چکیده :
یکی از مباحث مهمّ و کاربردی در فلسفه مبحث اصالت وجود و اعتباریّت ماهیّت می باشد که از گذشته مورد توجه و محلّ نظر فلاسفه قرار گرفته است . در حوزه ی علوم اسلامی ، دیدگاه مرحوم علّامه در مسائل فلسفی دارای اهمیّت خاصّی است و آبشخور افکار فلسفی بسیاری از طلّاب همین دیدگاه های مرحوم علّامه طباطبایی می باشد .
یکی از مباحث مهمّ و کاربردی در فلسفه مبحث اصالت وجود و اعتباریّت ماهیّت می باشد که از گذشته مورد توجه و محلّ نظر فلاسفه قرار گرفته است . در حوزه ی علوم اسلامی ، دیدگاه مرحوم علّامه در مسائل فلسفی دارای اهمیّت خاصّی است و آبشخور افکار فلسفی بسیاری از طلّاب همین دیدگاه های مرحوم علّامه طباطبایی می باشد .
از آنجا که دیدگاه مرحوم علّامه درباره ی اصالت وجود و اعتباریت ماهیت با خوانش های متفاوتی مواجه شده است که در دیدگاه فلسفی ما بسیار موثر است لذا اقدام به تبیین دیدگاه مرحوم علّامه درباره ی اصالت وجود و اعتباریّت ماهیت کرده ایم که هم این دیدگاه را با خوانش درستی بیان کنیم و هم خوانش های دیگر از این دیدگاه را مطرح کرده و علّت نادرستی آن را بیان کنیم .
کلید واژه : وجود ، ماهیّت ، اصاله وجود ، اعتباریّت ماهیّت ، وجود اصیل
ریشه شناسی بحث اصالت یا اعتباریت ، ماهیت یا وجود ۷
اوّلین کسی که بطور صریح به اصالت ماهیت ، معتقد شد ۸
اوّلین کسی که بطور مجزّا به بحث اصالت یا اعتباریت ، وجود یا ماهیّت پرداخت_ ۸
سرآغاز این بحث از جنبه ی تاریخی_ ۸
فصل دوّم : تفسیر های مختلف از دیدگاه مرحوم علّامه طباطبایی_ ۱۰
فصل سوّم : شاهد های مختلف از عبارات مرحوم علّامه طباطبایی_ ۱۲
۱ ) اشاره به حیث تقییدیه بودن وجود برای ماهیّت . ۱۲
۵ ) ماهیت ظهورات للاذهان است_ ۱۴
فصل چهارم : استدلالها و بُرد آنها برای معنای مراد از اعتباریّت ماهیّت_ ۱۵
مقدّمه
مبحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت از دیرباز محلّ بحث و گفتگو بوده است و بر هیچکس پوشیده نیست که فهم درست از این مطلب ما را در بسیاری از مباحث فلسفی جلو می اندازد و بعنوان یکی از فیلسوف های معاصر که دیدگاه او در کتابهای درسی حوزه علمیه ، به طلّاب منتقل می شود لذا این امر موجب شد که به تبیین دیدگاه مرحوم علّامه در این باره بپردازیم .
لکن دیدگاه خود مرحوم علّامه با خوانش های متعدّدی روبه رو شده است و هرکس خوانشی از دیدگاه مرحوم علّامه ارائه داده است در ضمنش ، شاهدهایی برای مدّعای خود نیز مطرح کرده است لذا ما بر آن شدیم که با اختیار کردن قول حقّ ، شاهد های متقنی برای آن ذکر شود و از طرفی شاهدهایی که برای خوانش های دیگر آورده شده است را آورده و هرکدام را در چارچوب خوانش درست تفسیر کنیم .
در این مقاله ابتدا اشاره ای به پیشینه ی تاریخی این بحث کرده و سپس به تعریف و تبیین اصطلاحات موجود در این مقاله می پردازیم و سپس تفاسیر متعدّدی که از دیدگاه مرحوم علّامه شده است را بیان می کنیم و با مشخّص کردن قول حق به بررسی شاهد ها در این زمینه می پردازیم و در آخر استدلالهای موجود در بحث اصالت وجود و اعتباریّت ماهیّت را بررسی کرده و خواهیم گفت که این استدلالها تا چه اندازه ای قول مختار را اثبات می کند .
امید است که این مختصر قدمی در جهت رشد علمی باشد و مورد رضایت ولیّ عصر امام مهدی _ عج _ قرار گیرد . ان شا ء الله
پیشینه ی تاریخی :
ریشه شناسی بحث اصالت یا اعتباریت ، ماهیت یا وجود
گرچه اصل پرداختن به این موضوع در زمان شیخ اشراق و مرحوم میر داماد بصورت مجزّا مطرح شد لکن می توان سابقه و ریشه ی این بحث را در عبارات فلاسفه پیگیری کرد .
بطور کلّی می توان سابقه و ریشه ی این بحث را در دو مبحث فلسفی جستجو کرد : ۱ ) مبحث وجود کلّی طبیعی در خارج ۲ ) مبحث عدم مغایرت وجود و ماهیّت شیء در خارج یا به اصطلاح ( عدم زیاده الوجود علی الماهِیّه فی العین ) . چرا که سئوال مورد بحث شامل دو بخش است : بخشی مربوط به اصالت یا اعتباریّت ماهیّت است ، که مضمون آن این است که آیا ماهیّت ، که به آن ( کلّی طبیعی ) هم می گویند ، حقیقتا در خارج یافت می شود یا نه ، بلکه انسان صرفا می پندارد که ماهیّت در خارج یافت می شود . بخش دیگر مربوط به اصالت یا اعتباریت وجود است ، که مضمون آن این است که آیا برای مفهوم وجود ، در خارج ، حقیقتا مصداقی یافت می شود یا نه ، بلکه مصادیق آن صرفا فرضی و پنداریند و به اصطلاح ، وجود اعتباری عقلی است و به تعبیر صدر المتالّهین ، مضمون این بخش از سئوال این است که آیا حقیقت وجود – یعنی مصداق مفهوم وجود – واقعیّتی خارجی است یا واقعیّتی فرضی و پنداری است . ( درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، استاد عبودیّت ج۱ ص ۷۸ )
بنابراین ریشه ی این بحث را در دو مبحث می توانیم جستجو کنیم ، بحث مربوط به اعتباریت و اصالت ماهیت ، ریشه اش در مبحث کلّی طبیعی است و بحث مربوط به اعتباریت و اصالت وجود ، ریشه اش در مبحث اعتبارات عقل است .
نکته : ویژگی اصلی این دوران و تا قبل از دوران شیخ اشراق و مرحوم میرداماد ، این می باشد که کسی بصورت مجزّا و مستقل به این بحث نپرداخته است و همین امر باعث بروز اشکالاتی شده است از جمله این که در برخی موارد باعث شده است فلاسفه دچار تعارضاتی بشوند بطور مثال ابن سینا که در بحث وجود کلّی طبیعی به اصالت ماهیّت رسیده است ، گاهی در آثارش به سخنانی برمی خوریم که مضمون آنها صریحا اصالت وجود است بطور مثال به گفته ی صدر المتالهین ، ابن سینا می گوید : ( اذا سئل هل الوجود موجود او لیس بموجود ، فالجواب انّه موجود ، بمعنی انّ الوجود حقیقته انّه موجود ، فانّ الوجود هو الموجودیّه ( اسفار ، ج۱ ، ص ۴۱ )
پس نمی توان فلاسفه ی قبل از شیخ اشراق را به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود متهم کرد یعنی تا اینجا می توان گفت عبارت صریحی وجود ندارد که کسی به اصالت ماهیّت معتقد باشد و یا بالعکس .
اوّلین کسی که بطور صریح به اصالت ماهیت ، معتقد شد
اوّلین کسی که به اصالت ماهیت گرایید شیخ اشراق است لکن باید توجّه داشت که ارتکاز اولیّه ی شیخ اشراق ، اصالت الماهیه بوده است یعنی ایشان با یک سئوال مواجهه نداشتند که از بین وجود و ماهیت کدامیک اصالت دارد ، بلکه ارتکاز ایشان از ابتدا اصالت الماهیّه بوده است .
امّا شیخ اشراق ، در پی اعتقاد به اصالت ماهیّت ، به اعتباریّت وجود رسیده است و از این رو ، می توان او را به اعتقاد به اصالت ماهیّت و اعتباریت وجود متّهم کرد . مع الوصف ، باید توجه داشت که او با سئوال دو شقّی مورد بحث روبرو نشده است . ( درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، ج۱ ص ۷۹ )
اوّلین کسی که بطور مجزّا به بحث اصالت یا اعتباریت ، وجود یا ماهیّت پرداخت
بنظر می رسد اوّلین کسی که با این سئوال دو شقّی مواجه شده است مرحوم میر داماد می باشد که بصورت مجزّا به این بحث پرداخته است و به اصالت الماهیّه بصورت آگاهانه معتقد شده است . [۱]
سرآغاز این بحث از جنبه ی تاریخی
دیدگاه های فلاسفه را که مورد بررسی قرار می دهیم بنظر می رسد اوّلین شخصی که به بحث اصیل و اعتباری بودن بین وجود و ماهیت پرداخت ، شیخ اشراق باشد اگر چه ایشان نا آگاهانه به اصالت ماهیت معتقد شده باشند و از اوّل با یک سئوال دوشقّی مانند مرحوم میرداماد مواجه نشده باشند . بنابراین از جنبه ی تاریخی سرآغاز این بحث را می توان ، همان مبحث اعتبارات عقلیه در آثار شیخ اشراق دانست و از همین روست که صدر المتالّهین که اوّلین فیلسوف معتقد به اصالت وجود و منکر اصالت ماهیت ، به معنای امروزی آن است ، در دفاع از نظر خویش به ردّ سخنان شیخ اشراق می پردازد چرا که به نظر صدرالمتالهین آنچه او بر بطلان آن تاکید دارد که همان اصالت الماهیت است ، دقیقا همان مدّعای شیخ اشراق است . ( درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ج۱ ص ۷۹ )
شیخ اشراق در مواجهه ی با این مسئله قائل به اصالت داشتن ماهیّت شدند و فرمودند که آنچه متن خارج را به تمامه پر کرده است و اصالت دارد ماهیّت است و برای وجود نه تنها هیچ ساحت متن پر کنی را قائل نشدند بلکه وجود را صرفا یک امر ذهنی گرفته اند ، یعنی ایشان از طرفی اصیل را بمعنای این گرفته اند که چه چیز متن واقع را کاملا پر کرده است ثانیا ، قائل به اصالت داشتن ماهیت شده اند و ثالثا اعتباری بودن وجود را به این معنا گرفته اند که هیچ متنی از واقع را پر نمی کند به این نحو که کاملا ذهنی است .
بعد از شیخ اشراق ، فلاسفه ی اسلامی همین نظریه را دنبال کرده اند و برای دیدگاه خود یعنی اصالت ماهیّت و اعتباریّت وجود ، ادلّه ای هم بیان کرده اند تا اینکه صدرالمتالّهین به براندازی و بطلان این نظریّه پرداختند و تمام همّت خود را بر این نهادند که وجود یک امر ذهنی نیست بلکه اساسا آنچه متن خارج را کاملا پر کرده است و آنچه غیر آن است بطلان خواهد بود وجود است .
مرحوم صدرا اولا گفته اند که اصالت و متن پر کنی برای وجود است و ثانیا ماهیّت اعتباری است .
نکته : بنظر می رسد چون تمام همّت صدرا و به تبع او فلاسفه ی پس از او ، در پی اثبات این است که آنچه اصیل است وجود است به همین دلیل با قدرت کمتری به معنای اعتباری بودن ماهیّت پرداخته شده است به این نحو که چون شیخ اشراق اعتباری بودن را بمعنای صرفا ذهنی گرفته اند ، عبارات مرحوم صدرا نیز در برخی مواری این اضطراب را دارد که منظور از اعتباری بودن ماهیّت این باشد که یک امر صرفا ذهنی است .
در آخر باید به این نکته هم توجّه کرد که آن کسی که این بحث را در صدر مباحث فلسفی و هستی شناسانه قرار داد ، صدرالمتالهین بوده است .
به هر حال ، صدر المتالّهین نخستین کسی بود که این موضوع را در صدر مباحث هستی شناسی مطرح ساخت و آنرا پایه ای برای حلّ دیگر مسائل قرار داد . وی می گوید : من خودم نخست ، قائل به اصالت ماهیّت بودم و سخت از آن ، دفاع می کردم تا اینکه به توفیق الهی به حقیقت امر ، پی بردم[۲] . ( آموزش فلسفه آیت الله مصباح ، ج ۱ ص ۳۳۴ )
فصل اوّل : اصطلاح شناسی
مقدّمه : برای اینکه مفهوم این مسئله ، درست روشن شود و محلّ نزاع به تمامه مشخص شود لازم است که در ابتدا توضیحی پیرامون واژه ها و اصطلاحات ، بدهیم و بعد محل نزاع را دقیقا تعیین کنیم .
اصطلاحات :
وجود : منظور از وجود همانطور که در سابق دانسته شد تحقق و ثبوت است که به آن هستی می گوییم .
مفهوم فلسفی وجود ، مساوی است با مطلق واقعیّت ، و در نقطه ی مقابل عدم ، قرار دارد و به اصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدّس الهی گرفته تا واقعیّتهای مجرّد و مادّی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات ، همه را در بر می گیرد . ( آموزش فلسفه ، ج ۱ ص ۲۹۱ )
ماهیّت : منظور از ماهیّت ، همان چیستی اشیاء است یعنی اینکه یک شیء صرف نظر از اینکه هست ( یعنی وجود ) ذاتیّات و ماهیّتش چیست . و تعریف فلاسفه از این گزاره این است که ماهیت یعنی ما یقال فی جواب ماهو . )
واژه ی ماهیّت که مصدر جعلی از ( ما هو ) است که به معنای ( چیست ؟ ) می باشد ، در اصطلاح فلسفه به صورت اسم مصدر ( چیستی ) به کار می رود ولی با همان شرط تجرید از معنای ( حدث ) تا اینکه قابل حمل بر ذات باشد . ( آموزش فلسفه ج۱ ص ۳۳۶ ) [۳]
تحقق بالذات / اصیل : منظور از تحقّق بالذات یا اصیل ، نوع خاصی از تحقّق است یعنی اینکه علاوه بر تحقّق ، متن واقع را هم پر کرده باشد و متن را سامان داده باشد بنابراین منظور از اصیل صرف تحقق نمی باشد بلکه گونه ای خاص از تحقق می باشد ( یعنی متن واقع را پر کرده باشد )
تحقق بالعرض / اعتباری : تحقق بالعرض در مقابل تحقق بالذات است بنابراین تعریفش مشخص است ، یعنی تحقق دارد لکن این تحقق به گونه ای نیست که متنی از واقع را پر کرده باشد . [۴]
منظور از دو مفهوم متقابل اصیل و اعتباری در اینجا این است که کدامیک از دو مفهوم ماهوی و مفهوم وجود ، ذاتا و بدون هیچ واسطه ی دقیق فلسفی ، از واقعیت عینی حکایت می کند و کدامیک با واسطه و بالعرض حکایت می کند . ( آموزش فلسفه ج ۱ ص ۳۳۸ )
اصاله الماهیّه : اصالت الماهیه به این معناست که هرآنچه متن واقع را پر کرده است ماهیّت است و هیچ چیز غیر از ماهیّت متن واقع را پر نکرده است .
اصاله الوجود : یعنی هر آنچه متن واقع را پر کرده است وجود است و چیزی غیر از وجود متن واقع را پر نکرده است . ( با این نظر در مبحث اقوال در مسئله بیشتر آشنا می شویم )
( در آمدی بر فلسفه صدرایی ، چیستی و هستی فلسفه ی صدرایی )
فصل دوّم : تفسیر های مختلف از دیدگاه مرحوم علّامه طباطبایی
بطور کلّی می توان گفت که پنج نوع تعبیر در عبارتهای مرحوم علّامه بیان شده است که این پنج تعبیر به دو خوانش متفاوت منجرّ شده است که هرکدام از این خوانش ها نیز شاهد هایی را به خود اختصاص داده است .
تفسیر اوّل : یکی از تفاسیر رایجی که درباره ی دیدگاه مرحوم علّامه شده است این می باشد که ایشان آنچه متن واقع را پر کرده است مختصّ به وجود می دانند و ماهیّت را صرفا یک چیز مفهومی و ذهنی می دانند .
تفسیر دوّم : تفسیر دیگری که از دیدگاه مرحوم علّامه طباطبایی مطرح شده است این می باشد که آنچه متن واقع را پر کرده است ، وجود می باشد و ماهیت اعتباری است لکن اعتباری بودن ماهیّت به این معنا نیست که هیچ واقعیتی در خارج ندارد و صرفا یک امر ذهنی است بلکه اعتباری بودن ماهیّت به این معناست که در خارج وجود دارد لکن هیچ متنی از واقع را پر نکرده است .
به دلیل اینکه یک نحوه استبعاد ذهنی وجود دارد که چگونه ممکن است یک چیزی در خارج باشد لکن هیچ متنی از خارج را پر نکند به تبیین بیشتر این مورد دوّم می پردازیم و سعی می کنیم که این مورد دوّم را به نحو درست تصویر کنیم .
برای روشن شدن بحث و تصویر مساله ی اصالت الوجود از ظرفیّت چند مثال استفاده کرده و علّت را بیان خواهیم کرد .
مثال ۱ : اگر شما صفحه ای از شن داشته باشید که به شکل های مختلف در آمده است مثلا انسان ، ماشین ، گرد و غبار و …. حال وقتی از شما سئوال می شود که در این صفحه چه می بینید ؟ شما بسرعت پاسخ خواهید داد که انسان ، ماشین و … لکن اگر دیگر بار سئوال شود که با دقت این صفحه را مشاهده کنید آنچیزی که حقیقتا صفحه را پر کرده است چیست که به تبع آن انسان ، ماشین و …. تشکیل شده است ؟ در اینجا پاسخ خواهید داد که شن است که تمام صفحه را پرکرده است ، شن است که به گونه ی انسان درآمده است . شن است که به گونه ی ماشین درآمده است و … و اگر از شما پرسیده شود آیا بجز شن چیز دیگری متن صفحه را پر کرده است جواب خواهید داد که خیر هیچ چیز دیگری غیر از شن نیست که در صفحه وجود داشته باشد و همچنین اگر از شما سئوال شود که آیا انسان و ماشین در خارج وجود دارند یا نه می گویید بله وجود دارند لکن هیچ متنی از صفحه را پر نکرده اند و هرچه هست شن است .
در این تشبیه بخوبی مشخص است که وجود در خارج همانند شن است که تمام متن را پر کرده است و ماهیّـت همانند همان صورت هایی است که توسط شن بوجود آمده است لکن این ماهیت در خارج وجود دارد همچنانکه این صورتها در صفحه وجود دارند لکن هیچ متنی از واقع را پر نمی کند و همه اش وجود است . ( همچنانکه همه ی صفحه ، شن است . )
مثال ۲ : یک مجسمه ی آهنی از حیوان را تصور کنید آیا این حیوان ، حیثیّتی غیر از همان آهن دارد ؟ و معلوم است که هرجای این مجسمه دست گذاشته شود ، آهن است لکن آن نوع خاص از حیوان نیز در خارج وجود دارد لکن هیچ حیثیتی از خود ندارد و تمام حیثیتش بخاطر آهن است .
همانطور که از این مثالها بدست می آید کاملا متوجه می شویم که چگونه ممکن است که یک ماهیّت در خارج تحقق داشته باشد لکن هیچ متنی از واقع را هم پر نکرده باشد .
بعبارت دیگر در اینجا دو مطلب است یکی تحقق و دیگری تحقق بالذات ، وجود و ماهیّت در مرحله ی تحقق با یکدیگر برابر هستند لکن مرحله ی تحقق بالذات فقط مختص به وجود است .
نظریّه ی صحیح : آنچه از بررسی شاهد های مختلف و عبارات مرحوم علّامه بدست می آید نشاندهنده ی این است که تفسیر دوّم از دیدگاه مرحوم علّامه بصورت کامل با دیدگاه مرحوم علّامه سازگار است و با تمامی شاهد ها نیز سازگاری دارد .در فصل بعد ان شاءالله به بررسی شاهد های مختلف از عبارت مرحوم علّامه می پردازیم .
فصل سوّم : شاهد های مختلف از عبارات مرحوم علّامه طباطبایی
مقدّمه : بنظر می رسد بطور کلّی شاهد ها و تعابیر مختلفی که در عبارات مرحوم علّامه آمده است را به پنج قسمت تقسیم کنیم که عدّه ای از عبارات اشاره ی به این حیثیّت تقییدیه داشتن وجود اشاره می کنند یعنی ماهیّت بالوجود موجود می باشد ، عدّه ای دیگر از عبارت به بطلان محض بودن ماهیّت اشاره دارند ، و تعبیر پاره ای از عبارات این است که ماهیّت ّ حدّ وجود است و پاره ای دیگر از تعبیرات به این بیان ذکر شده است که ماهیت ، اعتبار حدّ است و در عدّه ای از تعبیرات گفته شده است که ماهیّت ظهورات للاذهان است و تعبیر به حکایت گری ماهیت شده است . و در نهایت عدّه ای از تعبیرات به این اشاره دارد که بصورت علم حضوری ، ماهیت را دریافت می کنیم .
در ادامه به بررسی و تحلیل این شاهد ها بصورت تفصیلی می پردازیم .
۱ ) اشاره به حیث تقییدیه بودن وجود برای ماهیّت .
1 ) قد ظهر ممّا تقدّم انّ لحقیقه الوجود ثبوتا و تحقّقا بنفسه بل الوجود عین الثبوت و التحقّق و انّ للماهیّات – و هی التی تقال فی جواب ما هو ، و توجد تاره بوجود خارجیّ فتظهر آثارها و تاره بوجود ذهنیّ فلاتترتّب علیها الآثار – ثبوتا و تحقّقا بالوجود لا بنفس ذاتها و ان کانا متّحدین فی الخارج و انّ المفاهیم الاعتباریّه العقلیّه – و هی الّتی لم تنتزع من الخارج و انّما اعتبرها العقل بنوع من التعمّل لضروره تضطرّه الی ذلک کمفاهیم الوجود و الوحده و العلّیه و نحو ذلک … ص ۲۴ بدایه الحکمه
توضیح عبارت : در اینجا گفته شده است که ماهیات تحقق و ثبوت دارند لکن این تحقق و ثبوت به واسطه ی وجود است در اینجا بخوبی به حیث تقییدیه بودن وجود اشاره شده است یعنی اینکه ماهّیت ، تحقق و ثبوت دارد لکن این تحقق و ثبوت در ماهیت بخاطر خودش نیست بلکه بخاطر وجود است .
۲ ) فلو لم یکن خروجها من حدّ الاستواء الی مستوی الوجود – بحیث تترتّب علیها الآثار – بواسطه الوجود ، کان ذلک منها انقلابا ، و هو محال بالضروره ص ۱۵ بدایه الحکمه
توضیح : در اینجا نیز قید بواسطه الوجود بخوبی به این اشاره دارد که ماهیت در خارج نیز وجود و پیدایش دارد لکن این وجود و پیدایش در ماهیت لنفسه آن نیست بلکه بواسطه ی وجود است یعنی همان حیث تقییدیّه داشتن وجود
۲ ) بطلان محض بودن ماهیت :
1 ) و اذ کان کلّ شیء انّما ینال الواقعیّه اذا حمل علیه الوجود و اتّصف به ، فالوجود هو الذی یحاذی واقعیّه الاشیاء و امّا الماهیّه فاذ کانت مع الاتّصاف بالوجود ذات واقعیّه و مع سلبه باطله الذات فهی فی ذاتها غیر اصیله و انّما تتاصّل بعرض الوجود . ص ۴۴ نهایه الحکمه
۲ ) ص ۵۵ و انّ الوجود حیثیّه تقییدیّه فی کلّ حمل ماهوی ّ ، لما انّ الماهیّه فی نفسها باطلظ هالکه لاتملک شیئا فثبوت ذاتها و ذاتیّاتها لذاتها بواسطه الوجود .
۳ ) انّ الوجود لایکون جزء لشیء لانّ الجزء الاخر و الکلّ المرکّب منهما انکانا هما الوجود بعینه فلا معنی لکون الشیء جزئ لنفسه و ان کان احدهما او کلاهما غیر الوجود ، کان باطل الذات اذ لااصیل غیر الوجود فلا ترکیب ص ۶۴
۴ ) و رابعا : انّ ما یلحق الوحود حقیقه من الصفات و المحمولات ، امور غیر خارجه عن ذاته اذ لو کانت خارجه کانت باطله ص ۶۴
توضیح : این عبارات مرحوم علّامه بعنوان شاهدی قرار گرفته است برای کسانی که ماهیّت را صرفا یک امر ذهنی می دانند و به اینگونه استدلال می کنند که عبارات مرحوم علّامه به این اشاره دارد که ماهیّت چیزی نیست جز بطلان محض و صفتی ندارد جز هالک بودن پس حال که ماهیت چیزی نیست جز بطلان محض و صفتی ندارد جز هالک بودن پس قطعا نمی تواند در خارج باشد و دارای صفت ثبوت و تحقّق باشد فلذا صرفا یک امر ذهنی می باشد .
لکن در جواب می توان گفت که این شواهد به بطلان ذاتی بودن ماهیّت اشاره دارد و اصلا به این معنا نیست که ماهیّت در خارج ، تحقق و ثبوتی نداشته باشد بلکه منظور این است که وقتی به مرتبه ی ذات ماهیّت نگاه می کنیم اصلا اثری از وجود و تحقق در آن نمی یابیم یعنی ذات ماهیّت دارای صفّت تحقق نیست و صد البته ما این را قبول داریم لکن این اصلا به منافاتی ندارد که ما بگوییم درست است که ماهیت در مرتبه ی ذات بطلان محض است لکن تحقق و ثبوتش در خارج بواسطه ی وجود می باشد .
و بعبارت دیگر وجه جمع بین شاهد یک و شاهد دوم ، این است که ماهیت در مرتبه ی ذاتش تحققی ندارد لکن در خارج یک تحققی بواسطه ی وجود دارد و شاهد بر این مدّعا و وجه جمع این عبارت مرحوم علّامه است .
۱ ) و اذ کان کلّ شیء انّما ینال الواقعیّه اذا حمل علیه الوجود و اتّصف به ، فالوجود هو الذی یحاذی واقعیّه الاشیاء و امّا الماهیّه فاذ کانت مع الاتّصاف بالوجود ذات واقعیّه و مع سلبه باطله الذات فهی فی ذاتها غیر اصیله و انّما تتاصّل بعرض الوجود . ص ۴۴ نهایه الحکمه
3 ) اشاره به یافتن ماهیّت
۱ ) ص ۴۲ : فما نجده فی الاشیاء من حیثیّه الماهیّه غیر ما نجده فیها من حیثیه الوجود
۲ ) و اذ لیس لکلّ واحد من هذه الاشیاء الّا واقعیّه واحده ، کانت احدی هاتین الحیثیّتین – اعنی الماهیّه و الوجود – بحذاء ماله من الواقعیّه والحقیقه و هو المراد بالاصاله و الحیثیّه الاخری اعتباریّه منتزعه من الحیثیّه الاصیله ، تنسب الیها الواقعیّه بالعرض
وجه استناد به این شاهد ها : در عبارت اوّل مرحوم علّامه تعبیر به نجد و وجدان کرده است یعنی یافتن و گفته اند آنچه از ماهیّت میابیم غیر از آن است که از وجود می یابیم و همینکه می گویند آنچه از ماهیّت می یابیم بخوبی به این اشاره دارد که پس باید چیزی در خارج وجود داشته باشد که ما آنرا بیابیم .
و در عبارت دوّم تعبیر به انتزاع شده است ، اگر بطور مفهوم شناسی به انتزاع نگاه کنیم همانطور که در عبارات مرحوم صدرا هم از این واژه استفاده شده است ، انتزاع بمعنای کنده شدن است یعنی کنده شدن از خارج و اینکه می فرمایند ماهیّت حیثیه اعتباریّه ی منتزعه است این انتزاع بخوبی به این مطلب اشاره دارد که ماهیّت هم از خارج کنده شده است .
۴ ) ماهیت حدّ وجود است
تعبیر در کتاب توحید علمی و عینی ( به علّت صعوبت دسترسی به منابع ، متن آن نیامده است ) :
توضیح : در تعلیقه ی بر اسفار ، مرحوم علّامه به این اشاره دارند که ماهیّت ، حدّ برای وجود است و می دانیم که بنابر اصحّ حدّ یک شیء در خارج تحقق دارد لکن هیچ متنی از واقع را پر نمی کند .
۵ ) ماهیت ظهورات للاذهان است
یکی از عبارت های بسیار چالش برانگیز که باعث شده است برخی به این قائل شوند که منظور از اعتباریت ماهیت ، این است که امری کاملا ذهنی است همین عبارت است که می گوید ماهیت حکایه برای اذهان است یا اینکه می گوید ماهیّت ظهورات الوجود برای اذهان است .
تبیین : گرچه در نگاه بدوی و اوّلی ظهور این عبارتها در ذهنی بودن ماهیت است لکن با توجه به عبارات قطعی که می گوید ماهیت در خارج موجود است لکن بالوجود و عبارات دیگر پس قطعا برای این عبارات ها نیز باید تبیین دیگری صورت گیرد .
بنظر می رسد تبیین درستی که در این مرتبه باید صورت گیرد این است که بله درست است که ماهیت ظهور وجود است برای ذهن لکن این به هیچ وجه نفی این را نمی کند که ماهیّت ظهور برای وجود در خارج هم باشد بعبارت دیگر چون ماهیّت ظهور برای وجود در خارج هست به این واسطه است که ظهور وجود برای ذهن هم می باشد .
۶ ) ماهیّت اعتبار حدّ برای وجود است .
در برخی از عبارات مرحوم علّامه تعبیر به اعتبار حد بودن ماهیّت شده است و این خود می رساند که شاید بتوان گفت که خود مرحوم علّامه هم در یک وزان راجع به این مسئله صحبت نکرده اند و شاید این به همان خاطر باشد که در بخش پیشینه گفته شد یعنی دغدغه و تمرکز اصلی مرحوم صدرا و فلاسفه ی بعد او من جمله علّامه طباطبایی ، تمرکزشان بیشتر بر اثبات اصالت داشتن وجود بوده است و این اصالت داشتن وجود محّل بحث بوده است و پرداختن به اعتباریّت ماهیّت در درجه ی دوّم از اهمیّت قرار داشته است .
این عبارت نیز محل چالش و گفتگو شده است و برخی بخاطر اینکه مرحوم علّامه تعبیر به اعتبار کرده اند قائل به این شده اند که منظور علّامه از اعتباریّت ماهیت این است که یک امر صرفا ذهنی است لکن در جواب می توان گفت اینکه می گوییم اعتبار حدّ خب خود این اعتبار هم نمی تواند از هیچی باشد به عبارت دیگر ما یک نوع اعتبار داریم که کاملا ذهنی است و به اعتبار معتبر وجود و عدم می پذیرد لکن یک نوع اعتبار هم داریم که منشا کاملا خارجی دارد و اعتباریّت در ماهیت به قرینه ی عبارات دیگر مرحوم علّامه از نوع اعتبار دوّم می باشد .
فصل چهارم : استدلالها و بُرد آنها برای معنای مراد از اعتباریّت ماهیّت
مقدّمه : در استدلالها باید به دنبال دو مطلوب باشیم یکی اینکه اثبات کنند که اصالت با وجود است و دیگری اینکه تحقّق ماهیت را نیز اثبات کنند هرچند که ماهیّت متن ساز نباشد حال می خواهیم بررسی کنیم که استدلالهایی که مرحوم علّامه بررسی کرده اند تا چه اندازه مطلوب ما را ثابت می کنند آیا هر کدام از استدلالها علاوه بر اثبات مطلوب اوّل ناظر به اثبات مطلوب دوّم هم می باشند یا نه ؟
۱ ) برهان ۱ :
قیاس استثنائی : اگر قرار باشد ماهیت اصیل باشد لازم می آید که ماهیت در عین حال که نسبت به وجود و عدم در ذات خود استواء دارد در همان حال هم نسبت به وجود و عدم خود استواء نداشته باشد لکن التالی باطل چون تناقض است فالمقدم مثله .
توضیح تالی : ما می دانیم که ماهیت در ذات خود نسبت به وجود و عدم یکسان است چون وجود در ذات آن نیست ( بدلیل صحت سلب ، دقت در ذات و …) لکن اگر بگوییم که ماهیت تحقق بالذات دارد پس یعنی موجود می باشد و موجود بودن در ذاتش وجود دارد پس دیگر در ذاتش نسبت به وجود و عدم یکسان نمی باشد پس ماهیت باید در عین حال که نسبت به وجود و عدم استواء دارد در همان حال هم نسبت به وجود و عدم استواء نداشته باشد و این تناقض است .
اشکال احتمالی به استدلال :
برخی به این استدلال اینگونه پاسخ داده اند که ما حرف شما را می پذیریم اگر ما بگوییم بخودی خود ماهیت ، تحقق بالذات پیدا میکند ، لکن ما قائل هستیم که با توجه جاعل ( یعنی خداوند ) این ماهیت که در مرتبه ی ذات خودش استواء نسبت به وجود و عدم داشت ، هنگامی که در مرتبه ی خارج می آید با توجه جاعل ، تحقق بالذات پیدا می کند .
پاسخ از اشکال : این دلیل به هیچ وجه قابل پذیرش نیست چرا که این مسئله و توجه جاعل از دو حال خارج نیست یا اینکه حالت قبل از تحقق و بعد از تحقق ماهیت تفاوت کرده است یعنی بواسطه ی چیزی ماهیت تحقق پیدا کرده است که این همان اثبات اصاله الوجود است و آن شیء واسطه ، وجود می باشد . یا اینکه حالت قبل از تحقق و بعد از تحقق ماهیت تفاوت نکرده است که اینجا همان انقلاب است که باطل می باشد .
توضیح برای اثبات مطلوب ها : بنظر می رسد که این استدلال تاب و توان این را ندارد که هر دو مطلوب را با هم اثبات کند لکن در اینجا به مطلوب دوم هم اشاره شده است به این بیان که گفته شده است در مقام ذات ، ماهیت استواء نسبت به وجود و عدم دارد و باعث این می شود که انقلاب در ذات بوجود آید و این اصلا بمعنای این نیست که ماهیت در خارج تحققی نداشته باشد بلکه منافی این است که ماهیت تحقق بالذات داشته باشد .
بعبارت دیگر این دلیل با این هم سازگاری دارد که ما ماهیّت را یک امر کاملا ذهنی بدانیم لکن منافاتی با این هم ندارد که ماهیت ، تحقق در خارج داشته باشد اضافه بر اینکه نحوه ی گفتگوی مرحوم علّامه را می توان شاهد بر این دانست که ایشان نیز تحقق بالذات را نفی می کنند و شاید بتوان اینرا برداشت کرد که ایشان تحقق بالعرض با مفروض دانسته اند .
برهان دوم :
قیاس استثنائی : اگر قرار باشد که ماهیت ، اصاله داشته باشد نباید هیچگونه حمل شایع صناعی صحت داشته باشد لکن التالی باطل فالمقدم مثله پس ماهیت اصالت ندارد و به ناچار باید وجود اصالت داشته باشد .
توضیح : اثبات این استدلال بر مقدماتی مبتنی است :
۱ ) همانطور که در مراحل بعدی مفصلتر بیان خواهد شد ، ماهیّات مثار کثرتند و به عبارت دیگر هیچ دو ماهیتی را پیدا نمی کنید که با هم مشترک باشند مثال ماهیت انسان غیر از ماهیت فرس است و ماهیت فرس غیر از ماهیت شجر است بنابراین ماهیات متکاثرند .
۲ ) از طرفی می دانیم که حمل دو نوع است و یکی از انواع حمل ، حمل شایع صناعی است که اتحاد در مصداق دارند و چنین حملی صحیح است مثلا می توانیم بگوییم انسان حیوان است چرا که انسان یکی از مصادیق حیوان است با وجود اینکه ماهیت انسان با ماهیت حیوان متفاوت است .
۳ ) حمل شایع صناعی اشاره به یک نحوه اتحاد در وجود دارند درحالیکه این اتحاد را نمی شود به ماهیات نسبت داد چون ماهیات مثار کثرتند و اگر ماهیات اصالت داشتند باید هیچ حمل شایع صناعی صحیح نباشد حال آنکه چنین چیزی بطلانش واضح است بنابراین اصالت برای ماهیات نیست پس اصالت برای وجود ثابت می شود .
تبیین : از این استدلال بخوبی می توان این استفاده را کرد که ماهیت در خارج تحقق دارد ، خب چگونه ممکن است ماهیّات مثار کثرت باشند و هیچگونه حمل شایع صناعی درست نباشد و بین ماهیات یک اختلاف ذاتی باشد حال آنکه ماهیت کاملا یک امر عدمی باشد .
برهان سوم :
قیاس استثنائی : اگر ماهیت اصیل باشد باید در ذهن هم آثار خارجی خود را داشته باشد لکن ماهیت در ذهن آثار خارجی خود را ندارد پس ماهیت اصیل نمی باشد .
توضیح :
۱ ) همانگونه که در مرحله ی بعد ذکر خواهد شد ، ماهیت دارای یک وجود خارجی و دارای یک وجود ذهنی است . ( در مرحله ی دوم خواهد آمد )
۲ ) در آنجا گفته خواهد شد که ماهیت وجود ذهنی اش عین وجود خارجی است یعنی انحفاظ ذاتیات صورت خواهد گرفت .
۳ ) آنچه اصیل است منشا آثار همان است .
۴ ) اگر قرار باشد ماهیت اصیل باشد پس باید منشا آثار هم باشد یعنی آثار را بتوانیم به او نسبت دهیم مثلا اگر آتش می سوزاند این اثر سوختن از ماهیت نشات گرفته است و از طرفی ماهیت در ذهن عین ماهیت در خارج است پس باید ماهیت در ذهن هم دارای آثار باشد و بسوزاند لکن اینگونه نیست پس ماهیت اصیل نمی باشد و اصالت با وجود است .
نکته : اگر گفته شود که عین این اشکال به خود شما هم وارد است به این بیان که منشا آثار در خارج ، وجود خارجی است و همین وجود در ذهن نیز وجود دارد که به آن وجود ذهنی می گوییم پس در ذهن نیز باید وجود دارای آثار خود باشد لکن چنین نیست که وجود در ذهن دارای آثار خود باشد ؟
در جواب خواهیم گفت که ما در ماهیت یک انحفاظ ذاتیات داریم و چون ماهیت نسبت به وجود و عدم حالت استواء دارد بنابراین یک شیء ارسالی است که می تواند با این حالت ارسال خود در ذهن و در خارج وجود داشته باشد . لکن وجود خارجی چون تحقق بالذات دارد و متن واقع را پر کرده است اصلا امکان ندارد که در ذهن حاضر شود بنابراین اشکال به ما وارد نمی شود .
تبیین : عین برداشت در استدلال دوم را می توان در این استدلال سوم هم انجام داد به این بیان که ماهیّت را منشا اثر دانسته اند خب چگونه ممکن است یک امری که بطلان محض و هالک باشد خود دارای اثر باشد ؟
برهان چهارم :
قیاس استثنائی : اگر قرار باشد ماهیت اصیل باشد باید بتوان تمامی آثار و صفات در امور دیگر را به او نسبت داد لکن چنین نیست که تمامی آثار و صفات در امور خارجی منتسب به ماهیت باشد ( چون ماهیت نسبت به آنها مستوی النسبه است ) پس ماهیت اصیل نمی باشد ( لذا وجود اصالت خواهد داشت . )
توضیح : ما در خارج آثار و صفاتی را می بینیم مثل تقدّم و تاخّر ، شدت و ضعف ، قوه و فعل . پس باید چیزی باشد که منشا این آثار باشد و همان اصالت خواهد داشت چون آنچه اصیل است منشا آثار می باشد درحالیکه ما می دانیم ماهیت در ذات خود مستوی النسبه نسبت به این موارد است پس تنها چیزی که سبب تفاوت این امور در اشیاء خارجی شده است وجود است پس وجود اصالت دارد .
تبیین : در این امر نیز همانند دو مورد قبل این کاملا قابل برداشت است که مرحوم علّامه ، ماهیّت را اگر چه منشا تمامی آثار نمی دانند لکن ماهیت را اجمالا منشا آثار در برخی از موارد می دانند .
جمع بندی
گفته شد که عبارت مرحوم علّامه در فضای اعتباریت ماهیت با خوانش های متفاوتی مواجه شده است که سبب شده برخی ماهیّت را صرفا یک امر ذهنی بدانند و برخی ماهیّت را یک امری بدانند که اگر چه در خارج تحقق و ثبوت دارد لکن این تحقق و ثبوتش به نحوی است که هیچ متنی از واقع را پر نمی کند. در ادامه شاهد هایی از عبارات مرحوم علّامه آورده شد که از این شاهد ها ما عبارتهای قطعی ای را آوردیم که ماهیّت را مرحوم علّامه در خارج محقق می دانند لکن بواسطه ی وجود و به برخی از شاهد هایی پرداختیم که ظهور بدوی آنها در این بوده که ماهیت را یک امر صرفا ذهنی بدانیم لکن این شاهد ها را تبیین کرده و سازگاری آنها را با قول مختار بیان کردیم و در نهایت استدلالهایی را که مرحوم علّامه برای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت آوردند را بررسی کرده که آیا این استدلالها می توانند هردو مطلوب ما یعنی اصیل بودن وجود و اعتباری بودن ماهیت به همان معنایی که مراد است ، را اثبات کنند یا خیر .
و من الله التوفیق
منابع:
– بدایه الحکمه / محمد حسین طباطبایی ، تصحیح و تعلیق عباس علی زارعی / قم ، جامعه مدرّسین ، موسسه نشر اسلامی / چاپ ۳۳ / ۱۴۴۰ ه.ق
– نهایه الحکمه / محمد حسین طباطبایی ، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیّاضی / قم / انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / ۱۳۹۴ / چاپ هشتم
– آموزش فلسفه / محمّد تقی مصباح یزدی / تهران / موسسه انتشارات امیر کبیر / شرکت چاپ و نشر بین الملل ۱۳۷۸ / چاپ پنجم
– در آمدی به نظام حکمت صدرایی / عبد الرسول عبودیّت / تهران / سمت / مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی / قم / موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ( ره ) / ۱۳۹۲ / چاپ ششم
– فلسفه مقدماتی ، برگرفته از آثار استاد شهید مرتضی مطهری / عبدالرسول عبودیّت / قم ، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ( ره ) / انتشارات تهران/ سمت / مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی / ۱۳۸۷ چاپ اول
[1] ) ر . ک : مصنّفات میرداماد ، ج۱ ص ۵۰۴-۵۰۷
[۲] ) ر . ک : اسفار ، ج۱ ص ۴۹
[۳] ) واژه ی ماهیّت در فلسفه دو اصطلاح دارد که یکی از آنها اعمّ از دیگری است . اصطلاح خاص آن را به این صورت تعریف می کنند ( ما یقال فی جواب ما هو ) یعنی مفهومی که در پاسخ از سئوال درباره ی چیستی شیئی گفته می شود و طبعا در مورد موجوداتی بکار می رود که قابل شناخت ذهنی باشند و به اصطلاح ، دارای حدود وجودی خاصّی باشند که به صورت معقولات اولی ( مفاهیم ماهوی ) در ذهن ، منعکس گردند . و از این روی در مورد خداوند متعال گفته می شود که ماهیّت ندارد ( لا ماهیّه لواجب الوجود ) چنانکه قائلین به اصالت وجود ، درباره ی حقیقت عینی وجود نیز می گویند که خود وجود ، ماهیّت ندارد و گاهی به این شکل تعبیر می کنند که ( صورت عقلائی ندارد . )
امّا اصطلاح اعمّ آن را به این صورت تعریف می کنند ( ما به الشیء هوهو ) و آنرا شامل حقیقت عینی وجود و شامل ذات مقدّس الهی نیز می دانند و طبق این اصطلاح است که در مورد خدای متعال می گویند ( الحقّ ماهیّته انّیّته ) یعنی ماهیّت خدا همان هستی اوست .
در این بحث ، منظور از واژه ی ماهیّت ، همان اصطلاح اوّل و معنای خاص است . ( آموزش فلسفه ج ۱ ص ۳۳۶ )
[۴] ) برخی اعتباری را بمعنای ذهنی گرفته اند و گفته اند وجود اعتباری یعنی وجودی که در خارج نیست بلکه تنها در ذهن است .
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.