مقاله تعریف صفات الهی و توضیح آن

سال ورودی :
  • 1399
  • پایه :
  • پایه 3
  • نویسنده :
  • سعید قربانی
  • 21 بازدید

    چکیده :

    یکی از مسائل علم کلام، صفات الهی است که به ویژگی ها و اوصاف الله متعال می پردازند اوصاف خداوند به دو نوع ثبوتی و سلبی تقسیم می شود صفات ثبوتی مثل صفات قدرت، علم، اراده، ازلیت و ابدیت خداوند متعال را دربرمی گیرد و صفات سلبی مثل صفات مرکب نبودن، شریک نداشتن، نیازمند نبودن و جسم نداشتن خداوند را شامل می شود


    یکی از مسائل علم کلام، صفات الهی است که به ویژگی ها و اوصاف الله متعال می پردازند اوصاف خداوند به دو نوع ثبوتی و سلبی تقسیم می شود صفات ثبوتی مثل صفات قدرت، علم، اراده، ازلیت و ابدیت خداوند متعال را دربرمی گیرد و صفات سلبی مثل صفات مرکب نبودن، شریک نداشتن، نیازمند نبودن و جسم نداشتن خداوند را شامل می شود

    کلید واژه

    صفت ـ توحید ـ ثبوتی ـ سلبی ـ قدرت ـ علم ـ اراده ـ شریک ـ مرکب ـ نیازمند

    مقدمه

    یکی از بحث های جذاب و مهم مسائل کلامی، صفات الهی هست که کلامیون ازقدیم تاکنون بسیار سخن گفته اند و مطالب زیادی را نگاشته اند چنانچه می توان گفت کمتر کتب کلامی می شود که به کلیات علم کلام پرداخته باشد و این مورد را از قلم انداخته باشد.

    معمولا در کتب کلامی پس از مبحث اثبات خداوند متعال به صفات الهی می پردازند گاهی صفات الهی را به انواع مختلف دسته بندی می کنند. در این مقاله سعی داریم تا به این مبحث مهم کلامی بپردازیم.

    ما هنگامی می توانیم که خداوند متعال را به خوبی عبادت کنیم که تصور اجمالی صحیحی از او داشته باشیم و صفات او را به درستی درک کنیم؛ برای مثال وقتی می توانیم در تنگدستی بنده خدا باشیم و معصیت نکنیم که بدانیم تنها او رازق هست و تمامی امور به دست اوست، وقتی می توانیم دائما به یاد او باشیم که بدانیم او همیشه به یاد ما و ناظر ماست یعنی به هر مقدار که صفات الهی در روح ایمان ما پررنگ شود رابطه بندگی ما با مولی تقویت می شود.

    تعریف صفت و رابطه آن با اسم

    اسم عام از صفت است زیرا اسم واژه ای است که بر ذات دلالت می کند چه اسم صرفا نفس ذات ملحوظ باشد، چه صفت و معنا و حیثیتى که ذات متلبس به آن است ؛ اما صفت، آن معنایى است که با ملاحظۀ آن، نوع دوم از اسم به ذاتى اشاره دارد[۱] یعنی صفت آن ویژگی و حالتی است در ذات موجود است

    رابطه صفتات الهی با ذات الهی

    جمیع حکما[۲] و معتزلۀ از متکلّمین و امامیّه و آنچه در کلمات و احادیث امیر المؤمنین و سایر ائمه معصومین[۳] – صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم اجمعین – بر آن است که در واجب تعالى صفت مقابل ذات، متحقق نیست، یعنى این که صفت عرضى نیست بر ذات بلکه صفات واجب تعالى عین ذات اوست چنانکه وجود، عین ذات اوست به این معنى که کارى که در غیر واجب تعالى از ذات غیر به اعتبار قیام صفت به آن ذات، ناشى شود، در واجب تعالى از ذات مجرّد، بى‌قیام صفتى به او ناشى شود. مثلا انکشاف و تمیّز اشیاء از ذات زید به اعتبار قائم بودن صفت علم به او حاصل شود و تا صفت علم قائم به ذات زید نشود انکشاف و تمیّز از او نیاید؛ به خلاف واجب تعالى که انکشاف و تمیّز، اشیا از ذات بذات ها آید و در انکشاف و تمیّز محتاج نیست که صفت علم قائم به ذات او باشد، و همچنین در سایر صفات. پس لفظ علم در واجب عبارت باشد از ذات واجب به اعتبار ترتّب اثر صفت علم بر او. و لفظ عالم در لغت عبارت است از ذاتى که ثابت باشد مفهوم علم براى او. و ثبوت مفهوم علم براى شىء اعم است از اینکه صفت علم قائم باشد به ذات او یا ذات او عین علم باشد، یعنى ذات او ذاتى بود که اثر علم مترتب بود بر او؛ چه حقیقت علم آن است که اثر علم بر او مترتب شود، خواه صفتى باشد قائم به ذات شیء و خواه نفس ذات شیء. [۴]

    دلائل عینیت صفات با ذات

    دلیل اول: اگر صفات الهی غیر ذات باشد لازم می آید که واجب الوجود به غیر محتاج باشد زیرا خداوند به صفات خود محتاج است و این موجب امکان است که قابل تصور در خداوند نیست یعنی خداوند نیازمند آن صفت است که غیر خداست (این برهانی است که شیخ الرئیس ابن سینا اقامه کرده است)

    دلیل دوم: اگر صفات واجب مثل علم و قدرت و ارادت زاید بر ذات واجب باشند چاره ای نیست جز این که صفات معلول واجب باشند و صدور آنها از ذات واجب، به وساطت همین صفات نتواند بود زیرا تقدّم شیء بر نفس لازم آید؛ و به وساطت صفات دیگر مثل آن صفات نیز نتواند بود زیرا تسلسل لازم آید، پس باید بى‌وساطت صفات باشد. پس آن صفات عین ذات است[۵]

    اقسام صفات الهی

    صفات بر دو قسم می باشد اول: صفات ذات. دوم: صفات فعل. صفات ذات، صفاتى است که ذات بدان وصف کرده مى‌شود بدون واسطۀ فعل او، مثل حىّ وعالم وقادرو سمیع وبصیر. وصفات فعل، صفتى است که ذات بدان وصف کرده مى‌شود به واسطۀ فعل، مثل خالق و رازق. و صفات ذات بر دو قسم است: ثبوتى و سلبى. و صفات ثبوتى صفتى است که از براى حق تعالى اثبات کرده مى‌شود یعنی کمال آن صفت در خداوند متعال موجود است خداوند متصف به آن صفت است ، مثل حىّ و قادرو عالم و سمیع و بصیر که مذکور شد. وصفات سلبى صفتى است که سلب کرده مى‌شود از حقّ تعالى، مثل اینکه حق تعالى شریک ندارد، و جسم نیست، و عَرَض نیست، و در محل نیست، و در مکان نیست و در جهت نیست. و آیۀ کریمۀ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ[۶]‌» (مانند او چیزی نیست)[۷]

    برخی کتب کلامی صفات ثبوتی را صفات جمال و صفات سلبی را صفات جلال می نامند[۸]

    صفات ثبوتی به سه دسته تقسیم می شود الف) حقیقیه محضه: صفتی است که برای تحققش نیازی به غیر نیست و به نسبت غیر هم قابل تصور نیست مثلا حیات؛ خداوند به خودی خود حیات دارد و بودن حیات خدا ارتباطی با غیر ندارد ب) حقیقیه ذات اضافه: صفتی است که برای تحققش نیازی به غیر نیست اما به نسبت غیر هم قابل تصور است مثل علم؛ خداوند به خود عالم است اما می توان علم خدا را با غیر مثل انسان هم در نظر گرفت مثل علم خدا به انسان پ)اضافه محضه: صفتی که برای تحققش نیاز به غیر دارد مثل رازقیت که با بودن انسان که نیاز به رزق دارد رازقیت خداوند قابل تحقق است[۹]

    صفات ثبوتی

    قدرت

    قدرت به معنای قوه و توانایی است و قادر کسى است که هرگاه بخواهد کارى کند، مى‌کند، و هرگاه بخواهد که آن را ترک کند، ترک مى‌کند، همراه با وجود قصد و اراده . [۱۰]

    خداوند هر کاری را که اراده کند انجام دهد و اگر می خواست بیشتر از آنچه موجود است در آسمان ها و زمین خلق کند می توانست اما مصلحت خلق آن ها موجود نبود او هر آن چه را اراده کند خلق می کند إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون[۱۱] (وقتی چیزی را بخواهد فقط تا فرمان بدهد باش به سرعت به وجود می آید)

    نکته ای که حائز اهمیت است این است که باید قدرت همراه با اراده باشد و قدرتی که اجبار شده باشد دور از خداوند است یعنی خداوند قادر مختار است و اعمال قدرت او همراه با اراده است نه اجبار. قدرت اجبار شده مثل خورشید بدون اختیار تابش و گرما دهی دارد نه از روی اختیار

    فرق میان قادر مختار و موجب (مجبور شده) از چند جهت است:

    1. براى مختار نسبت به شىء واحد، فعل و ترک هردو ممکن است، [مثلا آفریدن و نیافریدن ابلیس، هردو، برایش ممکن و صحیح است]، برخلاف قادر موجب
    2. فعل قادر مختار مى‌تواند با فاصلۀ زمانى و متأخر از خود قادر باشد، امّا فعل قادر موجب هرگز از آن جدا نمى‌گردد، مانند خورشید در تابش نورش، و آتش در سوزاندنش [که هردو، قادر موجب‌اند و فعل و اثر آنها همیشه همراه با آنهاست و هرگز از آنها منفک نمى‌شود.] [۱۲]

    قدرت متعلق به انجام دادن یا ندادن فعلی است و از آنجا که ترجیح بلا مرجح محال است باید داعی باشد که قدرت به یکی از آن دو تعلق بگیرد و قادر باید به آن داعی علم داشته باشد پس قدرت مقارن علم و شعور نیز هست برای مثال انسان قادر، بین خوردن پاکی و ناپاکی مختار می شود باید علم به پاکی و ناپاکی و برتر بودن خوردن پاکی داشته باشد تا اعمال قدرت معنا داشته باشد

    علم

    عالم کسی هست که اشیاء برایش روشن و آشکار است، به‌گونه‌اى که نزدش حاضر و آشکار باشند.[۱۳]علم خداوند به همه چیز و مخلوقات تعلق می گیرد و هیچ چیز نزد او پنهان نیست او عالم به واجب، امکان، قدیم و حادث است.

    خداوند عالم به هر معلومی در عالم است و تغییرى در علم او نیست و علم او به اشیاء پیش از وجود آنها تفاوت ندارد با علم او بعد از وجود آنها و در اول مى‌دانست آنچه تا ابد موجود است و جمیع اشیاء مانند ذرات هوا و قطرات دریاها و عدد مثقال کوهها و برگ درختان و ریگ بیابان و نفسهاى جانوران نزد علم او هویداست زیرا که خالق همه چیز اوست چه به واسطه چه بى‌ واسطه و هر که را به اراده و اختیار و از روى حکمت آفریند و صد البته به آن چیز و صفات و آثار آن علم دارد و دیگر آنکه مجرد است و نسبت مجرد به همه چیز مساوی است همچنان که همۀ ممکنات اثر وجود اویند علم آنها و جمیع کمالات آنها به او منتهى مى‌شود و کسى که همۀ علمها از او باشد جاهل به چیزى نمى‌باشد خداوند در قران کریم می فرمایند أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[۱۴] ( آیا نمى‌داند همۀ اشیاء را آنکه همه چیزى را آفریده است و اوست لطیف یعنى مجرد یا صاحب لطف کامل و او داناست به خفایاى امور) [۱۵]

    دلائل علم خداوند

    ۱.وقتی به مخلوقات خداوند متعال می نگریم همه مخلوقات را در نهایت اتقان و استحکام درمیابیم هر چه دانشمندان در این عالم تحقیق و جست وجو می کنند عجایب و شگفتی بیشتری می بینند و بیشتر به تعجب وا داشته می شوند امروزه با پیشرفت کیهان‌شناسى، زمین‌شناسى، گیاه‌شناسى، پزشکى، فیزیک، شیمى و دیگر علوم تجربى، ابعاد نظم و استحکام و اتقان صنع الهى بسیار گسترده‌تر از گذشته معلوم گشته و روز به روز بیشتر معلوم مى‌گردد[۱۶]به راستى که:

    برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفترى است معرفت کردگار
    1. خداوند قادر مختار است، وهرقادر مختارى عالم است. بیان صغراى این استدلال گذشت. و بیان کبرایش این است که فعل فاعل مختار پیرو قصد اوست، و محال است که فاعل و قادرى بدون علم به چیزى آن را قصد کند.[۱۷]به بیان دیگر خداوند با آفرینش اعمال قدرت کرده است و این آفرینش همراه با علم است زیرا بدون علم داعی برای خلق وجود ندارد

    اراده

    خداوند مرید است یعنى کارها از او به اراده و اختیار صادر مى‌شود نه مانند افعال اضطراریه که بدون اراده و اختیار صادر مى‌شود مثل سوختن آتش و فرود آمدن سنگ از هوا؛ هنگامی که از ما فعلى به اختیار صادر شود اول تصور آن فعل مى‌کنیم و بعد از آن فائده اش را تخیل مى‌کنیم و آن محرک ما مى‌شود تا به حد عزم و جزم مى‌رسد پس آن فعل از ما صادر مى‌شود و در خداوند متعال چون اختلاف احوال و عوارض معنا ندارد پس همان علمى که خداوند دارد که وجود فلان امر در فلان وقت براى نظام عالم اصلح است سبب وجود آن در آن وقت مى‌شود به همین علت متکلمین امامیه گفته‌اند که اراده به علم بر مى‌گردد و علم به اصلح امور اراده شده است و در احادیث، این باب سخن بسیار است و از براى مکلف همین بس است که بداند که افعال از حق تعالى به اراده و اختیار موافق حکمت و مصلحت صادر مى‌شود و در آن افعال مجبور نیست. [۱۸]

    ازلیت و ابدیت(سرمدی)

    خداوند متعال ازلی و ابدی است ازلی یعنی عدم پیشین نداشته است و ابدی یعنی عدم پسین نخواهد داشت یعنی خداوند متعال سرمدی است سرمدی صفت موجودی است که در همه زمان ها چه گذشته چه آینده وجود دارد در بعضی کتب کلامی از عبارت باقی نیز استفاده شده است باقی یعنی استمرار دارد و در همه زمان ها هست دلیل ازلیت و ابدیت خداوند این است که عدم در واجب الوجود راه ندارد و خداوند در هیچ زمانی عدم نبوده است و نیست و نخواهد شد

    صفات سلبی

    خداوند مرکب نیست

    خداوند متعال مرکب نیست و او را مکانى و جهتى نیست باید دانست که موجود، مرکب یا بسیط است؛ مرکب آنست که اجزا داشته باشد چه در خارج مانند آدمى که مرکب است از اعضاء بدن، چه در ذهن مانند جنس و فصل و بسیط آن است که جزء اى نداشته باشد و حق تعالى بسیط مطلق است و او را جزء اى نیست زیرا که اگر جزء داشته باشد محتاج به آن جزء در وجود خواهد بود و هر محتاجی ممکن است یعنی لازم می آید که خداوند ممکن باشد. [۱۹]

    خداوند شریک ندارد

    خداوند متعال شریک ندارد و کسی در مُلک یا قدرت یا علم یا دیگر کمالاتش با او شریک نیست نه کسی در خلقت با او شریک است نه در خداوندی خداوند متعال در قران کریم می فرمایند لَو کَانَ فِیهِمَا ءَالِهَهٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا [۲۰] اگر در آسمان‌ها و زمین خدایانى جز اللّه بود، آسمان و زمین نابود مى‌شدند

    اگر در هستى، دو واجب الوجود باشد هر دوى آنها ممکن خواهند بود. بیان این دلیل آن است که در صورت تعدد واجب، هردوى آنها در وجوب وجود مشترک خواهند بود. پس یا از یکدیگر متمایز هستند و یا نیستند. اگر متمایز نباشند، دوگانگى حاصل نمى‌گردد، و اگر متمایز باشند، باید هریک از آنها مرکب از جهت اشتراک و جهت امتیاز باشند، وهرمرکبى ممکن است، پس هردو ممکن خواهند بود و این خلاف فرض است. [۲۱]

    خداوند نیازمند نیست

    خداوند متعال نیازمند چیزی یا کسی نیست و هر چه در عالَم هست همه نیازمند اوست زیرا نیازمندی برای ممکنات قابل تصور است خداوند متعال که واجب الوجود است نیازمندی در او راه ندارد زیرا وجود و همه کمالات برای واجب الوجود ضروری است

    خداوند جسم ندارد

    خداى متعال برخلاف باور مجسّمه، جسم ندارد. جسم یعنى چیزى که طول و عرض و عمق دارد اگر خداوند جسم داشته باشد ممکن خواهد بود؛و خداوند واجب الوجود است. [۲۲]

    منابع

    1. جلالی، لطف الله، ۱۳۸۶ ه.ش، تاریخ و عقاید ماتریدی، قم- تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
    2. صفایی، احمد، ۱۳۷۴ ه ش، علم کلام، تهران – ایران، دانشگاه تهران
    3. فاضل مقداد، مقداد بن عبد الله، مترجم علی شیروانی، ۱۳۸۵ ه.ش.، شرح باب حادی عشر (شیروانی)، قم – ایران، دار الفکر
    4. قمی، محمدطاهر بن محمدحسین، مصحح حسن طارمی و حسین درگاهی، ۱۳۷۳ ه.ش، سفینه النجاه، تهران – ایران، نیک معارف

    ۵.لاهیجی، عبد الرزاق بن علی، ۱۳۸۳ ه.ش.، گوهر مراد، تهران – ایران، نشر سایه

    ۶.مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، ۱۳۸۶ ه.ش، حق الیقین، تهران – ایران، اسلامیه، جلد: ۱

     

     

    [1] لطف الله جلالی، ۱۳۸۶، ص۲۱۴

     مراد فلاسفه است[۲]

    [۳] اصول کافى، باب صفات ذات.

    ۵ لاهیجی، ۱۳۸۳ ه.ش،ص۲۴۱

    [۵] لاهیجی، ۱۳۸۳ ه.ش،ص ۲۴۳

    [۶] شوری،آیه ۱۱

    [۷] قمی، ۱۳۷۳ ه.ش، ص ۲۶

    [۸] صفایی، ۱۳۷۴ ه ش ، ص ۱۵۷

    [۹] لاهیجی، ۱۳۸۳ ه.ش، ص ۲۴۶

    [۱۰] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۴۰

    [۱۱] سوره یس، آیه ۸۲

    [۱۲] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۴۰

    [۱۳] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۴۹

    [۱۴] سوره ملک، آیه ۱۴

    [۱۵] مجلسی، ۱۳۸۶ ه.ش، ص ۶

    [۱۶] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۵۱

    [۱۷] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۴۹

    [۱۸] مجلسی، ۱۳۸۶ ه.ش، ص ۸

    [۱۹] مجلسی، ۱۳۸۶ ه.ش.، ص ۱۱

    [۲۰] سوره انبیاء، آیه ۲۲

    [۲۱] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۹۰

    [۲۲] علامه حلی، ۱۳۸۵ ه.ش، ص ۷۴