هستند .

    ۲- مردمی که جاذبه دارند اما دافعه ندارند. با همه می جوشند وگرم می گیرند و همه طبقات را مرید خود می کنند( این انسانها در واقع متظاهر و دروغگو هستند)

    ۳- مردمی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند. دشمن سازند اما دوستان ساز نیستند و فاقد خصائل انسانی می باشند

    ۴-مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه دارند. انسانهای دارای عقیده و روشی که در راه عقیده و روش خود فعالیت می کنند. این ها نیز چند گونه اند گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی متفاوت از هم اند. افراد با شخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعشان هر دو قوی باشد.

    علی علیه السلام شخصیت دو نیرویی:

    علی علیه السلام از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. دوستانی دارد عجیب، فداکار و با گذشت که از عشق او مانند شعله هایی از خرمنی از آتش ،سوزان و پر فروغ اند و جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می شمارند.سایر شخصیت‌های جهان با مرگشان همه چیزها می میرد و با جسمشان در زیر خاک ها مدفون می گردد .اما مردان حقیقت خود می میرند ولی مکتب عشق هایی را که برمی‌انگیزند با گذشت قرون تابنده تر می گردد.

     

    بخش اول: نیروی جاذبه علی علیه السلام

    جاذبه های نیرومند:

    جاذبه علی علیه السلام یک جاذبه سه بعدی است هم سطح وسیعی از جمعیت را جذب خود ساخته و هم اینکه اختصاص به قرن خاصی ندارد بلکه در طول زمان ادامه یافته و گسترش پیدا کرده است.حقیقتی که بر قرون و اعصار می‌درخشد وتا عمق دل ها و با طن ها پیشرفته است. در حقیقت علی علیه السلام همچون قوانین فطرت است جاودان می‌ماند. او منبع فیض هایی است که تمام نمی گردد بلکه روز به روز زیادتر می گردد.

    تشیع، مکتب محبت و عشق:

    از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است. از زمان نبی مکرم اسلام که این مذهب پایه گذاری شده است رمزآن محبت و دوستی بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جمله ((علی و شیعته هم الفائزون)) را می‌شنویم گروهی را در گرد او می‌بینیم که شیفته او می باشند ازاین‌ روتشیع را مذهب عشق و شیفتگی است. اکسیر محبت:

    شعرای فارسی زبان عشق را اکسیر نامیده اند که خاصیت کیمیا دارد یعنی فلزی را به فلز دیگر تبدیل میکند. مردم هم مانند فلزات مختلفی هستند.عشق است که دل را دل می‌کند و اگر عشق نباشد دل نیست آب و گل است. از جمله آثار عشق نیرو و قدرت، بخشندگی، شکیبایی، الهام قهرمان سازی است.عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت، شکیبا و متحمل می سازد.

    حصار شکنی:

    عشق و محبت جدا از اینکه از چه نوعی باشدانسان را از خود و خود پرستی بیرون می‌برد. خودپرستی محدودیت و حصار است و عشق به غیر این حصار را میشکند. مبارزه با خودپرستی مبارزه با محدودیت خود است و عشق و علاقه و تمایل به غیر، انسان را به خارج از وجودش متوجه می کند. وجود او را توسعه داده و مرکزیت هستی انسان را تغییر می دهد و به همین جهت عشق و محبت یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است مشروط بر اینکه خوب هدایت شود و مورد استفاده قرار گیرد.

    سازنده یا خراب کننده:

    عشق نهایت علاقه و احساسات است. احساسات انسان انواع و مراتب مختلفی دارد. برخی از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت شهوت جنسی است و از حالات مشترک انسان و سایر حیوانات به شمار می‌رود. عشق های جنسی به سرعت می آید و به سرعت می رود. قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناک و فضیلت کش است. تنها با عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی می توانند نفع ببرد.

    انسان نوع دیگری احساسات دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت و شهوت فرق می‌کند نام آن عاطفه و به تعبیر قرآن مودت و رحمت است. انسان تا تحت تاثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است و از آن خشونت و جنایت بر می‌خیزد. ولی وقتی انسان تحت تاثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می‌گیرد محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می‌کند. مانند مهر و علاقه مادر به فرزند یا ارادت و محبت به پاکان و اولیای خدا. در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه مودت و رحمت تعبیر می‌کند و اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی دارد. عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. رابطه اصلی صفا و صمیمیت و متحد شدن دو روح هست که زوجین را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

    محبت و ارادت به اولیا:

    عشق و محبت تنها منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی انسانی نیست بلکه نوع دیگری از عشق و جاذبه است که در مرتبه بالاتری قرار دارد و از محدوده ماده و مادیات بیرون است و جدا کننده جهان انسان و جهان حیوان به شمار می‌رود.

    عشق در بسیاری از آیات قرآن با واژه محبت و یا مودت یاد شده است این آیات در چند قسمت قرار گرفته اند:

    ۱-آیاتی که در وصف مومنان است و از دوستی و محبت عمیق آنان نسبت به حضرت حق و یا نسبت به مومنان سخن گفته است.

    (( آنان که ایمان آورده اند در دوستی خدا سخت ترند.)) سوره حشر آیه ۱۹

    ۲- آیاتی که از دوستی حق نسبت به مومنان سخن می گوید.

    ((خدا دوست دارد پاکیزگان را)) سوره توبه آیه ۱۰۸

    (( خدا دوست دارد نیکوکاران را ))سوره آل عمران آیه ۱۴۸

    ۳- آیاتی که متضمن دوستی های دوطرفه است.

    (( بگو اگر دوست دارید خدا را از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را برایتان بخشاید.)) سوره مائده آیه ۵۴.

    نیروی محبت در اجتماع:

    نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و موثری می باشد که بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود. علاقه و محبت ضامن و عامل بزرگی است برای ادامه حیات حکومت و ثبات آن. و علت گرایش مردم به پیامبر اکرم علاقه و محبتی بود که نبی اکرم (ص)نسبت به آنان نثار می کرد.امیرالمومنین علیه السلام نیز در فرمان خویش به مالک اشتر آنگاه که او را به زمامداری داری مصر منصوب می‌کند درباره رفتار با مردم چنین توصیه می فرمایند:(( احساس مهر و محبت به مردم را و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن. از عفو و گذشت به آنان بهره ای بده همچنان که دوست داری خداوند از عفو و گذشتش تو را بهره مند گرداند.))

    بهترین وسیله تهذیب نفس:
    آیا عشق و علاقه به اولیا و دوستی نیکان خود هدف است یا وسیله ای است برای تهذیب نفس و اصلاح اخلاق و کسب فضایل و سجایای انسانی؟

    در عشق های حیوانی تمام توجه و اهمیت دادن عاشق به صورت و چهره معشوق و تناسب اعضا و رنگ و زیبایی او است.و آن غرایز است که انسان را جذب میکند اما پس از مدتی که به اشباع می رسد به سردی می گراید و رو به خاموشی می رود. اما عشق انسانی چنین نیست بلکه حیات بخش و زندگی ساز و اطاعت آور وپیروساز می باشد.

    حب علی علیه السلام در قرآن و سنت:

    عشق به اولیا خدا وسیله‌ای است برای اصلاح و تهذیب نفس نه اینکه خود هدف باشد.

    اکنون باید ببینیم اسلام و قرآن، محبوبی را برای ما انتخاب کرده اند یا نه؟

    قرآن سخن پیامبران گذشته را نقل می کند و می گوید همگان گفتند(( ما از مردم مزدی نمی‌خواهیم تنها اجر ما بر خداست.))

    ((قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی ))سوره شورا آیه ۲۳

    ((بگو از شما مزدی را درخواست نمی کنم مگر دوستی خویشاوندان نزدیکم))

    اینجا جای سوال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجری را مطالبه نکرده اند ولی نبی اکرم(ص) برای رسالت خویش مطالبه مزد کرد و دوستی خویشاوندان نزدیکش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟

    فرمان قرآن خود به این سوال جواب می دهد:

    ((قل ما سئلتکم من اجرا فهو لکم ان اجری الا علی الله)) سوره سبا آیه ۴۷.

    ((بگو مزدی را که درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شماست. مزد من جز بر خدا نیست.))

    محبت و شیفتگی آنان جز اطاعت حق و پیروی از فضائل نتیجه ای نمی بخشد و دوستی آنان است که مانند اکسیر قلب انسان را از پلیدی ها پاک می سازد و جلا می بخشد و همچنین آن را کامل می سازد.مراد از قربی هرکسی باشد مسلماً از برجسته‌ترین مصادیق آن علی علیه السلام است که از پیغمبر نیز راجع به دوستی علی علیه السلام روایت بسیاری رسیده است.

    ابن اثیر نقل می کند که پیغمبر خطاب کرد به علی و فرمود:

    یا علی! خداوند تو را به چیزهایی زینت داد که پیش بندگان او زینتی از آنها محبوبتر نیست کناره‌گیری دنیا آنچنان قرار داد که نه تو از دنیا چیزی بهره‌مند شوی و نه آن از تو. به تو بخشید دوستی مساکین را ،آنان به امامت تو خوشنود و تو نیز به پیروی آنان از تو. خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و در دوستیت راستین باشد، و وای بر کسی که با تو دشمنی کند و علیه تو دروغ گوید.

    سیوطی روایت می کند که پیغمبر فرمود:

    ((دوستی علی ایمان است و دشمنی وی نفاق))

    و نیز اهل سنت روایاتی از پیامبر نقل کردند که در آن باید نگاه به چهره علی و سخن فضائل علی عبادت شمرده شده است:

    ابن حجر از عایشه روایت می‌کند که پیغمبر گفت: ((بهترین برادران من علی است و بهترین عموهای من حمزه است و یاد علی و سخن از او عبادت است.))

    پس طبق این سخنان می‌توان گفت که علی علیه السلام در نزد خدا و پیامبر بهترین و محبوب ترین فرد بود.

    رمز جاذبه علی علیه السلام:

    سبب دوستی و محبت علی در دلها چیست؟

    علی محبوب دلها و معشوق انسانها است چرا؟

    قطعاً دلیل دوستی ما با آن حضرت جسم ایشان نیست، چرا که جسم ایشان را ما احساس نکرده ایم و بین ما نیست .

    محبت به علی علیه السلام، از راه محبت فضیلت های اخلاقی و انسانی است و حب علی علیه السلام ،حب انسانیت است. اگر علی علیه السلام همه آن ایثارها و از خودگذشتگی ها و آن فروتنی ها و ادب و مهربانی و ضعیف پروری و آزادیخواهی  ها را ،اگر همه اینها را که داشت اما رنگ الهی نمی داشت و قطعا اینقدر امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود.

    علی علیه السلام به این دلیل محبوب است که پیوند با خدا دارد و چون علی علیه السلام نشانه بزرگ حق و مظهر صفات حق می‌یابند به او عشق می ورزند.

    صعصعه صوحان عبدی نیز یکی دیگر از دلباختگان علی علیه السلام بود. هنگام دفن حضرت علی علیه السلام ،یک دست خویش را بر قلبش نهاد و با دست دیگر خاک بر سر پاشیده گفت :

    ((مرگ گوارایت باد!  که مولودت پاک بود و شکیباییت نیرومند و جهاد بزرگ .بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت ،نزدیکترین مردم بودی به پیغمبر،اول کسی بودی که به اسلام گرویدی و به خدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر ،و مرگت کلید هر شری است و قفل هر خیری. اگر مردم از تو پذیرفته بودند از آسمان و زمین نعمتها برایشان می بارید…))

    علی علیه السلام در داشتن پیروانی که عاشق آن حضرت بودند که در راه دوستی و محبت او جان دادند و بر سر دار رفتند بی نظیر است.

     

    بخش دوم: نیروی دافعه علی علیه السلام

    دشمن سازی علی علیه السلام:

    بحث در مورد دوران خلافت چهارساله و چند ماهه حضرت علی علیه السلام است.علی علیه السلام در همه وقت دارای شخصیت دونیرویی بوده است.علی همیشه هم جاذبه داشته است و هم دافعه . دوران خلافت علی و همچنین دوره‌های بعد از وفاتش یعنی دوران ظهور تاریخی علی، دوره تجلی بیشتر جاذبه و دافعه اوست.

    علی مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود و از افتخارات اوست .هر انسان دارای عقیده و روش و هدفمند و مبارز ؛دشمن ساز و ناراضی درست کن است .

    مصداق قول خداوند است که: ((در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنش گری بیم نمی کنند ))سوره مائده آیه ۵۴

    علی علیه السلام در راه خداوند نسبت به هیچ شخصی ملاحظه نداشت بلکه اگر به شخصی توجه می نمود و از کسی ملاحظه می نمود به خاطر خدا بود.

    ناکثین و قاسطین و مارقین:

    علی در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست.

    اصحاب جمل که خود آنان را ناکثین نامید.

    اصحاب صفین که آنان را قاسطین خواند .

    اصحاب نهروان،یعنی خوارج آنها را مارقین خواند.

    ناکثین افرادی بودند که دارای روحیه پول پرستی و افرادی طمعکار که طرفدار تبعیض نیز بودند .

    که سخنان علی علیه السلام درباره عدل و برابری بیشتر متوجه اینان بود.

    اما قاسطین افرادی بودند که دارای روحیه سیاست و تقلب و نفاق بودند، افرادی که تلاش می کردند زمام حکومت را در دست گیرند و حکومت علی علیه السلام را از اساس نابود سازند .

    و دسته سوم که مارقین هستند افرادی بودند که دارای روحیه ای با تعصب های ناروا و بی جا و جاهلیت هایی بس خطرناک بودند.

    حال می پردازیم به بحث این دسته اخیر یعنی خوارج؛ این گروه خوارج با وجود این که منقرض شدند اما تاریخچه عبرت انگیز و آموزنده دارند ونوع فکر آنها در میان سایر مسلمانان ریشه دوانیده و  این روحیه های آنها هنوز در میان مقدس نماها وجود دارد و مانعی بزرگ برای پیشرفت اسلام و مسلمانان به شمار می رود .

    خوارج یعنی شورشیان ،این واژه از خزوج به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است و پیدایش آنان بر می‌گردد به جریان حکمیت. در جنگ صفین در آخرین روزی که جنگ داشت به نفع علی خاتمه می یافت ،معاویه با مشورت عمروعاص دست به نیرنگ ماهرانه زد و دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کنند. که مردم !ما اهل قبله و قرآنیم، بیایید آن را بین خویش حکم قرار دهیم. علی فریاد برآورد بزنید آنها را. اینها صفحه و کاغذ قرآن را بهانه کرده و می خواهند به روش ضد قرآنی خود ادامه دهند.کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن ارزش و احترامی ندارد. اینان جلد و خط قرآن را دستاویز کرده اند تا حقیقت و معنی را نابود سازند. اما عده ای از نادان ها و مقدس نماها فریاد برآوردند با قران به جنگیم؟ جهالت و نادانی همچون پرده های سیاه جلوی چشم عقلشان را گرفت و جریان حکمیت  بوجود آمد.

    عده ای که این جریان حکمیت را پذیرفتند ، آمدند پیش علی علیه السلام که نفهمیدیم و  تن به حکمیت دادیم از اینجا بود که فرقه های مذهبی به نام خوارج به وجود آمد. ابتدا یک فرقه یاغی و سرکش بودند ولی کم‌کم برای خود اصول و قواعدی تنظیم کردند به این نتیجه رسیدند که عثمان و علی و معاویه همه بر خطا و گناهکارند و باید با مفاسدی که به وجود آمده مبارزه کنیم، امر به معروف و نهی از منکر نماییم.

    لهذا مذهب خوارج تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر به وجود آمد.

    وظیفه امر به معروف و نهی از منکر قبل از هر چیز دو شرط اساسی دارد: ۱- داشتن بصیرت در دین ۲- داشتن بصیرت در عمل .

    خوارج نه بصیرت دینی داشتند و نه بصیرت عملی ،افرادی جاهل و بدون بصیرت بودند .که اساساً  منکر بصیرت در عمل بودند زیرا تکلیف را امری تعبدی می‌دانستند و مدعی بودند باید با چشم بسته انجام داد .

    اصول عقاید خوارج:

    ریشه اصلی خارجی گری را چند چیز تشکیل می داد:

    ۱- تکبیر علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم ،کسانی که به حکمیت رضا دهند. ۲

    -تکفیر کسانی که قائل به کفر علی و عثمان و دیگران که یادآور شدیم نباشند.

    ۳ -ایمان تنها عقیده قلبی نیست، بلکه عمل به عوامل و ترک نواحی جزء ایمان است.

    ۴ -وجوب بلاشرط شورش بر والی و امام ستمگر .

    عقیده خوارج در باب خلافت :

    خوارج دارای اندیشه های دموکرات مآبانه بودند  و می گفتند :خلافت باید با انتخاب آزاد انجام گیرد. که تنها فکر آنان است که از نظر متجددین امروز درخشان تلقی می شود.اینها در باب خلافت در مقابل شیعه قرار گرفتند که می‌گوید خلافت امری است الهی و خلیفه باید تنها از جانب خدا تعیین گردد و هم در مقابل اهل سنت قرار دارند ،که می‌گویند: خلافت تنها از آن قریش است.

    عقیده خوارج درباره خلفا:

    خلافت ابوبکر و عمر را صحیح می دانستند به این خیال که آن دو نفر از روی انتخاب صحیحی به خلافت رسیدند و از مسیر مصالح نیز تغییر نکردند.انتخاب علی و عثمان را  نیز صحیح می دانستند. منتهی می‌گفتند عثمان از اواخر سال ششم خلافتش تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفته است. لذا از خلافت معذول بوده و چون ادامه داده است کافر گشته و واجب القتل بوده است.و علی چون مسئله تحکیم را پذیرفته و سپس توبه نکرده است کافر گشته و واجب القتل بوده است و از سایر خلفا نیز بیزاری  می جستند .

    انقراض خوارج:

    این گروه در اواخر دهه چهارم قرن اول هجری به وجود آمد و بیش از یک قرن و نیم دوام پیدا نکرد و در اوایل تاسیس دولت عباسی نابود شد. مکتب خوارج مکتبی نبود که واقعا بتواند باقی بماند ولی این مکتب اثر خود را باقی گذاشت. افکار و عقاید خارجی گری در سایر فرق اسلامی نفوذ کرد و هم اکنون افراد با این نوع تفکرات فراوان وجود دارند و مانند عصر عهد علی خطرناک ترین دشمن داخلی اسلام هستند.

    شعار یا روح؟

    بحث کردن از خوارج به عنوان یک بحث مذهبی، بحثی بدون مورد و فاقد اثر است، اما در عین حال بحث درباره خوارج و ماهیت کار آنها برای ما و اجتماع ما آموزنده است ؛زیرا مذهب خوارج هرچند از بین رفته است اما روحاً نمرده است .

    تفکرات و روحیه خوارج در پیکر بسیاری از ما نفوذ کرده و باقی مانده است .در این عصر و زمانی که ما در آن هستیم کافی است که هر کس بگوید :علی خلیفه بلافصل پیامبر است .ما او را شیعه می دانیم و چیز دیگری نیز از او توقع نداریم ولی اگر در صدر اسلام برگردیم به یک روحیه خاصی بر میخوریم که آن روحیه ،روحیه تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند که می توانستند وصیت پیامبر را در مورد علی ،۱۰۰% بپذیرند و در مقابل آن روحیه بود که وصیت های پیامبر اکرم را با همه ایمان کامل به آن حضرت ، با نوعی توجیه و تاویل نادیده می‌گرفتند .شیعیان در اقلیت و افرادی که وصایای پیامبر را نادیده می گرفتند در اکثریت بودند. علی بعد از پیغمبر جوانی است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان. در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار.

    منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و ما راه آنان را می رویم .منطق آن اقلیت این بود که آنچه درست است حقیقت است و بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.و اینجاست که فرق افرادی که شعارشان شعار تشیع است اما روحشان روح تشیع نیست مشخص می شود.و با این وجود چه زیادند چنین افرادی که روح تشییع ندارند.

    مسیر تشییع همانند روح آن تشخیص حقیقت و تعقیب آن است. و بزرگ ترین اثرات آن جذب و دفعی علی وار است.

    دموکراسی علی علیه السلام :

    امیرالمومنین با خوارج در نهایت آزادی و دموکراسی رفتار می کرد .

    خوارج در همه جا در اظهار نظر و عقیده آزاد بودند و حضرت خودشان و اصحابشان با عقیده آزاد با آنان روبرو می‌شدند و صحبت می‌کردند و  استدلال یکدیگر را جواب می دادند.

    خوارج در نماز جماعت به علی اقتدا نمی کردند زیرا ایشان را کافر می پنداشتند .به مسجد می آمدند و با علی نماز نمی گذارد.

    قیام طغیان خوارج:

    خوارج در ابتدا آرام بودند و فقط به انتقاد و بحث های آزاد کفایت می کردند ولی کم کم خود را تغییر دادند و تصمیم گرفتند انقلاب کنند. امنیت راه ها را سلب و غارت گری و آشوب پیشه کردند .

    اینجا دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود زیرا مسئله اظهار عقیده نیست ،بلکه اخلال در امنیت اجتماعی و قیام مسلحانه علیه حکومت شرعی است .پس علی آنان را تعقیب کرد در کنار نهروان با آنان رودررو قرار گرفت .برای آن ها خطابه خواند و نصیحت شان کرد و اتمام حجت نمود.

    آنگاه پرچم امان را به دست  ابو ایوب انصاری داد و گفت هر کس در سایه این قرار گیرد در امان است .از ۱۲ هزار نفر، ۸ هزار نفر برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند و به سختی شکست خوردند.

    ممیزات خوارج:

    روحیه خوارج روحیه خاصی بود. آنها ترکیبی از زشتی و زیبای بودند و شخصیت علی آنها را دفع کرد نه جذب.

    ما هم جنبه های مثبت و زیبا و هم جنبه های منفی و زشت روحیه آنها را ذکر می کنیم:

    ۱-روحیه ای مبارزه گر و فداکار داشتند و در راه عقیده خویش سرسختانه تلاش می کردند.

    ابن عبد ربه درباره آنان می گوید: در تمام فرقه ها معتقد تر و کوشاتر از خوارج نبود و نیز آماده تر برای مرگ از آنها یافت نمی شود .

    ۲- مردمی عبادت پیشه بودند و شبها را به عبادت می گذراندند و به دنیا بی میل بودند.

    ابن عباس درباره آنان می گوید: افرادی که از کثرت عبادت پیشانی های شان پینه بسته بود…

    ۳-خوارج مردمی جاهل و نادان بودند.

    در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی‌فهمیدند و بد تفسیر می‌کردند.

    در این مردم جهالت و عبادت توام بود و همه کسری های خود را می خواستند با سجود های طولانی شان جبران کنند .خطر جهان این چنین افراد و گروه‌هایی بیشتر از این ناحیه است که ابزار و آلت دست زیرک ها قرار می گیرند .و سد راه مصالح اسلامی واقع می شوند. همیشه منافقان افراد خوشکه مقدس و احمق را علیه مصالح اسلامی برمی‌انگیزند.

    ۴- مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند.

    یکی از اصول و عقاید خوارج این بود که مرتکب گناه کبیره مثلاً دروغ یا غیبت کافر است و از اسلام بیرون است و مستحق خلود در آتش است .که با این دید همه را بی دین می خواندند. علی علیه السلام به خوارج گفت:(( به گفته شما من خطا کردم و کافر شدم؛دیگر چرا تمام جامعه اسلامی را تکفیر می کنید؟مگر گمراهی شخصی موجب می شود که دیگران نیز در خطا باشند؟ چرا گناهکار و بیگناه هر دو را از دم شمشیر می گذرانید؟ ))

    در اینجا علی از دو منظر بر آنان عیب میگیرد. یکی اینکه گناه را به غیر مقصر تعمیم داده اند و دوم اینکه ارتکاب گناه را موجب کفر دانسته و دایره اسلام را محدود گرفته اند. علی علیه السلام خون آنان را ریخت تا این اندیشه نیز بمیرد.

    سیاست قرآن بر سر نیزه کردند:

    سیاست قرآن بر سر نیزه کردن قرن ها است که کمابیش میان مسلمین رواج دارد، مخصوصاً زمانی که مقدس نماها و متظاهران زیاد میشوند ،سیاست قرآن بر نیزه کردن نیز از جانب بهره وران  بیشتر می‌گردد .

    درسهایی که باید از اینجا آموخت :

    الف- هر وقت جاهلان و نادانان مذهب تقدس و نماد تقوا شناخته و معرفی شوند و وسیله خوبی به دست زیرک های منفعت پرست می افتد که از آنها برای پیشبرد اهداف خویش بهره ببرند.

    رسول اکرم(ص) فرمود : ((از هجوم فقر و تنگدستی بر امت خود بیمناک نیستم، آنچه از آن بر امتم بیمناکم کج اندیشی است. آنچه فقر فکری بر امتم وارد می‌کند فقر اقتصادی وارد نمی‌کند.))

    ب- باید کوشش کنیم طرز استنباطمان از قرآن صحیح باشد.

    علی علیه السلام فرمود:((هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پی نخواهید برد مگر آن کس که راه راست را رها کرده بشناسید)). نهج البلاغه خطبه ۱۴۷

    لزوم پیکار با نفاق:

    مشکل ترین مبارزه ها مبارزه با نفاق و دورویی است.که مبارزه با زیرکهایی است که احمق ها را وسیله قرار می دهند. این پیکار از  مبارزه با کفر بمراتب مشکل‌تر است زیرا در جنگ با کفر مبارزه با یک جریان ظاهر و بی‌پرده است ،اما مبارزه با نفاق در حقیقت مبارزه با کفر پنهان است .نفاق دو رو دارد ،یک رو ظاهر که اسلام و مسلمانی است.و یک رو باطن ، که کفر و شیطنت است و درک آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیر ممکن است .

    امیرالمومنین در نامه ای برای محمد بن ابی بکر نوشت ‌می گویند:(( پیغمبر به من گفت من بر امتم از مومن و مشرک نمی ترسم، زیرا مومن را خداوند به سبب ایمانش باز می‌دارد و مشرک را بخاطر شرکش خوار می کند، ولیکن بر شما از هر منافق دلِ دانا زبان میترسم .که آنچه را می پسندید می‌گوید  و آنچه را ناشایسته می دانید میکند.)) نهج البلاغه نامه ۲۷

    و در اینجا است که رسول خدا از ناحیه نفاق و منافق اعلام خطر می‌کنند، زیرا عامه امت بی خبر و ناآگاه اند و از ظاهرها فریب میخورند.

    باید توجه کرد که هر چقدر شخص احمق و نا آگاه بیشتر باشد بازار نفاق نیز داغ‌تر می‌شود. مبارزه کردن با کم خردان و حماقت، مبارزه با نفاق نیز می باشد. چون فرد احمق آلت دست منافق است .مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح کردن منافق می باشد.

    علی امام و پیشوای راستین :

    سرتاسر وجود علی علیه السلام، تاریخ و سیره ایشان و همه سخنان و گفتگوهای آن حضرت درس است .و جاذبه ها و دافعه های ایشان نیز برای ما آموزنده است. ما به طور معمول در زیارت های علی علیه السلام ادعای این را داریم که ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن شما هستیم.

    و طبق بحث های گذشته مشخص شد که علی علیه السلام دو گروه را سخت دفع کرده است:

    ۱- منافقان زیرک

    ۲- زاهدان احمق.

    همین دو برای کسانی که ادعای شیعه بودن دارند کافی است که چشم خود را باز نمایند و فریب منافقان را نخورده و ظاهر بینی را رها کنند .که جامعه تشیع سخت به این دو درد مبتلاست.

    و السلام علی من اتبع الهدی