مقاله

سال ورودی :
  • 1395
  • استاد راهنما :
  • استاد شریفی
  • پایه :
  • پایه 2
  • 26 بازدید

    چکیده :

    در جامعه ی کنونی بشری که سیل ویرانگر انحرافات و رذایل در حال ریشه کن کردن بنیان های اخلاق است و بیشتر مکاتب فسلفی و اخلاقی حاضر نیز از ارائه راهکاری در جهت مقابله با این پدیده شوم، درمانده و ناتوان اند. یکی از مهم ترین علتهای رواج بی اخلاقی در جوامع معاصر را باید در نوع نگاه به گزاره های اخلاقی جستجو کرد.اگر جامعه ای نوع نگاهش به اخلاق از جنس نگاه نسبی گرایان باشد که معتقدند تمام نظام های اخلاقی حتی با وجود احکام متضاد، از حقیقت و راستی برخوردارند، در چنین جامعه ای نمیتوان سخنی از رذایل اخلاقی گفت چون ممکن است همین رذیلت اخلاقی نزد گروهی فضیلت محسوب شود.


    در جامعه ی کنونی بشری که سیل ویرانگر انحرافات و رذایل در حال ریشه کن کردن بنیان های اخلاق است و بیشتر مکاتب فسلفی و اخلاقی حاضر نیز از ارائه راهکاری در جهت مقابله با این پدیده شوم، درمانده و ناتوان اند.

    یکی از مهم ترین علتهای رواج بی اخلاقی در جوامع معاصر را باید در نوع نگاه به گزاره های اخلاقی جستجو کرد.اگر جامعه ای نوع نگاهش به اخلاق از جنس نگاه نسبی گرایان باشد که معتقدند تمام نظام های اخلاقی حتی با وجود احکام متضاد، از حقیقت و راستی برخوردارند، در چنین جامعه ای نمیتوان سخنی از رذایل اخلاقی گفت چون ممکن است همین رذیلت اخلاقی نزد گروهی فضیلت محسوب شود.

    بنابراین روشن است که سرانجام همچین دیدگاهی جز هرج و مرج، رواج فساد به بهانه نسبیت اخلاق و در نهایت نابودی جوامع انسانی است.

    بنابراین برای زدودن چنین تفکراتی که ارمغانی جز نابودی بشریت ندارند باید نگاهی عمیق به سخن وحی داشته باشیم. چرا که بی شک یگانه راه رهایی از گرداب تفکرات ضداخلاقی امروز، استنباط و بازتعریف مبانی اخلاق از منابع اسلامی است.

    فیلسوفان و اندیشمندان اسلامی نیز در سده اخیر با بیان مبانی اخلاق در اسلام و نقد بسیاری از مکاتب اخلاقی غرب از طریق استدلال های عقلی کوشیده اند راهکاری جامع و مبتنی بر وحی الهی را در راستای ایجاد تمدن اخلاق محور به جوامع بشری ارائه کنند.

    علامه مصباح یزدی(حفظه ا…) یکی از برجسته ترین فیلسوفان جهان تشیع در راستای تبیین فلسفه اخلاق و همچنین مقابله با مبانی ضداخلاقی برخی مکاتب اخلاقی، کتابی را تحت عنوان “فلسفه اخلاق” به رشته تحریر درآورده اند که تلخیص پیش رو خلاصه ای از مباحث مطروحه کتاب ایشان و بعضا نیز برداشت نگارندگان از مباحث است.

    امید است که تلاش نگارندگان این تلخیص مورد رضایت حضرت حجت(عج) قرار گیرد.

    و من ا… التوفیق

    فصل اول

    تعریف و جایگاه فلسفه اخلاق

     

    بنابر سنت رایج در این فصل به تعریف اخلاق و تبیین جایگاه فسلفه اخلاق که ضرورت آن در مقدمه بیان شد میپردازیم.

    اخلاق در لغت به معنی سرشت و سجیه و در اصطلاح به صفات راسخ نفسانی، فضایل اخلاقی یا نظام رفتاری حاکم بر افراد اطلاق می شود اما منظور از علم اخلاق آن دانشی است که از انواع صفات خوب

    و بد و چگونگی اکتساب آنها بحث میکند.

    دست کم سه نوع پژوهش یا دیدگاه پژوهش محور در مورد اخلاق وجود دارد که بررسی آنها ما را

    در تعیین محدوده فلسفه اخلاق یاری می نماید.

     

    1- اخلاق توصیفی: موضوع آن در باب توصیف و تبیین اخلاق افراد یا جوامع گوناگون است.در این محدوه فقط به توصیف و گزارش دهی از اخلاقیات جوامع مختلف پرداخته مشود و اساسا قضاوتی در مورد درستی و نادرستی آنها نمیکند.

     

    2- اخلاق هنجاری: در این دیدگاه پژوهش گر به مطالعات و بررسی های هنجاری درباره تعیین اصول، معیارها و روش هایی برای تبیین حسن و قبح، درست و نادرست و باید و نباید میپردازد.

     

    3- فرا اخلاق: به این دیدگاه، “اخلاق درجه دوم” هم گفته میشود چرا که در این محدوده پژوهشی نه صحبتی از اخلاقیات حاکم بر جوامع خاص است و نه اصول و مبانی اخلاق را بررسی میکند.

    پژوهش گر اخلاق هنجاری گزاره های « همجنس بازی بد است» یا « همجنس بازی خوب است» را یکسان میداند و فقط مفهوم خوب یا بد مورد بحث اوست.

    فرااخلاق از سه حیث، گزاره های اخلاقی را مورد تحلیل عقلی و فلسفی قرار میدهد.

     

    1- معنا شناختی: در این قسمت اغلب مفرداتی که در ناحیه محمول جملات اخلاقی قرار می گیرند مورد بحث است مثل بررسی حسن یا قبح در گزاره های « دزدی قبح است» و « کمک به ایتام حسن است» یا آن دسته از گزاره های مبهمی که در موضوع جملات اخلاقی قرار دارد مثل آزادی، ظلم و عدل…

     

    2- معرفت شناختی: در این محدوده گزاره های اخلاقی از این جهت که در مقام انشاء یا اخبار هستند، مورد بررسی قرار میگردند. نسبی یا مطلق بودن احکام اخلاقی و بررسی جایگاه عقل و استدلال و برهان در اخلاقیات نیز در این محدوده مورد بررسی است.

     

    3- مسائل منطقی: از حیث منطقی ارتباط میان حقایق و ارزش ها بررسی میگردد و اینکه اساسا آیا میتوان از باید های اخلاقی واقعیتها را استنتاج کرد یا نه.

     

    اکنون سزاوار است که محدوده موضوع اصلی پژوهش یعنی فلسفه اخلاق مورد تبیین قرار گیرد.

    فلسفه اخلاق عنوان دیگری برای فرااخلاق و وظیفه ی اصلی آن تبیین اصول و مبادی علم اخلاق است.

     

    از مهمترین مسائل مورد بحث در فلسفه اخلاق می توان به مسائل زیر اشاره کرد:

     

    • چگونگی پیدایش مفاهیم اخلاقی
    • منشاء پیدایش احکام و دستورات اخلاقی
    • رابطه فعل اخلاقی و پاداش آن
    • مبانی احکام اخلاقی
    • استدلال پذیر بودن یا نبودن احکام اخلاقی

     

    اهمیت و جایگاه فلسفه اخلاق

     

    پس از اعتقاد به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله، اخلاق مهمترین مساله از دیدگاه اسلامی به شمار         می رود. تا آنجایی که نبی مکرم اسلام هدف از رسالت خود را اینگونه بیان فرمودند: انی بعثت لِاتمّم مکارم الاخلاق[۱]. با این وجود مباحث مربوط به حوزه اخلاق و فلسفه اخلاق به نحو شایسته و بایسته مورد کنکاش و بحث اندیشمندان مسلمان قرار نگرفته است برخلاف جوامع غربی که علی رغم ضعف مشهود در عملکرد اخلاقی، بشدت در زمینه فلسفه اخلاق، پویا و استدلالی کار کرده اند.

     

     

    فصل دوم

    مفاهیم اخلاقی(۱):کلیات

     

    در این فصل قرار است به تعریف مفاهیم کلی اخلاق بپردازیم تا مشخص شود گزاره های اخلاقی صرفا حاکی از احساسات درونی گوینده اند یا به واقعیات و امور عینی هم مربوط اند.

     

    اساساً مفاهیم کلی اخلاقی  به سه دسته ماهوی ، منطقی و فلسفی تقسیم می شوند و مصنف قبل از هر چیز ابتدا اقدام به تعریف این سه مفهوم کرده است.

     

    • مفاهیم ماهوی: یا معقولات أولی آن دسته از مفاهیمی هستند که ذهن انسان پس از ادراک جزئی در دستگاه مفهوم گیری ذهن حاصل میشوند. مانند ماسه، سنگ و سفید
    • مفاهیم منطقی: یا مقولات ثانی مفاهیمی هستند که قابل حمل بر امور عینی نیستند و تنها بیانگر خصوصیات مفاهیم و صورت های ذهنی اند مانند تصور، تصدیق و قیاس
    • مفاهیم فلسفی: که غالبا بیانگر روابط و احوال و اشیاء خارجی و نحوه وجود آنهاست که انتزاعشان نیازمند کند و کاو ذهنی است. مانند مفهوم علت و معلول

     

    مفاهیم اخلاقی یا در موضوع گزاره های اخلاقی استعمال می شود و یا در محمول آنها. احتمالاً به نظر می رسد. مفاهیمی که در موضوع گزاره های اخلاقی قرار می گیرند از قبیل مفاهیم ماهوی نبوده و ما به ازای خارجی ندارند.

    اما تکلیف محمول گزاره های اخلاقی چیست؟

    همچنین چه نظریاتی در باب مفاهیم ارزشی(خوب و بد) و الزامی(باید و نباید) وجود دارد؟

    برای یافتن پاسخ این سوالات مناسب است ابتدا به بررسی نظریه های عمده فلسفه اخلاق در تعریف مفاهیم اخلاقی بپردازیم.

    • نظریه های تعریف گرایانه: بر اساس این نظریه مفاهیم اخلاقی قابل تعریف و تحلیل اند و هر مفهوم اخلاقی را می توان بدون ارجاع به مفاهیم اخلاقی دیگر و تنها بر اساس مفاهیم غیر اخلاقی تعریف کرد.

    این نظریه خود به دو دسته طبیعت گرایی اخلاقی و متافیزیکی تقسیم میشود.

    • الف) طبیعت گرایی اخلاقی : طبق این نظریه طبیعت گرایان معتقدند مفاهیم اخلاقی را می توان با ارجاع به مفاهیم طبیعی تعریف کرد.
    • ب) متافیزیکی: طرفداران آن در تلاشند در تحلیل مفاهیم اخلاقی از مفاهیم فلسفی یا الهیات کمک بگیرند.

     

    • نظریه شهود گرایانه: بر خلاف تعریف گرایان مخالف این نکته هست که مفاهیم اخلاقی را بتوان با مفاهیم غیر اخلاقی تعریف کرد. براساس این دیدگاه تنها از راه شهودی می توان احکام و اخلاقی را شناخت. نام دیگر این نظریه شهودگرایی است
    • نظریه غیر شناختی: طرفداران این نظریه بر این باورند که مفاهیم اخلاقی بی معنا و غیر قابل تعریفند. اینان مفاهیم اخلاقی را صرفاً مفاهیمی احساسی، عاطفی و یا توصیه ای می پندارند و واقعیتی در خارج برای آن متصور نیستند.

     

    سرچشمه پیدایش چنین نظریاتی به سه نوع نگاه نسبت به کیفیت وضع مفاهیم اخلاقی برمیگردد.

    • واقعیت خارجی
    • انشاء و اعتبار
    • فطرت

     

    اکنون برای روشن شدن مسئله به بررسی این سه دیدگاه میپردازیم.

     

    واقعیت خارجی: مطابق این رأی مفاهیم اخلاقی، واقعیاتی خارجی و عینی هستند که بوسیله ی عقل یا شهود درک می شوند. برای مثال خوبی در یک قضیه اخلاقی مانند حسنی است که در اشیای محسوس وجود دارد.

     

    انشاء و اعتبار: طرفداران این نظریه معتقدند که منشاء پیدایش مفاهیم اخلاقی ریشه ای در واقعیت  خارجی ندارد و صرفا اعتباریات و جعلیاتی هستند که از خواست گوینده نشئت گرفته اند. پیروان مکتب جامعه گرایی در غرب و نظریه امر الهی مانند اشاعره در اسلام از حامیان مشهور این نظریه اند.

     

    فطرت: طبق این دیدگاه مفاهیم اخلاقی فطری و سرشته شده با ذات انسان هاست. ما با این مفاهیم به دنیا آمده ایم و زندگی میکنیم. بعضی از متفکرین غربی مانند افلاطون و امانوئل کانت طرفداران این نظریه اند اما در مقابل بعضی از متفکرین غربی مانند اپیکور و جان لاک به شدت به این نظریه هجمه کرده اند.

    ناگفته نماند که اندیشمندان مسلمان همچون ابن سینا، ملاصدرا و خواجه نصیرالدین طوسی نیز این رای را به چالش کشیده اند.

     

    فصل سوم

    مفاهیم اخلاقی(۲): بایدها و نبایدها

     

    در این فصل قصد داریم تا تکلیف آن دسته از گزاره هایی را که جزء مفاهیم الزامی هستند، روشن کنیم.

    قبل از هر چیز باید به تعرف و بررسی مسئله “وجوب و ضرورت” بپردازیم.

    در فلسفه اسلامی رابطه ی میان موضوع و محمول به سه شکل عنوان شده. وجوب، امکان و امتناع.

    اگر بین موضوع و محمولی رابطه وجوب برقرار باشد، انفکاک این دو از یکدیگر محال است.این وجوب به سه دسته تقسیم شده است.

     

    • وجوب بالذات: یعنی نه تنها محمول برای موضوع حقیقت دارد بلکه این ضرورت ناشی از ذات موضوع است مثل واجب الوجود بالذات

     

    • وجوب بالغیر: تمام ممکناتی که موجود شده اند مواجب بالغیر خوانده می شود.یعنی چون علتشان حاضر شده پس وجودشان ضروری است.

     

    • وجوب بالقیاس: در وجوب بالقیاس گفته می شود با فرض وجود الف، ب نیز حتماً موجب است مثل استحاله تخلف معمول از عامل

     

    امّا مفهوم باید اخلاقی به چه معناست؟ دیدگاه بعضی از فیلسوفان اخلاق در این زمینه عبارت است از:

    ۱- تحقیق بیش ترین مقدار خوبی ۲- بی نیاز از تعریف ۳- امر و فرمان ۴- نشانه ابراز احساسات.

    برخی از اندیشمندان مسلمان نیز باید اخلاقی را حاکی از وجوب بالذات یا فلسفی می دانند.

     

    نظریه مصنف

     

    هر مفهومی دو کاربرد دارد.کاربرد اخباری و کاربرد انشائی. در کاربرد انشائی همواره فعل جمله در هیئت امر و نهی به کار می رود. هر چند مفاهیم انشائی اعتباری هستند امّا بی پایه و بی مایه نیستند بلکه امری حقیقی و عینی در ورای آن نهفته است و این مفاهیم از آن واقعیت نفس الامری حکایت می کنند چون تنها در صورتی موجه و معقول هستند که بر مبنای رابطه ای ضروری و واقعی میان فعل و نتیجه آن، اعتبار شده باشند. این مفاهیم که همان معقولات ثانی فلسفی هستند هر چند ما به ازای خارجی ندارند ولی منشاء انتزاع آنها در خارج است.

    اما چه تفاوتی بین باید اخلاقی و باید حقوقی وجود دارد؟

    پاسخ را باید در هدف حقوق و اخلاق جست و جو کرد. هدف حقوق برقراری نظم اجتماعی است اما هدف احکام اخلاقی، وصول آدمی به کمال حقیقی و سعادت ابدی است نه صرفا برقراری یک نظام اجتماعی.

     

    فصل چهارم

    مفاهیم اخلاقی(۳): خوب و بد

     

    در این فصل کوشش ما بر این است که معلوم کنیم که مفاهیم خوبی و بدی چگونه مفاهیمی هستند. عده ای کوشیده اند با ارجاع این مفاهیم به مباحث لغوی لفظی این مفاهیم را توضیح دهند مثلاً خیر را هم خانواده اختیار در نظر گرفته اند و گفته اند هر چه انسان اختیار کند همان خیر اوست.

    برخی گفته اند انسان ابتدا لفظ حسن و قبح را برای چهره های متناسب و غیر متناسب انسانی وضع کرد و سپس معنای آن را به موارد متعادل و نامتعادل روابط اجتماعی تعمیم داد.ولی به نظر می رسد تمام این توجیهات راه حل مناسبی برای بحث ما نباشد.

    برای فهم درست دیدگاه های مختلف درباره مفهوم خوب اخلاقی مناسب است ابتدا به مهم ترین دیدگاه های اندیشمندان زیبایی شناسی درباره زشتی و زیبایی امور حسی اشاره کنیم:

     

    • تحقق عینی و خارجی: عده ای زیبایی را امری عینی و خارجی می دانند و آن را از امور ما هو تلقی می کنند. یعنی همانطور که رنگ قرمز در خارج موجود است زیبایی و زشتی هم موجود است.

     

    • مفهوم فلسفی: اینان معتقدند که مفهوم زیبایی مانند مفهوم علیت و معلولیت با تلاش عقلی و احیاناً مقایسه به دست می آید.

     

    • مفهوم احساسی و عاطفی: معتقدان به این قول که طیف گسترده ای از زیبایی شناسان را در برمی گیرند زیبایی را امری ذهنی و مربوط به عواطف افراد پنداشته و هیچ گونه وجود خارجی و تحقق عینی برای آن قائل نیستند. بر اساس این رأی زیبایی امری کاملا نسبی است. ممکن است چیزی در نظر فردی زیبا باشد و در نظر دیگری زشت.

     

    اکنون که با عمده ترین دیدگاه ها درباره امور حسی از حیث زیبایی شناسی آشنا شدیم نوبت به بررسی نظریات مختلف در باب خوب و بد اخلاقی می رسد.

     

    • تحقق خارجی: برخی از فلاسفه بر این اعتقادند که مفهوم خوب از سنخ مفاهیم ماهوی و معقولات اولی است یعنی ما به ازای خارجی دارد هر چند از سنخ مدرکات قوای احساسی نیست.

     

    2- نشانه عواطف و احساس گوینده: طبق این رأی انسان همراه با تمایلات و عواطف ویژه ای آفریده شده که برآیند هر کدام از این عواطف اقتضای افعال خاصی دارند. و مفاهیم خوب و بد صرفا نوع احساس گوینده را بیان می کنند بدون اینکه با امور عینی و خارجی ارتباطی داشته باشند.

     

    3- قرار داد و اعتبار محض: حقیقت خوبی و بدی امری اعتباری است. فعل ملایم با غرض هرفردی  خوب و فعل ناسازگار با هدفش بد تلقی می شود.

     

    4- نظریه امر الهی: این نظریه که در ادبیات اعتقادی ما به عنوان حسن و قبح الهی شهرت یافته به این معنی است که افعال انسان فارغ از حکم خداوند هیچ اقتضایی نسبت به خوبی و بدی ندارند.

     

    اما نظر متفکرین اسلامی پیرامون این بحث چیست؟

     

     

    در عالم اسلام شیعیان و معتزله و بعضی از حنفیان اعتقاد دارند که خوبی و بدی از صفات ذاتی افعال هستند. عقل آدمی به تنهایی توانایی درک خوبی و بدی کارها را دارد. در مقابل اشعریان قائل به نظریه امر الهی هستند.

    کتب کلامی و اصولی مسلمان برخی معانی را برای حسن و قبح ذکر کرده اند که به شرح زیر است.

    • کمال و نقص
    • ملایمت و منافرت طبع
    • تناسب و عدم تناسب با هدف
    • ستایش و نکوهش

     

    نظریه مصنف

     

    به اعتقاد ایشان «خوب و بد» نیز مانند «باید و نباید» نه صرفاً نشانه عواطف و احساسات گوینده هست و نه قرارداد و اعتبار محض، بلکه مفاهیمی حقیقی و خارجی اند که البته مابه ازای خارجی ندارند بلکه از خارج انتزاع شده اند. ملاک خوبی و بدی افعال ملایمت یا عدم ملایمت آن با هدف عالی انسانی است.

    با استفاده از این تعریف می توانیم پرده از ریشه اختلافات اخلاقی در جهان برداریم.بر این اساس یا این اختلافات ناشی از عدم شناخت درست کمال مطلوب است یا عدم درک درست رابطه میان فعل اختیاری انسان و کمال مطلوب او بنابراین اگر بخواهیم این اختلافات برداشته شود ضمن تصحیح درک انسان از کمال مطلوب باید به دامان شرع الهی پناه آورد تا در مواردی که عقل قدرت کشف این کمال را ندارد شرع مقدس به او یاری رساند.
    فصل پنجم

    حقیقت جملات اخلاقی

     

    در این فصل قصد پرداختن به یکی از مهمترین مسائل معرفت شناختی گزاره های اخلاقی را داریم. یعنی مسئله ی اخباری یا انشائی بودن حقیقت گزاره های اخلاقی.

    پاسخ به این مسئله، بسیاری از شبهات را حل خواهد کرد و بنیان های مکاتب اخلاقی نسبت گرا را فرو خواهد ریخت.

    منطقیون جملات را به دو دسته ی خبری و انشائی تقسیم کرده اند.

    جمله ی انشائی جمله ای است که نمی توان آن را به صدق و کذب متصف کرد مانند “راستگو باش”.

    جمله ی خبری هم جمله ای است که قابلیت اتصاف به صدق و کذب را داشته باشد مانند”راستگویی خوب است”. جمله ی خبری صرف نظر از لفظ، حقیقت ثابتی دارد که لفظ حاکی از آن نسبت خارجیه است اما در جملات انشائی، حقیقتی وجود ندارد و نسبت تامه بین اجزای آن به عین ثبوت لفظ، اثبات و ایجاد می شود.

    اکنون باید دید گزاره های اخلاقی از سنخ راستگو باش است یا راستگویی خوب است.

    همانطور که می دانیم در زبان محاوره از هر دو سنخ جمله برای بیان گزاره های اخلاقی استفاده می شود اما فیلسوفان اخلاقی در مواجه با این سوال بنیادین دو دسته شده اند، دسته ای گزاره را مبتنی بر جعل(انشاء) و دسته ای مبتنی بر کشف (خبر) گرفته اند.

    مکاتبی همچون امرگرایی، احساس گرایی، توصیه گرایی و اعتبارات جزو مکاتب مبتنی بر جعل(غیر توصیفی) و مکاتب طبیعت گرایانه، شهودگرایانه و همچنین نظریه مصنف جزء مکاتب مبتنی بر کشف(توصیفی) می باشد.

    بنابراین بطور کلی مکاتب اخلاقی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:

     

    • مکاتب غیر توصیفی، فرضیه واقعیت داشتن گزاره های اخلاقی را رد کرده اند و جملات اخلاقی را در حد یک انشاء، توصیه و طرز تلقی می دانند که نه قابل صدق است و نه کذب.

    برای نقد و رد این مکاتب کافیست به لوازم انشائی دانستن اخلاقیات اشاره کرد.

    یکی از لوازم همچنین اعتقادی، نداشتن معیار برای معقولیت احکام اخلاقی و به تبع آن نسبی شدن اخلاقیات است.

    اگر بپذیریم که گزاره های اخلاقی مبتنی بر جعل است، نمی توانیم هیچ کدام را با برهان عقلی اثبات کنیم زیرا مسائلی که حقیقی باشند از طریق برهان اثبات می شوند نه مسائل اعتباری زیرا اعتباریات نه متصف به علیت اند و نه ضروری و کلی.

    عده ای با بیان اینکه اخلاقیات جزء مشهوراتند و مشهورات هم ورای تطابق آراء عقلا، واقعیتی ندارد کوشیده اند تا واقعی نبودن اخلاقیات را اثبات کنند.

    در پاسخ این عده باید گفت مشهور بودن قضایای اخلاقی منافاتی با برهانی بودن آنها ندارد چرا که بسیاری از مشهورات با صرف نظر از توافق عقلاء، دارای واقعیت خارجی نیز هستند.

    در مورد نسبی گرایی اخلاقی هم که یکی از آفات جامعه بشری امروز است در فصل هشتم توضیح داده و نقد آن را خواهیم گفت.

     

    • مکاتب توصیفی مبتنی بر کشف معتقد به واقعیت داشتن احکام اخلاقی هستند بگونه ای که جملات را حاکی از خصایص خارجی افعال می دانند.

     

    نظریه مصنف

     

    منصف نیز قضایای اخلاقی را از سنخ جملات خبری میداند ومعتقد است گزاره های اخلاقی حکایت از واقعیات نفس الامری دارند و ملاک صدق و کذب آن ها نیز تاثیر یا عدم تاثیر حقیقی در کمال نهایی انسان است.

     

    فصل ششم

    ارزش اخلاقی

     

    در فصل پیشین، با بررسی انواع مکاتب اخلاقی از حیث نفس الامری دانستن یا ندانستن گزاره های اخلاقی، به این نتیجه رسیدیم که در صورت نفس الامری ندانستن اخلاقیات، دچار نسبی گرایی اخلاقی می شویم که آفت بسار مهمی است.

    اما در این فصل به ببرسی مفهوم ارزش در گزاره های اخلاقی و ملاک  ارزشمند بودن اخلاقیات می پردازیم.

    از دیرباز فیلسوفان و پژوهشگران اجتماعی به تعریف مفهوم ارزش پرداخته اند تا جاییکه طبق یک کاوش مطالعاتی از بین ۴۰۰۰ اثر با موضوع ارزش، حدود ۱۴۰ تعریف متفاوت برای ارزش ذکر کرده اند.

    به نظر می رسد که فصل مشترک تمام تعاریف ارائه شده در مورد ارزش، همان «مطلوبیت، سودمند و فایده بخشی» است اما این فصل مشترک در علوم مختلف متفاوت است.

     

     

    بطور مثال ارزش درعلم اقتصاد به این معناست که اگر مطلوبیت چیزی که در مبادله به دست آورده (کالا با کالا یا کالا با پول) با چیزی که از دست داده یکسان باشد و آن معامله ارزش دارد و گرنه بی ارزش است اما در علم اخلاق، ارزش مندی گزاره ای بدلیل مبادله ی آن با چیز دیگری نیست به این معنا که اگر مبادله یا تعاوض نباشد، راستگویی ارزشمند نباشد بلکه ارزشمندی گزاره های اخلاقی به چهار عامل بستگی دارد.

     

     

    • مطلوبیت: به میزان مفید و در راستای اهداف متعالی بودن البته نه هر مطلوبیت بلکه مطلوبیت مقید به اختیار.
    • اختیار: مطلوبیت اخلاقی مطلوبیتی است که مربوط به فعل اختیاری یا مبداء و منشاء فعل اختیاری و یا نتیجه فعل اختیاری می شود اما باید توجه داشت که هر فعل اختیاری را نباید ارزشمند دانست بلکه مطلوبیت باید انسانی باشد
    • مطلوبیت انسانی: مطلوبیت کار اخلاقی مقید به اینست که آن فعل در پاسخ به نیازهایی باشد که مختص انسان است نه غرایز مشترک او با حیوان مثل گرسنگی، شهوت و…
    • انتخاب آگاهانه و خردمندانه: فعلی آگاهانه و خردمندانه است که انتخاب شده از میان امیال گوناگون باشد و در واقع بیشترین تأثیر را در رسیدن به کمال نهایی انسان داشته باشد.

     

    اکنون باید دید که هر کدام از مکاتب اخلاقی چه دیدگاهی درباره ی معیار ارزشمندی اخلاقیات برگزیده اند.البته در این مجال فقط به بررسی برخی مکاتب می پردازیم.

     

    • جامعه گرایان: این گروه معتقدند هر چیزی که مورد امرو نهی جامعه باشد ارزش اخلاقی مثبت یا منفی خواهد شد و بعبارتی دیگر ارزشمند شدن گزاره های اخلاقی در گرو تصمیم جمعی یک مجموعه است.

     

    • سود و زیان گرایان: این گروه معتقدند هر چیزی که بیشترین لذت را بر فرد یا جامعه داشته باشد ارزشمند و هر چییزی که لذتمند نباشد بی ارزش خوهد بود.

     

    • آنها معتقد به مطلوبیت عقلی کار اختیاری هستند: این دیدگاه از این جهت مخدوش است که در مبانی و پیش فرض ها، عقل را مانند غریزه، دارای نیازمندی و احتیاجات می داند در صورتیکه عقل مطلوبیت یک فعل متعالی را تشخیص می دهد نه اینکه به دنبال رفع نیاز خود باشد.

    فصل هفتم

    مسئولیت اخلاقی

     

    بدون شک نمی توان بدون روشن کردن ماهیت این مفهوم، از حیث اخلاقی کسی را مسئول کارهایش دانست.در مورد تعریف مفهوم مسئولیت، نظراتی وجود دارد و عمده ی آنها در معرض سؤال و مؤاخذه بودن را با مسئولیت به یک معنا گرفته اند.

    البته همینجا لازم است بدانیم که اگر مسئولیت نسبت به گذشته باشد بازخواست و اگر نسبت به آینده باشد خواست نامیده می شود. همچنین بیان این مطلب ضروری است که مورد سؤال بودن فرع بر تکلیف است و تکلیف فرع بر اختیار که اختیار از ویژگی های انسان است نه حیوانات دیگر و نه حتی سازمان ها و نهاد ها.

     

    بنابراین یک انسان تنها در صورتی اخلاقاً مسئول کار یا واقعه ای است که اولاً قدرت بر انجام آن کار را داشته باشد ثانیاً آگاهانه آن را انجام دهد و ثالثاً آزادانه و از روی اختیار اقدام به آن کار کند.

    اکنون باید دید که اختیار ذکر شده در شرایط مسئولیت اخلاقی، مخالفی هم دارد یا نه؟

    عمده مخالفین اختیار را جبرگرایان را تشکیل داده اند و در واقع این دسته از افراد قدرت تصمیم گیری و انتخاب آدمی بدون فشارهای درونی و بیرونی را نفی کرده اند.

    برخی از جبرگرایان برای نفی متوسل به قانون علّیت شده اند و پنداشته اند که چون برای انجام هر معلولی، باید علت آن حاضر شود پس وقتی ما کاری انجام می دهیم علت آن حاضر شده و این انسان نیست که انتخاب می کند بلکه مجبور به انجام آن کار است(جبر فلسفی)

    این نظریه از آن جهت مخدوش است که در سلسله ی علت های طولی برای انجام یک کار تمام علتها وابسته به اراده و اختیار انسان  و در واقع تا این اراده به سایر اجزاء ضمیمه شود علت تامه تحقیق نمی یابد.

     

    گروه دیگری از جبرگرایان معتقدند رفتارهای انسان کاملاً تحت تأثیر عوامل طبیعی از جمله وراثت،

    محیط و… است (جبر طبیعی)

    در پاسخ این گروه نیز باید گفت: هر چند عوامل بیرونی همچون محیط و عوامل درونی همچون وراثت زمینه ساز برخی رفتارهای انسان هستند امّا به هیچ وجه این عوامل قدرت اجبار یا سلب کاری ندارد و خداوند هم در قرآن کریم در پاسخ عده ای که محیط را یگانه عامل مؤثر در رفتار ها و سرنوشت انسان می دانند، همسر فرعون (آسیه) را مثال می زند که در محیطی کفرآمیز، ایمان خود را حفظ کرد.

     

    دسته ی دیگری از جبرگرایان نیز با برداشت اشتباه خود از مفاهیمی همچون قدرت مطلق الهی، علم مطلق الهی و قضا و قدر الهی، دچار کج اندیشی در مورد اختیار شده و به ورطه جبرگرایی افتاده اند.

    در پاسخ به این دسته نیز باید چنین گفت که اگر اراده و علم خداوند به هیچ عنوان تهدیدی بر اختیار آدمی نیست زیرا اراده ی خداوند در طول اراده ی انسان است و همانطور که قبلا نیز بیان شد، تا انتخاب انسان نباشد، افعال اختیاری انسان از او صادر نمی شود.

    در مورد علم الهی هم باید این نکته را بیان داشت که علم خداوند با قید اختیاریت به افعال ما تعلق گرفته است یعنی خداوند علم دارد به افعال ما همانگونه که ما انجام می دهیم.

     

     

    فصل هشتم

    بررسی نظریه نسبیت اخلاقی

     

    در فصل های پیشین اشاره شد که اگر برخی مفاهیم همچون انشائی بودن گزاره های اخلاقی بپذیریم نهایتا دچار نسبیت گرایی اخلاقی می شویم.

    البته ما در جای خود، انشائی بودن را رد کردیم (نظریه منصف) و اکنون نیز درصددیم تا یکی از پیامدهای زیانبار آن که نسبیت گرایی باشد را نقد کنیم.

    ابتدا نسبت گرایی را تعریف سپس به نقد و بررسی استدلال های نسبی گرایان می پردازیم.

     

    نسبیت گرایی مورد بحث فیلسوفان اخلاقی، نسبیت فرا اخلاقی نام دارد و بر اساس این دیدگاه، در میان احکام و نظام های اخلاقی موجود هیچ کدام برتری معقولی نسبت به دیگری ندارد و در واقع یک نظام اخلاقی موجه و صادق نداریم.

    مکاتبی همچون لذت گرایی شخصی، اخلاق مارکسیستی، جامعه گرایی و احساس گرایی از مکاتب

    نسبیت گرا هستند که عمدتا از طریق دو استدلال سعی در اثبات مدعای خود داشته اند.

    • استدلال از راه نسبیت گرایی توصیفی
    • استدلال از راه انشایی دانستن احکام اخلاقی

     

    در استدلال نسبیت گرایی توصیفی، اختلاف احکام اخلاقی در جوامع مختلف و برداشت های متفاوت افراد از مفاهیم اخلاقی، بهترین دلیل بر اثبات نسبی بودن اخلاقیلت عنوان شده در حالیکه اولاً بر اساس این ادعا، تنها می شود نسبیت پاره ای از ارزش ها را ثابت کرد و به هیچ وجه مطلق بودن احکام اخلاقی نفی نمی شود ثانیاً وجود اختلاف در نظام های اخلاقی، بر درستی و حقانیت همه آنها دلالت نمی کند. همانطور که وجود اختلاف در نظریات یک علم تجربی (مثلا شیمی) به معنی درست بودن همه آن نظریات نیست.

    درباره ی استدلال انشائی بودن نیز مدعیان با توجه به اعتباریت احکام اخلاقی و اینکه اساساً اخلاقیات منشأ خارجی و نفس الامری ندارند بلکه تابع امیال و احساسات فرد یا اجتماع هستند، درصدد اثبات نسبی گرایی اخلاقیات برآمدند. هر چند ما نیز به اعتباری بودن احکام اخلاقی اعتقاد داشته امّا اعتباری بودن اخلاقیات به این معنا نیست که منشأ خارجی نداشته باشند بلکه تمام این مفاهیم مانند مفهوم علیت، امکا و سایر مفاهیم فلسفی از امور عینی و واقعی انتزاع شده اند و تابع امیال و احساسات اعتبار کننده نیستند بطور مثال ما چه بخواهیم چه نخواهیم آتش، علت حرارت است امّا درک این علیت و پیدایش و انتزاع آن وابسته به ذهن ماست نه اینکه حقیقت این علیت وابسته به بود و نبود انسان باشد اکنون معلوم شد که نسبیت گرایی اخلاقی خصوصاً در کلیات اخلاقی، امری غیرقابل قبول است بنابراین در این قسمت می خواهیم از مطلق گرایی اخلاقی دفاع کنیم.

    مکاتبی همچون سعادت گرایی، اپیکوریسم، وجدان گرایی و مکتب کانت از جمله مکاتب مطلق گرا در زمینه اخلاق هستند و ادعای مصنف نیز مطلق گرایی امّا با توضیحاتی است که تقدیم خواننده خواهد شد.

     

    نظریه منصف

     

    ارزش های اخلاقی مطلق اند و تابع احساسات، امیال و قراردادهای جمعی نیستند امّا برخی احکام اخلاقی نیز مفید هستند.

    بطور مثال اگر عنوان شود که راست گویی مطلقاً و در هر شرایطی خوب است، این مسئله مورد پذیرش و قابل قبول نیست چون اساساً وصف خوب بودن حمل بر مطلق راست گویی نشده بلکه موضوع محمول مصلحت اجتماعی است.

    یعنی اگر در شرایطی راستگویی موجب ریخته شدن خونی به ناحق شود. قطعاً خوب نیست پس بهتر است گزاره ی اخلاقی را اینگونه بیان کنیم

    «راست گفتنی که برای مصلحت واقعی و سعادت حقیقی فرد و جامعه مفید باشد، خوب است»

     

    فصل نهم

    رابطه اخلاق و دین

     

    باتوجه به مباحث مطروحه از ابتدای کتاب تا کنون، مشخص شد که اولاً گزاره های اخلاقی از سنخ انشائیات نیستند ثانیاً نسبی گرایی اخلاقی امری غیرقابل قبول است.

    اکنون زمان آن فرا رسیده که رابطه ی دین و اخلاق را تبیین کنیم زیرا از دیر باز تا کنون ذهن بسیاری از فیلسوفان را به خود مشغول کرده است و تبیین این رابطه پاسخ محکمی خواهد بود به آنانکه دین را عامل بداخلاقی ها میدانند.

     

    دیدگاه های موجود در رابطه ی دین و اخلاق را می توان به ۳ بخش تقسیم کرد:

     

    • تباین: طبق این دیدگاه، بین دین و اخلاق هیچ رابطه ای وجود ندارد و علت آن نیز متفاوت بودن

    حیطه ی هر کدام است. دین امری مربوط به رابطه ی انسان با خداست امّا اخلاق بیانگر روابط آدمیان با یکدیگر است.

     

    • تعامل: این دیدگاه، رابطه ی دین و اخلاق را تعاملی می داند( عموم و خصوص من وجه) پذیرش برخی از گزاره های دینی متوقف بر پذیرش برخی از مفاهیم اخلاقی است و تعریف برخی مفاهیم اخلاقی هم متوقف بر دین و گزاره های دینی است.

     

     

    • اتحاد: این نظریه قائل به وجود رابطه ی عموم و خصوص مطلق بین دین و اخلاق است.

    اخلاق جزئی از دین است و گزاره های اخلاقی، گزاره های دینی نیز می باشند.

    نظریه مصنف

     

    نظریه ی مورد قبول مصنف همین نظریه اخیر است زیرا به هیچ عنوان نمی توان گزاره های اخلاقی را از دین جدا نمود و این دو به مثابه درخت و تنه آن هستند.

    بر اساس توضیحات فصل های پیشین، روشن است که منظور ما از اینکه اخلاق جزئی از دین است، این نیست که اگر کسی بی دین بود فرد بی اخلاقی هم هست بلکه باید بین اخلاق حداقلی و اخلاق حداکثری تفکیک قائل شد.

    اگر کسی دین را نپذیرفت نهایتاً به اخلاق حداقلی نایل می شود مثلاً عدل خوب است یا ظلم بد است امّا تشخیص مصادیق عدل و حتی هدف نهایی گزاره های اخلاقی، بدون دین محقق نخواهد شد.

    پس طبق نظریه منصف ،اخلاق نه تنها از دین جدا نیست بلکه ملاک ارزش گذاری اخلاقی توسط دین به انسان إعطا می شود و عقل یا احساسات انسان، به تنهایی توان تشخیص کمال نهایی انسان (تقرب به خدا) را ندارد.

     

     

    پایان

     

    1. 1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۶۷، ح۱۸