چکیده :
هر مجموعهای برای پیشبرد خود به قوانین نیاز دارد. هر چه این مجموعه بزرگتر و پیچیدهتر باشد، قوانین آن نیز بایستی همه جانبه باشد. زندگی انسان پیچیدگی زیادی دارد و این زندگانی به قوانین و احکامی نیازمند است که شامل تمامی چرخدندهها این سیستم شود. قانونگذار این قوانین نیز باید شخصی آگاه به تمامی زیر مجموعهها و اعضای آن باشد.
هر مجموعهای برای پیشبرد خود به قوانین نیاز دارد. هر چه این مجموعه بزرگتر و پیچیدهتر باشد، قوانین آن نیز بایستی همه جانبه باشد. زندگی انسان پیچیدگی زیادی دارد و این زندگانی به قوانین و احکامی نیازمند است که شامل تمامی چرخدندهها این سیستم شود. قانونگذار این قوانین نیز باید شخصی آگاه به تمامی زیر مجموعهها و اعضای آن باشد. چنین قانونگذاری خداوند است که خیر و شر مخلوقاتش را بهتر میداند و آن قوانین را به عنوان دین برای بندگانش قرار داده است. تبیین، نظارت و اجرا آن را نیز به پیامبران و امامان «ع» سپرده است. هیچ دورهای زمین را از مجریان احکام الهی خالی نگذاشته است و حتی در زمان غیبت کبری نیز حاکم و نائب عام انتخاب کرده است. پس ضرورت دارد که در دوران غیبت ، احکام و قوانین الهی به طور مدون تنظیم و اجرا شود. پی بردن به اهمیت و ضرورت احکام اسلامی کفایت نمی کند بلکه برای اجرایی شدن آن باید قدمی برداشته شود و اولین قدم تشکیل حکومت اسلامی می باشد. روشی که در این مقاله اتخاذ شده بر این میباشد که وجود احکام و قوانین اسلامی و ضرورت آن در زندگی و اجتماع باعث میشود مقدمه ای برای این ضرورت و اهمیت به وجود بیاید به نام تشکیل حکومت اسلامی. سعی بر این شده است که یافتههای اصلی مقاله بنابر نظر رهبر کبیر جمهوری اسلامی ایران امام خمینی(ره) باشد.
کلیدواژه: حکومت اسلامی، احکام، قانون، سیاست، امام خمینی (ره)
مقدمه
مسئله تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت امام معصوم «علیه السلام» مورد اهمیت بسیاری در بین مسلمانان، علما و متفکرین اسلامی (مرحوم محقق نراقی[۱]، مرحوم محقق نائینی[۲] و غیره) قرار دارد چه بسا در دوران حضور امامان معصوم (ع) نیز مورد اهمیت بوده است.
متاسفانه با به وجود آمدن یک سری شبهات بر اینکه دین باید جدای از سیاست باشد و عالم دین یا کسی که معرفت و آشنایی به دین دارد باید از سیاست دست بردارد چون سیاست یک چیز کثیف است و با گفتههای دین نمیسازد.
آنها خیال کردهاند که درست میگویند در حقیقت، دین جدای از سیاست نمیباشد بلکه عین سیاست است.
اگر به منابعی که احکام و ادله فقهی از آنها استخراج می شوند (قرآن، سنت، عقل و اجماع) نگاهی گذرا بیندازیم متوجه میشویم که قوانین و احکام برای زندگی اجتماعی نازل شده است و حکومت و جامعه باید توحیدی باشد؛ یعنی هر کجای این جامعه که قدم میزنیم باید رایحه توحید را استشمام کنیم. اگر به حرکات و سکنات افراد مخصوصاً مسئولین آن جامعه چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی توجه کنیم، چیزی جز فرمانروایی خداوند سبحان نمی بینیم. این قوانین و احکامی است که خداوند (بهعنوان رئیس عقلا) آن را وضع کرده و برای اجرای آن قوانین، مدیر و موسس اجرا قرار داده است.
در این مقاله به این میپردازیم که اجرای احکام باید در بستر جامعه و زندگی اجتماعی بشر نمود داشته باشد یا اینکه هر کسی با دید فردی به این احکام نگاه کند و آن را برای تنهایی خود در خانه و مساجد بداند؟!
نگاهی که در این مقاله شده است، نگاهی فقهی و بر مبنای اندیشه فکری بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) است. امام خمینی اندیشه سیاسی خود را در آثاری چون؛ کشف الاسرار، تحریر الوسیله، کتاب البیع، رساله ولایت فقیه، رساله اجتهاد و تقلید و غیره بیان نمودند.
باید توجه داشته باشید که منظور ما از دین در این نوشتار، همان مکتب و قوانین اسلام است که نه مانند مکاتب شرقی سعادت انسان را در عزلت و انزوا جستجو میکند و نه مثل مکاتب غربی تمام هستی را در چند روز این دنیا خلاصه میکند. در مکتب اسلام، انسان ذو ابعاد است؛ هم بعد جسمانی و هم بعد روحانی، همچنین چند صباحی را در این عالم سپری مینماید، برای اقامت دائمی در جهانی دیگر نیز آماده میگردد.
فصل اول: مفاهیم و کلیات
انسان برای بقای خودش به حضور در جامعه نیازمند است. با واقع شدنش در جامعه مجبور به معاشرت با دیگران میشود. برای اینکه این نیاز به خوبی و همه جانبه در اختیار و مورد استفادهی همگان قرار گیرد باید قوانینی وضع شود؛ به گونهای که تضادی بین محقق شدن قوانین با نیاز انسان نداشته باشد. برای اجرا و نظارت بر قوانین، گروه یا فردی نظارت میکند. آن قوانین دین است و شیوه رسیدگی به قوانین، سیاست اسلام است. ارگانی که اجراکننده این قوانین و نظارت بر آن است، حکومت اسلامی نام دارد.
نسبت دین و سیاست از مهمترین مباحث فکری جوامع اسلامی در دهههای اخیر بوده است.
در فصل حاضر، سعی شده است زوایای مختلف نسبت دین و سیاست روشن شود همچنین به خاطر رابطهی بین دین و سیاست، لزوم تشکیل حکومت مطرح میشود پس به ناچار، باید تصویری گویا از معنای حکومت دینی ارائه گردد.
۱-۱- تعریف صحیح دین
قوانینی که خداوند برای انسان قرار داده تا بتواند زندگی کند، همان دین است. ممکن است گفته شود که خود انسان میتواند قوانینی برای خودش وضع کند. در جواب گفته می شود؛ آیا انسانی که خودش را به خوبی نمیشناسد و به خودش ضرر میرساند، میتواند قانونگذار باشد یا خداوندی که خالق اوست؟! در ضمن، اشتباه قوانین انسانی بسیار است که در جهان شاهد آن هستیم. همانگونه که امام خمینی (ره) به آن اشاره کردهاند: «تحمیل قوانین بیگانه بر جامعۀ اسلامى ما منشاء گرفتاریها و مشکلات بسیار شده است. اشخاص مطلعى الان در عدلیه هستند که از قوانین دادگسترى و طرز کار آن شکایتها دارند. اگر کسى گرفتار دادگسترى فعلى ایران یا سایر کشورهاى مشابه آن شود، یک عمر باید زحمت بکشد تا مطلبى را ثابت کند. وکیل متبحرى که در جوانى دیده بودیم مىگفته محاکمهاى را که بین دو دسته است من تا آخر عمرم در میان قوانین و چرخ و پر دستگاه دادگسترى مىچرخانم! و بعد از من پسرم این کار را ادامه خواهد داد! الان درست همین طور شده است مگر در مورد پروندههایى که اعمال نفوذ مىشود که البته به سرعت، ولى به ناحق رسیدگى و تمام مىشود. قوانین فعلى دادگسترى براى مردم جز زحمت، جز بازماندن از کار و زندگى، جز اینکه استفادههاى غیر مشروع از آنها بشود نتیجهاى ندارد. کمتر کسى به حقوق حقۀ خود مىرسد. تازه در حل و فصل دعاوى همۀ جهات باید رعایت شود، نه اینکه [فقط] هرکس به حق خود برسد. باید ضمناً وقت مردم، کیفیت زندگى و کارهاى طرفین دعوى ملاحظه شود و هرچه سادهتر و سریعتر انجام بگیرد. دعوایى که آن وقتها قاضى شرع در ظرف دو سه روز حل و فصل مىکرد، حالا در بیست سال هم تمام نمىشود! در این مدت، جوانان، پیرمردان و مستمندان باید هر روز صبح تا عصر به دادگسترى بروند و در راهروها و پشت میزها سرگردان باشند. آخرش هم معلوم نمىشود که چه شد. هرکدام که زرنگتر و براى رشوه دادن دست و دل بازتر باشند، کار خود را به ناحق هم که شده زودتر از پیش مىبرند و گر نه تا آخر عمر باید بلاتکلیف و سرگردان بمانند. گاهى در کتابها و روزنامههایشان مىنویسند که احکام جزایى اسلام احکام خشنى است! حتى یک نفر با کمال بىآبرویى نوشته بود احکام خشنى است که از اعراب پیدا شده است! این خشونت عرب است که اینگونه احکام آورده است! من تعجب مىکنم، اینها چگونه فکر مىکنند! از طرفى اگر براى ده گرم هروئین چندین نفر را بکشند مىگویند قانون است! (۱۰ نفر را مدتى پیش و یک نفر را هم اخیراً براى ۱۰ گرم هروئین کشتند و این چیزى است که ما اطلاع پیدا کردیم.) وقتى این قوانین خلاف انسانى جعل مىشود، به نام این که مىخواهند جلو فساد را بگیرند خشونت ندارد! من نمىگویم هروئین بفروشند، لکن مجازاتش این نیست. باید جلوگیرى شود، اما مجازاتش باید متناسب با آن باشد. اگر شارب الخمر را هشتاد تازیانه بزنند خشونت دارد، اما اگر کسى را براى ۱۰ گرم هروئین اعدام کنند خشونت ندارد! در صورتى که بسیارى از این مفاسد که در جامعه پیدا شده از شرب خمر است. تصادفاتى که در راهها واقع مىشود، خودکشیها، آدم کشیها، بسیارى از آنها معلول شرب خمر است. استعمال هروئین مىگویند بسا از اعتیاد به شرب خمر است، مع ذلک، اگر کسى شراب بخورد اشکالى ندارد؛ چون غرب این کار را کرده است! و لهذا آزاد مىخرند و مىفروشند. اگر بخواهند فحشا را، که شرب خمر یکى از واضحترین مصادیق آن است، جلوگیرى کنند و یک نفر را هشتاد تازیانه بزنند، یا زناکارى را صد تازیانه بزنند، یا محصنه یا محصن را رجم کنند، وامصیبتاست! اى واى که این چه حکم خشنى است! و از عرب پیدا شده است! در صورتى که احکام جزایى اسلام براى جلوگیرى از مفاسد یک ملت بزرگ آمده است. فحشا، که تا این اندازه دامنه پیدا کرده که نسلها را ضایع، جوانها را فاسد، و کارها را تعطیل مىکند، همه دنبال همین عیاشیهایى است که راهش را باز کردند و به تمام معنا دامن مىزنند و از آن ترویج مىکنند. حال اگر اسلام بگوید براى جلوگیرى از فساد در نسل جوان یک نفر را در محضر عموم شلاق بزنند، خشونت دارد؟ از آن طرف کشتارى که قریب پانزده سال است به دست اربابهاى این هیئتهاى حاکمه در ویتنام واقع مىشود، و چه بودجههایى خرج شده و چه خونهایى ریخته شده است، اشکالى ندارد! اما اگر اسلام براى این که مردم را در برابر قوانینى که براى بشر مفید است خاضع کند، فرمان دفاع یا جنگ بدهد، و چند نفر مفسد و فاسد را بکشد، مىگویند این جنگ چرا شده است؟»[۳]
از این دادهها برداشت میشود که دین اسلام نظیر برخی ادیان صوفیانه و زهد گرایانه، دینی فردی و غیر مرتبط با تنظیم جنبههای مختلف اجتماعی نیست بلکه در کنار ترسیم رابطه عبودیت و بیان کیفیت بندگی انسان در مقابل خداوند به ابعاد اجتماعی حیات بشری نیز پرداخته است مانند؛ تنظیم روابط حقوقی میان افراد، بیان ملکات اخلاقی و ترسیم حیات معنوی و غیره.
۲-۱- تعریف صحیح سیاست
۱-۲-۱- معنا لغوی
سیاست از ریشه «سوس» است و در لغت به معنای ریاست، پروراندن، تنبیه و سزا دادن و تصدی امور رعیت است.
ابن منظور میگوید: «السَوس: الریاسه، یقال: ساسوهم سَوساً… و ساسَ الأمرَ سیاسه: قلم به…»[۴]
فیروزآبادی گوید: «سُستُ الرعیّه سیاسه: امرتُها و نَهیتُها… وسُوسَ فلانٌ أمرَ الناس…: صُیِّرَ ملکاً»[۵]
۲-۲-۱- معنا اصطلاحی
سیاست، عبارت از مدیریت، تدبیر و تصمیمگیری در باب مسائل و رویدادهای کلان یک جامعه است. این سرپرستی و تدبیر شامل رفع معضلات، انتظام بخشیدن به امور، برنامهریزی و اجرا نیز میشود. اگر در آثار و سخنان امام خمینی (ره) نیز توجه کنیم به این نتیجه میرسیم که سیاستی که مورد پسند دین اسلام است به دور از دروغ و حقه است و هدف آن تربیت انسانها و رشد دادن آنها است.
امام (ره) میفرمایند: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام.»[۶]
پس سیاستی که مطلوب اسلام است اداره درست جامعه میباشد نه به معنای پشت هم اندازی و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومی مردم. این، آن چیزی است که پیامبران، امامان و صالحان سنگش را به سینه زدهاند و برای آن مجاهدتها کردهاند.
۳-۱- رابطه دین با سیاست
اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمی به آن بهخوبی شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین میگردد و مشخص میشود که دین از سیاست جداییپذیر نیست. دین مجموعهای است از:
۱- معارف و بینشها (جهان بینی) مانند: خداشناسی، انسان شناسی و غیره.
۲- آموزههای اخلاقی که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقی انسان است.
۳- قوانین و مقرارتی که مناسبات انسان را با خدا، جامعه، طبیعت و خویشتن به نیکوترین وجه تبیین و کمال و سعادت بشر را در پی آنها تضمین میکند.
از طرف دیگر سعادت انسانها (چه در دنیا و چه در سرای آخرت) در گرو قوانینی جامع، کامل و بینقص است. بنابراین بشریت بر سر دو راه قرار دارد:
۱- در مسائل انسانی، سیاسی و اجتماعی خویش همواره به دنبال مکاتب بشری راه افتد و هر روز چیزی را تجربه کند و پس از شکست، راه دیگر برگزیند. این همان راه سکولاریستی و مبتنی بر جدا انگاری دین و دنیا است.
۲- از ناحیه خداوند (که عالم به تمام نیازهای انسان و راه کمال حقیقی او است) قانون و راهی جامع و بدون خطا به انسان عرضه شود تا با پیروی از آن، به سوی سعادت و خوشبختی حرکت کند. این انگاره عدم جدایی دین از سیاست است.
آنچه گذشت، تحلیل مسئله از منظر برون دینی (برون متنی) است.
از دیگر سو با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن، روشن میگردد که اسلام دینی جامع و همهسونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان را در نظر گرفته است. این دین، همانگونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی دعوت میکند و دستورات اخلاقی و مربوط به خودسازی فردی دارد؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، فرهنگی، تربیتی و غیره دارا است.
سیره و روش پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) نشاندهنده این است که دین از سیاست، جدا نیست چون هر دو حکومت داشتهاند و قوانین الهی را اجرا میکردند.
آیات که به این مسئله پرداخته است، از جمله:
۱- آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر:
«وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلىَ الخْیرْ وَ یَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۷] گفته شده: باید یک عدهای دیگران را به امور خیر که هر چیز خیری را شامل میشود دعوت و تشویق کنند همچنین باید همدیگر را به معروف امر کنند و از منکر نهی کنند و این اعمال باعث رستگاری آنها میشود. اگر توجه کنیم باید بگوییم این اعمال اجتماعی است و فرد با در خانه ماندن و بیتوجهی صورت نمیگیرد.
«کُنتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکاَنَ خَیرا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثرَهُمُ الْفَاسِقُونَ»[۸] در این آیه امتی که امر به معروف و نهی از منکر میکند را بهترین امت و جامعه میداند نه امت بی تفاوت و فردگرا.
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئکَ سَیرَحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»[۹] در این آیه اضافه بر بحث امر به معروف و نهی از منکر مسئولیت بر گردن مومنین و مومنات میگذارد که نسبت به همدیگر بیتفاوت نباشند.
۲- آیه لزوم اطاعت از اولی الامر:
«یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنکم فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شیءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ ذَالِکَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»[۱۰] میتوان این را گفت که هر شخصی خودش به تنهایی و بدون نیاز به اشخاص نمیتواند قوانین دینی را اجرا کند بلکه باید اطاعت از خداوند که با اطاعت از پیامبر اکرم (ص) و اطاعت از اولی الامر به وجود میآید کند و آنها هستند که فرمان میدهند و قوانین و احکام را اجرا میکنند.
۳- نپذیرفتن ولایت و سرپرستی بیگانگان، کافران، ظالمان، فاسقان و جاهلان:
«لَّا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شىءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَئهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِیرُ»[۱۱] مومنان در ارتباطات خود باید دقت داشته باشند و هر کسی (ستمگران و کافران) را سرپرست خود ندانند و مومنان باید با خودشان ارتباط بگیرند و خودشان نسبت به هم سرپرست اند.
«یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَکْبرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الاَیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ»[۱۲] در این آیه اشاره به این میشود که اگر میخواهید محرم رازی برای خودتان داشته باشید از خودتان (مومنین) باشد.
۴- ولایت پیامبر (ص) بر امت و ولایت مومنان بر یکدیگر:
«النَّبىُ أَوْلىَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ …..»[۱۳] در این آیه اولویت و ولایت پیامبر اکرم (ص) بر امت مومنین اشاره میشود.
در همه این آیات توصیههایی شده که نگاه به اجتماع و جمع می باشد و احکامی گفته شد که مومنان برای جامعه ای توحیدی باید مدنظر داشته باشند .
نظر امام خمینی (ره) نیز بر این است که جدایی بین دین و سیاست وجود ندارد بلکه دین عین سیاست است و این را جزو سنت و سیره پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) دانسته و اینگونه میفرمایند: «یک وقت بازی نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسئله گفتنتان! این اشکال اولش به نبی اکرم وارد است. اگر ایشان هم به سرمایهدارهای مکه و حجاز کاری نداشت و تو مسجد مینشست و مسئله میگفت، جنگ پیش نمیآمد، کشتار نمیشد، عموی معظمش کشته نمیشد و به سیدالشهدا وارد است. اگر سیدالشهدا میرفت پیش یزید و بیعت میکرد و مسئلهگو مسئله میگفت، با او میساخت و مسئله میگفت، یزید خیلی هم احترام میکرد، دستش را هم میبوسید. ولی تکلیف این بود؟ اگر ما وحشت داریم، باید ما اصلا طریقه انبیا را کنار بگذاریم. باید آن چیزی که انبیا آوردند، آن چیزی را که خدا امر کرده به آنها که بروید این سردمدارها را دعوت کنید، دعوت همین نبود مگه بروند بگویند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، دیگر بروند سراغ کارشان. سیدالشهدا هم اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش، که مخالف اسلام بودند، کنار می آمد، دیگر کشتاری نمیشد، دیگر جنگ صفینی در کار نمیآمد، جنگ جملی در کار نمیآمد. چشمها را هم میگذارند و خودشان را یا به نفهمی میزنند یا نفهم اند و نمیبینند که انبیا چه کردند و چه زحمتهایی و چه جانفشانیهایی برای مقاصد خودشان کردند.»[۱۴]
امام خمینی (ره) وجود دشمنان برای دین اسلام را دلیلی بر سیاسی بودن دین میداند. در این راستا فرمودهاند: «نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامى و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند و به طورى که ملاحظه مىکنید، دامنۀ آن تا به حال کشیده شده است. بعد از آنها نوبت به طوایفى رسید که به یک معنى شیطانتر از یهودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر، به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند و براى رسیدن به مطامع استعمارى خود لازم دیدند که زمینههایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. قصدشان این نبود که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجى بگیرد؛ چون اینها نه به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لکن در طول این مدت و در اثناى جنگهاى صلیبى، احساس کردند آنچه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر مىاندازد، اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزههاى روحانیت درست کردند و عمالى که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاههاى انتشاراتى داشتند و مستشرقینى که در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند. به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند.
اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالتاند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مىخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کردهاند و مىکنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزههاى علمیه عرضه مىشود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش، جنبش و نهضت باشند؛ آزادیخواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان باشد.
مثلًا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و ادارۀ جامعه چیزى ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامۀ مردم، طبقۀ تحصیل کرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیدهاند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمىشناسد، اسلام را هم نمىشناسد و [اسلام] در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مىکند. چنانچه کسى بخواهد اسلام را آنطور که هست معرفى کند، مردم به این زودیها باورشان نمىآید؛ بلکه عمال استعمار در حوزهها هیاهو و جنجال به پا مىکنند.»[۱۵]
همچنین ایشان میفرمایند: «اگر ما مسلمانان کارى جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها هیچ کارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مىخواهى اذان بگو، نماز بخوان؛ بیایند هر چه داریم ببرند، حوالهشان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ الّا بِاللّهِ! وقتى که مُردیم، ان شاء اللّه به ما اجر مىدهند! اگر منطق ما این باشد، آنها کارى به ما ندارند. آن مردک (نظامى انگلیس در زمان اشغال عراق) پرسید اینکه در بالاى مأذنه دارد اذان مىگوید به سیاست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه مىخواهد بگوید! اگر شما به سیاست استعمارگران کارى نداشته باشید و اسلام را همین احکامى که همیشه فقط از آن بحث مىکنید بدانید و هرگز از آن تخطى نکنید، به شما کارى ندارند. شما هر چه مىخواهید نماز بخوانید. آنها نفت شما را مىخواهند، به نماز شما چه کار دارند. آنها معادن ما را مىخواهند؛ مىخواهند کشور ما بازار فروش کالاهاى آنها باشد و به همین جهت حکومتهاى دست نشاندۀ آنها از صنعتى شدن ما جلوگیرى مىکنند؛ یا صنایع وابسته و مونتاژ تأسیس مىکنند. آنها مىخواهند ما آدم نباشیم! از آدم مىترسند. اگر یک آدم پیدا شد از او مىترسند. براى اینکه تولید مثل مىکند و تأثیراتى مىگذارد که اساس استبداد و استعمار و حکومت دستنشاندگى را در هم مىریزد. لذا هر وقت آدمى پیدا شد، یا او را کشتند؛ یا زندانى و تبعیدش کردند؛ یا لکهدارش کردند که «سیاسى» است! این آخوند «سیاسى» است! پیغمبر (ص) هم سیاسى بود. این تبلیغ سوء را عمال سیاسى استعمال مىکنند تا شما را از سیاست کنار بزنند، و از دخالت در امور اجتماعى باز دارند؛ و نگذارند با دولتهاى خائن و سیاستهاى ضد ملى و ضد اسلامى مبارزه کنید؛ و آنها هر کارى مىخواهند بکنند و هر غلطى مىخواهند بکنند؛ کسى نباشد جلو آنها را بگیرد.»[۱۶]
امام خمینی (ره) به وجود آمدن شبهه جدایی دین از سیاست را مکر و حیله دشمنان دین و استعمارگران و تبلیغات آنها علیه مسلمانان میدانند: «یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم، چنان که مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح، مسخ شد. هرگز نمیشود که دعوت مسیح این باشد که فقط عبادت بکنید؛ ظلمه را بگذارید به کار خودشان! این نمیشود؛ نبی نمیتواند اینطور باشد؛ مسخ شده است اینها. اسلام را به صورت دیگر نشان دادند و این از کیدهایی بود که با نقشههای پیاده شده است و ما خودمان هم باور کردیم.»[۱۷]
همچنین ایشان میفرمایند: «اسلام را به مردم معرفى کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشۀ نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس مىخوانند و کارى به سیاست ندارند؛ و باید دیانت از سیاست جدا باشد. این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سیاسى دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند. این را بىدینها مىگویند. مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاى روحانى بودند و عدۀ دیگر سیاستمدار و زمام دار؟ مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر (ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسى آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعۀ مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. در این صورت مىتوانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.»[۱۸]
با توجه به نیاز انسانها به زندگی اجتماعی، بشر را محتاج به یکسری قوانین میدانیم و همانطور که گفته شد بهترین قوانین باید از بهترین قانونگذار صادر شود و بهترین قانونگذار شخصی است که شناخت کامل به آن افرادی که قوانین برای آنها است داشته باشد؛ پس بهترین و تنهاترین قانونگذار خداوند سبحان میباشد و تنهاترین قوانینی که بشر را به رستگاری میرساند دین است و کاملترین این قوانین دین اسلام میباشد.
گفتیم دین یکسری اعمال فردی و یکسری اعمال اجتماعی دارد البته باید گفت که اعمال فردی و اعمال اجتماعی به هم تنیدهاند و بر یکدیگر تاثیر میگذارند. حال باید تدبیر و روشی برای اجرای احکام اجتماعی بسنجیم چون خود به خود اجرا نمیشود؛ مانند اینکه بخواهیم شخصی را به خاطر جرمی که مرتکب شده حد بزنیم. مجری این حکم، حکومت اسلامی و آن شیوه و روش برای به تحقق بخشیدن احکام و تربیت افراد، جامعه سیاست اسلامی نام دارد.
بهتر است در همین فصل به مهم ترین هدف حکومت اسلامی؛ تربیت انسانها بپردازیم.
شهید سید محمد باقر صدر عمدهترین هدف حکومت اسلامی را پروراندن انسان بر اساس آن بنیاد فکری، سمت و سودهی به احساسات و خلق و خوی وی، مراقبت و مواظبت از او و بازگرداندنش به راه راست در صورت انحراف از آن می داند[۱۹]. همچنین نظر آیت الله جوادی آملی اینگونه است که حکومت اسلامی، انسان را به سوی خلیفه الله شدن راهنمایی و مقدمات سیر و سلوک آن را فراهم میکند. همچنین کشور اسلامی را مدینه فاضله ساختن، مبادی تمدنِ راستین را مهیا نمودن و اصول حاکم بر روابط داخلی و خارجی را تببین کردن از دستاوردهای حکومت اسلامی است.
منظور از تربیت، همان تربیت اسلامی است که توحید محور میباشد؛ توحید عبارت از این است که در جامعه حاکمیت خدا باشد، حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که قوانین الهی در جامعه جاری بشود. آن چیزی که قانون الهی است، در جامعه اجرا بشود نه قوانین خاص غربی یا شرقی و بشری. قوانین منطبق باشد با کتاب الله و با به وجود آمدن حکومت و تربیت انسانها به تدریج بستری فراهم میشود تا افراد جامعه به انسان کامل، نزدیک و نزدیک تر شود.
فصل دوم : ضرورت تشکیل حکومت اسلامی
جایگاه دین در زندگی اجتماعی و فردی بر همگان آشکار است همچنین در فصل گذشته ارتباط آن با سیاست که رابطهای تنگاتنگ دارد را گفتیم؛ حال به دستاورد دین و سیاست که همان حکومت میباشد میپردازیم.
در این فصل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، از نگاه امام خمینی(ره) به عنوان یک فقیه (که از منابع اسلامی مذهب شیعی (قرآن، سنت، اجماع و عقل) استفاده کرده است) سنجیده میشود. لازم است که قبل از ورود به بحث به یکسری سوالات و شبهات که درباره تشکیل حکومت در زمان غیبت امام معصوم(ع) است پرداخته شود:
۱- اگر تشکیل حکومت اسلامی اهمیت بالایی دارد پس چرا دین تکلیف حکومت اسلامی را تعیین نکرده یا تصریح بر تشکیل آن نداده است؟
حضرت امام (ره) اینگونه جواب دادهاند: «از کجا میگویید دین تکلیف حکومت را تعیین نکرده، اگر تعیین نکرده بود پیغمبر اسلام چگونه تشکیل حکومت کرد؟ اگر قرآن را دیده باشید متوجه میشوید که این همه آیاتی که برای قتال با کفار و جنگ برای استقلال کشور اسلامی و برای کشور گیری در قرآن است بدون حکومت و تشکیلات صورت میگیرد؟ دستکم احکام جهاد و دفاع و سبق و رمایه و امر به معروف و ولایت را از یکی بپرسید و بیگدار به آب نزده رسوایی بار نیاورید.»[۲۰]
باز هم نشانه پیکان به سوی اجرا احکامی است که از منابع دینی استخراج شده؛ در ضمن چون تشکیل حکوت ضروری است دیگر نیازی به امر صریح بر تشکیل آن نیست بلکه چگونگی و شیوه آن باید گفته شود. برای مؤید ما راشد غنوشی روشنفکر دینی تونس این چنین بیان می دارد: برپایی این قدرت یا حکومت از آن روی که سنتهای اجتماعی به خودی خود آن را می طلبد، نیازی به تصریح از سوی شارع نخواهد داشت و آنچه نیازمند تصریح خواهد ماند، تضمینهایی اصولی به منظور خارج نشدن این قدرت از چهارچوب وظیفه خود یعنی اقامه عدل خواهد بود[۲۱].
مرحوم علامه طباطبایی نیز در کتاب شریف المیزان، دلیل بر عدم تصریح در تشکیل حکومت اسلامی را ضروری و لازم بودن آن میداند که نیازی به دعوت و ترغیب و توصیه ندارد. آنچه قرآن مردم را به آن دعوت میکند، اتفاق و اجتماع بر محور دین است[۲۲].
۲- هر دولتی که قبل از قیام قائم (عج) بر پا شود باطل است.
روایت: (عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.)[۲۳]
جواب امام خمینی(ره): «این حدیث مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم میداند نیست.
بلکه دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول: راجع به خبرهای ظهور ولی عصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بگوید عَلَمهایی که به عنوان امامت قبل از قیام قائم برپا میشود باطل است.
احتمال دوم: ممکن از قبیل پیشگویی باشد. از این حکومتهایی که در جهان تشکیل میشود تا زمان ظهور، هیچکدام به وظیفه خود عمل نمیکنند.
اکنون کسی بگوید که تا زمان دولت حق نمیتوان حکومتهای جائرانه را اصلاح کرد چه ربط دارد به اینکه حکومت عادلانه نباید تشکیل داد.»
۳- داخل شدن در عمل سلطان، معاونت کردن از او و رفع حاجات او همدوش کفر است.
روایت: «عن سلیمان الجعفری قال قلت لأبی الحسن الرضا ما تقول فی أعمال السلطان فقال: یا سلیمان الدخول فی أعمالهم و العون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الکفر، و النظر إلیهم على العمد من الکبائر التی یستحق به النار»[۲۴]
جواب: منظور این روایت و امثال آن، جلوگیری از ورود به تشکیلات دولت برای اعانت به ظلم و کمک کردن به ستمکاریها است. این در تمام قوانین عالم ممنوع است.
در همان تشکیلات خانمانسوز دیکتاتوری هم اگر کسی وارد شود برای جلوگیری از فساد ها و برای اصلاح حال کشور و توده خوب است بلکه گاهی هم واجب می شود. خوب است آقایان رجوع کنند به کتاب فقهاء در باب ولایت از قِبَل ظالم، ببینند آنها چه می گویند. شیخ مرتضی انصاری در کتاب مکاسب می فرمایند: دو چیز والی شدن از طرف ظالم را جایز می کند: ۱-قیام کردن بر مصالح بندگان خدا. ۲-در وقتی که امر به معروف و نهی از منکر واجب متوقف به آن است[۲۵].
۱-۲- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر عقل
اساسی ترین ادلهای که برای ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مطرح میشود ادله عقلی میباشد و ادلههای دیگر مانند؛ قرآن و سنت موید و تکیهگاه قوی برای این مسئله است.
امام خمینی(ره) بنابر قاعده معروف اصولی«کل ماحکم به العقل حکم به الشرع» برای ضرورت حکومت اسلامی به مثابه حکومت مبتنی بر قصودِ شارع چنین استدلال کردهاند که: «آیا خدایی که این جهان را با این نظم و ترتیب بدیع از روی حکمت و صلاح خلق کرده و خود بشر را میشناخته که چه موجود عجیبی است که در هر یک هوای سلطنت همه جهان است و هیچیک بر سر سفره خود نان نمیخورد و در نهاد هرکس تعدی و تجاوز به دیگران است، ممکن است آنها را بدون تکلیف رها کند و خود یک حکومت عادلانه در بین آنها تشکیل ندهد، ناچار این کاری که از حکم خرد بیرون است، نباید به خدای جهان که همه کارش بر اساسِ محکمِ عقل بنا نهاده شده، نسبت داد. پس باید تاسیس حکومت و وضع قوانین جاریه در ممالک را خود عهدهدار شده باشد و قانون های او ناچار همهاش بر پایه عدل و حفظ نظام و حقوق بنا نهاده شده است.»[۲۶] ایشان (امام ره) با عنایت به ماهیت احکام اسلامی تصریح بر تشکیل حکومت اسلامی دارند که با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در مییابیم که اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناورِ اجرا و اداره نمیتوان به وظیفه اجرای احکام الهی عمل کرد. به طور مثال: «تعیین بودجه هنگفت دلالت بر تشکیل حکومت است مانند خمس که یکی از درآمدهای هنگفتی است که به بیت المال میریزد و یکی از اقلام بودجه را تشکیل میدهد. زکات، جزیه، خراجات و غیره. از طرف دیگر، احکامی که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد. مثلا این حکم: (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و……..) که امر به تهیه و تدارک هرچه بیشتر نیروی مسلح و دفاعی به طور کلی است و امر به آماده باش و مراقبت همیشگی در دوره صلح و آرامش است. بسیاری از احکام از قبیل دیات که باید گرفته و به صاحبانش داده شود، یا حدود و قصاصی که باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود، بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی تحقق نمییابد. همه این قوانین مربوط به سازمان دولت است؛ و جز قدرتِ حکومتی از عهده انجام این امور مهم بر نمیآید.»[۲۷]
بر اساس مبحث عقلی دیگری که امام خمینی(ره) بیان میکند؛ منکر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت مساوی با منکر ضرورت اجرای احکام و منکر جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام است. با استفاده از دلیل عقل، بهرهگیری از سنت معصوم(ع) و استناد به اجماع مسلمین به اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، چه در عصر حضور معصوم(ع) و چه در عصر غیبت ایشان پرداختهاند. تا بدانجا که ایشان هرکه را منکر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت گردد، منکر ضرورت اجرای احکام دانسته و در واقع وی را منکر جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام میداند.[۲۸]
«اگر به عقل آدمی رجوع کنیم به این میرسیم که خداوندی که دین اسلام را به عنوان کاملترین دین توسط پیامبر اکرم(ص) فرستاده و این همه زحمتها کشیده شده در زمان غیبت بدون مجری و راهنما بگذارد دین از بین برود به نظر میرسد این عمل از خداوند حکیم به دور است بلکه حکومت اسلامی لازمه بقاء دین اسلام میباشد آیا باقی ماندن این اساس محکم و آئین بزرگ آسمانی در محافل عقلا از امور مهم تلقی میشود؟ آیا ماندن این آئین و نماندن آن در نظر خداوند یکسان است؟ مردم به بیدینی برگردند یا دیندار باشند فرقی نمیکند؟! در این صورت دانشمندان میتوانند به اعتراض برخیزند و به خدای دانا بگویند: اگر این حکومت و آیین بود و نبودش یکسان بود چرا پیغمبر فرستادی و یک کتاب با آن همه تشریفات نازل کردی؟ در این صورت برای بعد از پیغمبر باید دستوری برای استوار بودن این اساس بدهد و مردم را بلاتکلیف و مملکت و آیین را دستخوش اغراض یک مشت هواپرست و ریاست طلب نکند. هیچ چیز بزرگ و کوچکی نیست که پیغمبر برای آن حکمی نیاورده باشد و با عقل سازگار نیست که بعد از پیغمبر این احکام دستخوش قرار بگیرند و یک عده اغراض چپاولگریشان را اعمال کنند.»[۲۹]
در اینجا مسئله استمرار و اجرا احکام، دلیل مرکزی است که عقل برای ضرورت تشکیل حکومت اسلامی به آن تمسک کرده است یعنی سرآخر تمام دلایل مربوط به احکام و قوانین اسلامی می شود. امام خمینی(ره) اهمیت مسئله را فراتر میداند و بیان بر این دارند که اگر حکوت توحیدی که قوانین دین است تشکیل نشود، حکومت طاغوت بر سر کار میآید و قوانینش غیر توحیدی است؛ شرع و عقل حکم میکند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است: چون برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی به معنای بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است. هر نظام سیاسی غیر اسلامی، نظامی شرکآمیز است چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم. همچنین، به این دلیل موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و با فضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرتهای نارواست. در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مومن و متقی و عادل نمیتواند زندگی کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقی بماند. دو راه در برابر خود دارد: یا اجبارا اعمالی مرتکب شود که شرک آمیز و ناصالح است یا برای اینکه چنین اعمالی مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین طواغیت نشود، با آنها مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد. این وظیفهای است که همه مسلمانان در یکایک کشور های اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند[۳۰].
دلیل دیگری که ذکر میکنند هرج و مرج است؛ بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همه جریانات و فعالیت های افراد را از طریق اجرای احکام، تحت نظام عادلانه در آورد، هرج و مرج به وجود می آید. فساد اجتماعی، اعتقادی و اخلاقی پدید میآید. پس، برای اینکه هرج و مرج و عنان گسیختگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چارهای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همه اموری که در کشور جریان مییابد[۳۱].
با توجه به دادههای ذکر شده به این نتیجه میرسیم که ادله عقلی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی بر پایه قوانین و احکام دین است. مانند اینکه گفته شد؛ منکر حکومت اسلامی منکر احکام خداوند است. بزرگی، عظمت و کیفیت برخی از احکام مالیاتی و کیفری دال بر تشکیل حکومت است. مانند: جلوگیری از تشکیل حکومت طاغوت، به وجود نیامدن هرج و مرج، ایجاد وحدت مسلمانان و غیره.
۲-۲- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر قرآن
آنچه باید ذکر شود این است که در بخش پیشین و با ابتناء بر دلیل عقلی، ضرورت برپایی حکومت اسلامی چه در عصر معصوم(ع) و چه در عصر غیبت معصوم(ع) به اثبات رسید و در واقع مورد تأیید عقل قرار گرفت. آنچه در این بخش، از قرآن کریم برای اثبات ضرورت حکومت اسلامی آورده شده، چیزی جز مؤید همان درک عقلی نیست و تأکیدی بر همان حکم است. در ضمن، دلایل آیات قرآن کریم نیز بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، مستند بر قوانین و احکام است.
به طور خلاصه، آیاتی که در کتاب کشف الاسرار آمده از این قبیل است:
«سوره مبارکه مائده
وَ مَن لَّمْ یحکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُون(۴۴)
داوری در بین مردم باید عادلانه و توحیدی باشد؛ اگر اینگونه نباشد آن حکومت، حکومت کفار است.
وَ مَن لَّمْ یحکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(۴۵)
خداوند در اینجا متذکر قوانین توحیدی میشود و هر قوانین غیر توحیدی ظالمانه میباشد.
وَ مَن لَّمْ یحکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(۴۷)
حکم دهندهای که احکام الهی را حکم نکند فاسق است.
وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَین یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَق(۴۸)
قوانین الهی را حکم کنید چون حق است و از قوانینی که برخاسته از هوا و هوس است، بپرهیزید چون منجر به پایمال شدن حق میشود.
وَ أَنِ احْکُم بَیْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْک(۴۹)
خداوند هشدار میدهد که افرادی میخواهند پیامبر(حاکم) را از قوانین الهی برحذر دارند؛ اما پیامبر(حاکم) قوانین الهی را باید حکم کند.
أَ فَحُکْمَ الجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا(۵۰)
اتمام حجت از سوی خداوند بر اینکه قوانین الهی وجود دارد و دیگر نیازی به قوانین جاهلی انسان نیازی نیست.»[۳۲]
در تمام این آیات، امر به حکومت شده و از فعل امر(احکم) استفاده شده است همچنین ایجاد هر حکومتی صحیح نمی باشد بلکه ایجاد حکومتی بر مبنا قوانین الهی صحیح می باشد .
۲- دلالت آیه اولی الامر به تشکیل حکومت اسلامی
یَا أَیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْر منکم[۳۳]
چگونگی استناد امام خمینی(ره) به آیه اولی الامر: «خدای تعالی به تمام مومنین واجب نموده اطاعت خود و اطاعت پیغمبر خود و اطاعت صاحبان امر. خداوند در این آیه تشکیل حکومت اسلام را داده است تا روز قیامت و پر روشن است که فرمانبرداری کسی دیگر جز این سه، واجب نکرده بر تمام امت و چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت از اولی الامر را، ناچار باید یک حکومت بیشتر نباشد و بیش از یک تشکیلات در کار نباشد وگرنه هرج و مرج لازم آید. اولی الامر چه کسانیاند؟ برخی میگویند پادشاهان و امرا هستند. آیا میتوان گفت: پیامبری که حکومت خود را بر اساس توحید و عدالت بنا کرده بعد از او کسانی مثل آتا ترک و رضاشاه بیایند که اعمال و رفتارشان مخالفت با دین دارد اولی الامر باشند؟ آیا اینجا خرد نمیگوید که اولی الامر باید کسی باشد که در تمام احکام از اول امارهاش تا آخر، کارهایش یک کلمه بر خلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل نکند و حکومت آن، همان حکومت الهی که پیغمبر داشت، باشد؟! چنانچه از مقارن نمودن اطاعت این سه به هم، معلوم میشود که از یک سرچشمه آب میخورند.»[۳۴]
آنچه که از سیره امامان معصوم(ع) به دست میآید همان حکومت واحد است. مانند زمان حکومت و ولایت امیرالمومنین(ع) که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مطیع امر ولایت امیرالمومنین(ع) بوده اند و غیره.
در ضمن، امام خمینی(ره) تشخیص اولی الامر و حکومت اسلامی در زمان غیبت را به اجرای قوانین الهی استناد کرده است. پس باز هم در اینجا رابطهی در هم تنیدهی اجرای احکام با تشکیل حکومت مشهود است.
۳-۲- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر سنت
در این قسمت، مؤیداتی برای دلیل عقلی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی از سنت آمده است.
منظورمان از سنت، سیره و گفتار پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) میباشد. پس مباحث را به دو قسمت تقسیم میکنیم:
۱-۳-۲- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای سیره و تاریخ
پیامبر اکرم (ص) حکومت عادلانه را که پایهاش بر قوانین آسمانی استوار بود، تشکیل داد. امام خمینی (ره) در اینباره میفرمایند: «پس از بیست و چند سال کوششها طاقتفرسا با گفتارهای منطقی الهی و سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگ جالب قلوب و نیروهای شگرف آسمانی و زمینی و جانبازی فداکاران در راه آئین مقدس خدایی موفق به یک تشکیلات لا اساسی که پایهاش با عدالت و توحید بود برقرار شد.
تا آخرین روز زندگانیش ازکوشش در راه انداختن چرخهای توحید خدا و توحید کلمه و توحید آراء و عقاید خودداری نکرد. تا پایه دین و آئین و نظام مدینه فاضله استوار و برقرار شد.»[۳۵]
با جستجو در تاریخ صدر اسلام به این نتیجه میرسیم که پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه حضرت خودشان در آن شهر جامعه سیاسی مشخص و مستقلی با حوزه سرزمین معین، نظام قانونی یکسان و رهبری معینی تشکیل دادهاند و این روابط، پیمان ها و اهداف مشترک افراد جامعه اسلامی را به یکدیگر پیوند داده است. در این جامعه همه عملکردهای حکومت از قبیل دفاع، دادرسی، امضای قراردادها و اعزام نمایندگان سیاسی بر پایه احکام اسلامی بوده و هیچکدام از سازندگان آن نظام در ماهیت آن و این حقیقت که در این نظام قدرت برتر قانونگذاری از آن خدا و پیامبر (ص) (کتاب و سنت) است و دیگر منابع قانونگذاری (اجتهاد) منابعی ثانویاند و در چهارچوب مرجعیت و مشروعیت عالی نظام یعنی کتاب و سنت یا وحی و مقاصد آن عمل می کنند، تردیدی نداشته اند[۳۶].
امام خمینی(ره) با اشاره به تاریخ و سیره برای دین اسلام قائل به سلطنت شدهاند اما نظرشان حکومتداری توحیدی میباشد: «اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت این طوری(شاهنشاهی). حکومت دارد؛ اسلام امامت دارد. خلافت دارد؛ پیغمبر اسلام حکومت تشکیل داده بود. حضرت امیر (ع) حکومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت، همه اینها را داشت. اینها ارتش داشتند قواعد، ارتش داشتند، همه چیز داشتند.»[۳۷]
اگر در تاریخ زندگانی پیامبر اکرم(ص) دقت کنیم به دو دلیل برای ضرورت تشکیل حکومت اسلامی میرسیم:
۱- شخص حضرت رسول (ص) تشکیل حکومت داده و قوانین آن را هم بر مبنای دین مبین اسلام پایهگذاری کرده است.
۲- به خاطر اهمیت و لزوم حکومت بعد از خود، جامعه را رها نکرده و پس از خود امیرالمومنین علی(ع) را جانشین خود کرده است.
امام خمینی(ره) به این دو دلیل اینگونه اشاره میکنند: «اسلام، همانطور که قانونگذاری کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. «ولی امر» متصدی قوه مجریه هم هست. سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است زیرا: اولاً خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهی میدهد که تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته، و به اداره جامعه برخاسته است. والی به اطراف می فرستاده است، به قضاوت مینشسته و قاضی نصب میفرموده است. سفرایی به خارج و نزد روسای قبایل و پادشاهان روانه می کرده، معاهده و پیمان می بسته، جنگ را فرماندهی میکرده و خلاصه احکام حکومتی را به جریان می انداخته است. ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا، تعیین «حاکم» کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم میکند، به این معناست که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ مینماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز میرساند.»[۳۸]
2-3-2- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی بر مبنا روایات
در این بخش، با توجه به آثار امام خمینی(ره) به یکسری از روایات که دلالت بر تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت دارد، میپردازیم.
۱- وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ[۳۹]
تکلیف مردم در زمان غیبت امام آن است که در تمام امورشان رجوع کنند به راویان حدیث و اطاعت از آنها کنند و امام آنها را حجت خود کرده و جانشین خود قرار داده است.
۲- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی[۴۰]
پس معلوم شد آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر میکنند جانشین پیغمبر اند و هر چه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است برای آنها هم ثابت است زیرا که اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد معنیاش آن است که کارهای او را در نبودنش، جانشین او باید انجام دهد.
۳- ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ «۳» الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِه[۴۱]
از این روایت ظاهر شود اجرای همه امور به دست علمای شریعت است که امین بر حلال و حرام اند.
۴- مقبوله عمر بن حنظله؛ یَنْظُرَانِ إِلى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدِیثَنَا، وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا، وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا، فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً؛ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً، فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ، وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ[۴۲]
در این روایت مجتهد را حاکم قرار داده و رد او را رد امام و رد امام را رد خدا و رد خدا را در حد شرک به خدا دانسته است[۴۳].
۵- لزوم حکومت به استناد روایت امام رضا(ع):
فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ وَ لِمَ جَعَلَ أُولِی الْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ قِیلَ لِعِلَلٍ کَثِیرَهٍ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا یَتَعَدَّوْا تِلْکَ الْحُدُودَ لِمَا فِیهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذَلِکَ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا بِأَنْ یَجْعَلَ عَلَیْهِمْ فِیهَا أَمِیناً یَأْخُذُهُمْ بِالْوَقْتِ عِنْدَ مَا أُبِیحَ لَهُمْ وَ یَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّی عَلَى مَا حَظَرَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ لَکَانَ أَحَدٌ لَا یَتْرُکُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَیْرِهِ فَجُعِلَ عَلَیْهِمْ قَیِّمٌ یَمْنَعُهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ یُقِیمُ فِیهِمُ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَهً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّهً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَیِّمٍ وَ رَئِیسٍ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِی أَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا فَلَمْ یَجُزْ فِی حِکْمَهِ الْحَکِیمِ أَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمَّا یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَیُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ یَقْسِمُونَ بِهِ فَیْئَهُمْ وَ یُقِیمُونَ بِهِ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ یَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّهُ وَ ذَهَبَ الدِّینُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ وَ لَزَادَ فِیهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِکَ عَلَى الْمُسْلِمِینَ إِذْ قَدْ وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِینَ مُحْتَاجِینَ غَیْرَ کَامِلِینَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ حَالاتِهِمْ فَلَوْ لَمْ یَجْعَلْ فِیهَا قَیِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ الْأَوَّلُ لَفَسَدُوا عَلَى نَحْوِ مَا بَیَّنَّاهُ وَ غُیِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْکَامُ و الْإِیمَانُ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِین[۴۴]
اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم «اولی الامر» قرار داده و به اطاعت آنان امر کرده است، جواب داده خواهد شد که به علل و دلایل بسیار چنین کرده است. از آن جمله، اینکه چون مردم بر طریقه مشخص و معینی نگه داشته شده و دستور یافتهاند که از این طریقه تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرر در نگذرند. زیرا که با این تجاوز و تخطی دچار فساد خواهند شد و از طرفی این امر به بحقق نمیپیوندد، مردم بر طریقه معین نمیروند و نمیمانند و قوانین الهی را بر پا نمیدارند، مگر در صورتی که فرد (یا قدرت) امین و پاسداری بر ایشان گماشته شود که عهدهدار این امر باشد و نگذارد پا از دایره حقشان بیرون نهند، یا به حقوق دیگران تعدی کنند زیرا اگر چنین نباشد و شخص یا قدرتِ بازدارندهای گماشته نباشد، هیچکس لذت و منفعت خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد فرو نمیگذارد و در راه تامین لذت و نفع شخصی به ستم و تباهی دیگران میپردازد. علت و دلیل دیگر، این که ما هیچیک از فرقهها یا هیچیک از ملتها و پیروان مذاهب مختلف را نمیبینیم که جز به وجود یک برپا نگهدارنده نظم و قانون و یک رئیس و رهبر توانسته باشد به حیات خود ادامه دهد و باقی بماند. زیرا برای گذران امر دین و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخصی هستند. بنابراین در حکمت خدای حکیم روا نیست که مردم (آفریدگان خویش) را بیرهبر و بیسرپرست رها کند زیرا خدا میداند که به وجود چنین شخصی نیاز دارند و موجودیتشان جز به وجود وی قوام و استحکام نمییابد و به رهبری اوست که با دشمنانشان میجنگند، درآمد عمومی را میانشان تقسیم میکنند، نماز جمعه و جماعت را برگزار میکنند و دست ستمگران جامعه را از حریمِ حقوقِ مظلومان کوتاه میدارند. یکی دیگر از علل و دلایل، این است که اگر برای آنان، امامی که برپا نگهدارنده نظم و قانون است، خدمتگزارِ امین، نگاهبانِ پاسدار و امانتداری را تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد، آیین از میان خواهد رفت و سنن و احکام اسلامی دگرگون و وارونه خواهد شد. بدعت گذاران نیز، چیزهایی را به دین خواهند افزود، ملحدان و بیدینها چیزهایی را از آن خواهند کاست و آن را برای مسلمانان به گونهای دیگر جلوه خواهند داد زیرا مردم ناقصاند و نیازمند کمال. علاوه بر این، با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات متشتت دارند. بنابراین هرگاه کسی را که برپا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده، بر مردم نگماشته بود، به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد می شدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام دگرگون میشد و عهدها و سوگندها دگرگون میگشت و این تغییر، سبب فساد همهی مردمان و بشریت به تمامی است.
چنانکه از فرمایش امام استنباط میشود، علل و دلایل متعددی تشکیلِ حکومت و برقراری «اولی الامر» را لازم آورده است. این علل و دلایل و جهات، موقتی و محدود به زمانی نیستند؛ و در نتیجه لزوم تشکیل حکومت همیشگی است[۴۵].
همانطور که میبینید در تمامی این روایات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت بیان شده است.
قصد بررسی تفصیلی روایات را نداریم ولی علاقهمندان با مراجعه به آثار امام خمینی(ره) از جمله کتابهای البیع و ولایت فقیه ایشان میتوانند به بررسی تفصیلی (اعتبار، چگونگی دلالت و غیره) روایات بپردازند.
۴-۲- ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر اجماع
اجماع دلیلی فقاهتی از جمله دلایل استنباط احکام شرعیه الهیه فرعیه میباشد که مطابق نظر شیعه از این جهت دارای حجت است که کاشف از سنت معصوم(ع) بوده و الا خود فی حد ذاته، دارای حجیت نمیباشد[۴۶].
امام خمینی(ره) به این دلیل به عنوان یکی از ادله مثبته ضرورت حکومت اسلامی و رضای شارع به تشکیل آن، استناد جسته و این چنین مدلَّل مینماید که: «پس از رحلت رسول اکرم (ص) هیچیک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است تردید نداشت. هیچکس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچکس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهدهدار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا، پس از رسول اکرم (ص)، در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع) هم حکومت تشکیل شد، سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مىگرفت.»[۴۷]
امام خمینی(ره) لزوم برپایی حکومت اسلامی و اقامه حاکمیتِ عدلِ اسلام را با استناد به ادله اربعه اثبات کردند و در تمام ادله اربعه شاهد استمرار احکام و قوانین اسلامی به رهبری مؤسسان اجرایی که خداوند تعیین کرده هستیم.
فصل سوم : بررسی مصادیق اجرای احکام اسلامی در حکومت اسلامی
انسان موجودی اجتماعی است و برای اینکه زندگی عالی و متمدنی داشته باشد، به قوانین نیازمند است و قوانینی کامل است که از قانونگذاری آگاه صادر شود و همان قانونگذار به فکر شیوه اجرا آن قوانین نیز میباشد. در فصل دوم به ضرورت تشکیل حکومت از نگاه ادله اربعه پرداخته و مشخص شد که اجرای احکام الهی در اجتماع به دست خود مسلمانان میباشد و به خاطر اینکه هرج و مرج به وجود نیاید خداوند از جانب خود حاکمان و موسسان اجرایی بر احکام و قوانین الهی انتصاب کرده است. ممکن است اشکال قوانین الهی را در این بدانیم که دولت به یکسری قوانین نیازمند است که در شرع نیست. امام(ره) این سری قوانین را از دو حالت خارج نمیدانند:
«۱- قوانینی که با قانون شرع مخالف است مانند مالیات بر فواحش و باندرل مسکرات و مانند اینها اینگونه قوانین برای مملکت و توده، مضر و برخلاف صلاح کشور است.
۲- قوانینی که با قانون شرع مخالف نیست و امروز در نظم مملکت و ترقیات کشور دخالت دارد. اینگونه قوانین را دولت اسلامی میتواند توسط کارشناسان دینی تشخیص دهد که با قانون اسلامی تطبیق کنند و وضع نمایند.»[۴۸]
در این فصل، بر مبنا امام خمینی(ره) اشارهای به یکسری از احکام و قوانین الهی میکنیم تا معلوم شود که جامعه در زمان غیبت رها نشده است تا افرادی ناآگاه برای جامعه بشری و مخصوصاً مسلمانانها قوانین ناقص وضع کند.
قبل از هر چیزی باید گفته شود که اساس حکومت اسلامی قوه مقننه، قوه قضائیه و قوه مجریه است که عمل هر سه قوا بر گرفته از قرآن و روایات می باشد. امام(ره) در این خصوص چنین میفرمایند: «اساس حکومت بر قوه تقنینیه، قوه قضائیه، قوه مجریه و بودجه بیت المال است و برای بسط سلطنت و کشورگیری بر جهاد و برای حفظ استقلال کشور و دفع از هجوم اجانب بر دفاع است. همه اینها در قرآن و حدیث اسلام موجود است. قرآن در عین حال که کتاب قانون است برای اجرای آن نیز کوشش کرده است. اگر قوانین اسلام در همین مملکت کوچک ما جریان پیدا کند روزی بر او میآید که پیشقدم در تمدن جهان باشد. این قانون خدایی است که از قبل از ولادت تا پس از مردن و از تخت سلطنت تا تخت تابوت هیچ جزئی از جزئیات اجتماعی و فردی را فروگذار نکرده است.»[۴۹]
پیشتر اشاره به این شد که دین اسلام دینی ذو ابعاد میباشد و اینگونه نمیباشد که مادیات را به طور مطلق رها کرده و به معنویت بپردازد بلکه انسان نیازمند به هر دو است و یکی از مقولههای مهم در حکومتها مسئله مادی و بودجه هر دولتی میباشد در عین حال باید گفته شود که دین مبین اسلام در این زمینه دارای قوانین و احکامی است که به طور خلاصه به آن میپردازیم.
1-3- احکام مالی و بودجهای حکومت:
امام خمینی(ره) مالیات حکومت اسلامی را به دو دسته کلی غیر اجباری و اجباری تقسیم میکنند. مالیات اجباری نیز بر دو نوع مستقیم و غیرمستقیم است.
جدول۳-۱- دستهبندی انواع مالیات حکومت اسلامی، در دیدگاه امام خمینی (ره)
مالیات مستقیم به این معناست که؛ سالیانه و همیشگی است و آن در وقتی است که کشور در آرامش است و مورد تهاجم اجانب نیست یا انقلابی در داخل کشور نیست. توده مردم، برای اداره داخله کشور، هزینههای احتیاطی، مصالح کشوری و لشکری به طور اجبار باید آن را به دولت بدهد. مالیات مستقیم به پنج گونه است:
- مالیاتی که از اراضی خراجیه می گیرند و آن اراضی آباد بودند یعنی افتاده و موات نبوده، تمام اینگونه اراضی مال مسلمین است که باید در صلاح کشور توده خرج شود.
- خمس؛ دولت به طور اجبار باید بگیرد و در مملکت اسلامی خیلی کم کسی است که مشمول این مالیات باشد و این، بر کلیه درآمدهایی که توده دارد تعلق میگیرد.
- زکات؛ این مالیات خیلی سنگین نیست و قانون در اینجا مراعات حال طبقه کشاورز و بی بضاعت را که بیشتر این مالیات به آنها تعلق میگیرد کرده و مراعات رنجهایی که در کشاورزی کشیده میشود نیز میشود.
- جزیه که آن مالیات بر نفوس و بر اراضی است که از اهل ذمه گرفته میشود هر طور و هر قدر که دولت مقتضی بداند.
- ارث کسانی که بمیرند و وارث نداشته باشند چه مسلم باشد و چه کافر حربی یا ذمی هر یک از اینها مردند و وارث نداشتند کلیه اموال آنها ضبط دولت میشود و در مصالح توده و کشور خرج میشود.
مالیات غیرمستقیم: این مالیات بسته به نظر دولت است و غیر محدود است البته در وقتی گرفته میشود که مالیات مستقیم از عهده جلوگیری از انقلاب کشور بر نیاید در این موقع دولت هر قدر احتیاج داشت از مردم میگیرد. اگر صلاح دانست به عنوان قرض و الا به عنوان مالیات غیر مستقیم و فوق العاده به مقدار نیازمندی کشور و البته از روی تقسیم عادلانه دریافت آن انجام می گیرد[۵۰].
به نظر میآید که گفته شود؛ بهراحتی نمیتوان از مردم مالیات اجباری گرفت و دست خائنان را از این مالیات کوتاه کرد! امام خمینی(ره) این امر را یکی از وظایف سازمان تبلیغات اسلامی میدانند به این شیوه که: «اداره تبلیغات اسلامی به طوری که در قانون تبلیغات مدون است جریان پیدا کند. توده در تأدیه مالیاتهای خود با چهره گشاده اقدام میکند و دولت نیازمند به اجبار نمیشود و یکی از این همه خیانتکاریها که در تأدیه مالیات کنونی کشور (حکومت شاهنشاهی ایران) میشود در آن نخواهد شد و دولت اسلامی برای مامورین وزارت مالیه شرایطی مقرر کرده است که این خیانتها واقع نخواهد شد[۵۱].
مواردی از مصارف بودجه دولت اسلامی در نگاه امام(ره) از قرار زیر است:
۱- کسانی که اداره زندگانی خود را نمیتوانند بچرخانند و نه مال به قدر اعاشه یک سال دارند و نه قوه کسب و کار و صنعت دارند اینها فقراء و مساکینی هستند که به واسطه پیری یا نقصان اعضاء از کار افتاده باشند (به شیوهای که امام (ره) مواردی را در ادامه این مورد میگوید).
۲- کسانی که قرض پیدا کرده و از عهده اداء آن بر نمیآیند از قبیل تجار ورشکسته و کاسبهایی که سرمایه آنها سوخت رفته است و غیره.
۳- صرف مصالح کشور. از جمله؛ تاسیس ادارات کشوری، لشگری و غیره[۵۲].
چنین قوانین مالیاتی که جزء احکام اسلام است، دلالت بر تشکیل حکومت دارد. امام(ره) میفرمایند: «مالیاتهایى که اسلام مقرر داشته و طرح بودجهاى که ریخته نشان مىدهد تنها براى سد رمق فقرا و سادات فقیر نیست بلکه براى تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضرورى یک دولت بزرگ است. مثلاً «خمس» یکى از درآمدهاى هنگفتى است که به بیت المال مىریزد و یکى از اقلام بودجه را تشکیل مىدهد. طبق مذهب ما، از تمام منافع کشاورزى، تجارت، منابع زیر زمینى و روى زمینى و به طور کلى از کلیه منافع و عواید، به طرز عادلانهاى [خمس] گرفته مىشود. به طورى که از سبزى فروش درب این مسجد، تا کسى که به کشتیرانى اشتغال دارد، یا معدن استخراج مىکند، همه را شامل مىشود. این اشخاص باید خمس اضافه بر درآمد را پس از صرف مخارج متعارف خود به حاکم اسلام بپردازند، تا به بیت المال وارد شود. بدیهى است، درآمد به این عظمت براى ادارۀ کشور اسلامى و رفع همۀ احتیاجات مالى آن است. هرگاه خمسِ درآمد کشورهاى اسلام، یا تمام دنیا را اگر تحت نظام اسلام درآید حساب کنیم، معلوم مىشود منظور از وضع چنین مالیاتى فقط رفع احتیاج سید و روحانى نیست؛ بلکه قضیه مهمتر از اینها است. منظور رفع نیاز مالى تشکیلات بزرگ حکومتى است. اگر حکومت اسلامى تحقق پیدا کند، باید با همین مالیاتهایى که داریم، یعنى خمس و زکات که البته مالیات اخیر زیاد نیست جزیه و «خراجات» (یا مالیات بر اراضى ملى کشاورزى) اداره شود. تعیین بودجهاى به این هنگفتى دلالت دارد بر اینکه منظور تشکیل حکومت و ادارۀ کشور است. براى عمدۀ حوایج مردم و انجام خدمات عمومى، اعم از بهداشتى و فرهنگى و دفاعى و عمرانى، قرار داده شده است. مخصوصاً با ترتیبى که اسلام براى جمع آورى و نگهدارى و مصرف آن تعیین کرده: که هیچگونه حیف و میلى در خزانۀ عمومى واقع نشود و رئیس دولت و همۀ والیان و متصدیان خدمات عمومى، یعنى اعضاى دولت، هیچگونه امتیازى در استفاده از درآمد و اموال عمومى بر افراد عادى ندارند بلکه سهم مساوى مىبرند.»[۵۳]
۲-۳- احکام دفاعی حکومت:
هر حکومتی برای بقا خودش نیازمند به قدرت است حال این قدرت شامل: قدرتهای علمی، اقتصادی، نظامی و غیره است. به عنوان مثال؛ به اهمیت قدرت نظامی و دفاعی اسلام میپردازیم. امام خمینی(ره) در اینباره میفرمایند: «از طرف دیگر، احکامى که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد. مثلًا این حکم: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ «۳». امر به تهیه و تدارک هر چه بیشتر نیروى مسلح و دفاعى به طور کلى است و امر به آمادهباش و مراقبت همیشگى در دورۀ صلح و آرامش هرگاه مسلمانان به این حکم عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامى به تدارکات وسیع پرداخته، به حال آمادهباش کامل جنگى مىبودند، مشتى یهودى جرأت نمىکردند سرزمینهاى ما را اشغال کرده مسجد اقصاى ما را خراب کنند و آتش بزنند، و مردم نتوانند به اقدام فورى برخیزند. تمام اینها نتیجۀ این است که مسلمانان به اجراى حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق ندادهاند. اگر حکومتکنندگان کشورهاى اسلامى نمایندۀ مردمِ با ایمان و مجرى احکام اسلام مىبودند، اختلافات جزئى را کنار مىگذاشتند، دست از خرابکارى و تفرقهاندازى برمىداشتند و متحد مىشدند و ید واحده مىبودند، در آن صورت مشتى یهودى بدبخت، که عمال آمریکا و انگلیس و اجانباند، نمىتوانستند این کارها را بکنند، هر چند آمریکا و انگلیس پشتیبان آنها باشند. این از بىعرضگى کسانى است که بر مردم مسلمان حکومت مىکنند. آیۀ «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ ..» دستور مىدهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند. ما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دستخوش تجاوزات بیگانه شده و مىشویم و ظلم مىبینیم.»[۵۴]
در ضمن، اسلام برای جذب نیروی نظامی نیز قوانین و احکامی دارد همانطوری که امام(ره) قائل به جایگاه اجبار و اختیار در امور نظامی حکومت اسلامی شدهاند و اینگونه تقسیم میکنند:
۱- نظام اختیاری: در مواقع آرامش کشور انجام میگیرد، وقتی که به حسب مقتضیات وقت، دولت نه مهاجم است و نه مدافع، در این صورت خداوند تمام افراد صالح توده را ترغیب کرده به یادگرفتن فنون جنگی به هرگونه که موقعیت اقتضا میکند.
خداوند در آیه۶۲ سوره انفال فرموده (وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْل)؛ هر قدر که میتوانید باید در این راه اقدام کنید و کوشش نمایید. دسته کارگر در اوقات بیکاری میتواند برای تعلیمات نظامی هر کس در شهر خود در یک سازمان مناسب مجتمع شود و این کار را به طور تفریح و اختیار که هم نشاط معنوی و ورزشی و روحی دارد و هم نیروی مادی را کمک می کند انجام دهد همچنین میتوان اشاره به باب سبق و رمایه کتاب وسائل کرد که شرطبندی بر روی تیراندازی و اسبسواری مشکلی ندارد.
۲- نظام اجباری: در وقتی است که دولت اسلام یا میخواهد هجوم به ممالک دیگر کند یا مملکت اسلامی مورد هجوم شود. در این دو مورد دولت اسلامی بسیج عمومی میکند، در این صورت اداره تبلیغات (مهمترین اداره در قانون اسلام است و وظایف بسیار مهمی در عهده آن است) نفوذ به سزا کرد، دیگر محتاج به اجبار نمیشوند بلکه مردم خود جوش برای جهاد میآیند و اگر کسی مسامحه کند دولت او را اجبار میکند و نظام اجباری اسلامی اجراء میشود[۵۵]. باید مردم را به آن چیزی که صلاحشان است سوق داد حتی با اجبار اما اجباری که برخواسته از تربیتی است که مورد پذیرش مردم قرار گیرد. امام خمینی(ره) وظیفه این امر خطیر را به دوش اداره تبلیغات اسلامی سپرده است. ایشان میفرمایند: «اداره تبلیغات اسلامی از بزرگترین ادارات است که به حسب قانون اسلام تمام افراد توده از زن و مرد از اعضاء آن اداره به شمار میروند و وظایف آنها نظامنامه عمومی است که بین تمام افراد توده باید پخش شود و همه به وظیفه خود عمل کنند. اداره تبلیغات اسلامی، آیه ۱۱۱ سوره توبه (إِنَّ اللَّهَ اشْترَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فىِ التَّوْرَئهِ وَ الْانجِیلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفىَ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم) را با ترجمه و تفسیر بین توده پخش میکند و پشت رادیو برای مردم میگوید و این معاهده خدا با ملت را گوشزد آنها مینماید. نظامی (نیروی نظامی) که با اداره تبلیغات تربیت شود جان و مال خود را از خود نمیداند بلکه به حسب این معاهده از اسلام و خدا میداند و در مقابل بهشت و سعادت همیشگی را برای خود میداند.»[۵۶]
اسلام در تمام امور، احکام و قوانین خاص خودش را دارد مانند: قضاوت، معاملات، اقتصاد، تعلیم و تربیت، سیاستهای داخلی و بین المللی و غیره. دین اسلام دینی جامع است که از عبادات تا دیات احکام و قوانینی روشمند و کامل دارد که جامعه مسلمین را بینیاز از قوانین پر نقص و عیب شرقی و غربی بشری کرده است.
نتیجه:
قوانین و احکام الهی برای سعادت بشر آمده است و زمانی این هدف محقق میشود که بشریت به آن عمل کند، عمل کردن دستهجمعی انسانها به قوانین الهی ملازم با تشکیل حکومت و مجری قوانین می باشد. در عقیده شیعیان، حکومت و امامت جامعه امری است انتصابی که توسط خداوند صورت میگیرد که در هر دوره، زمین را بدون جانشین رها نمیکند و بعد از وجود مبارک حضرت رسول اکرم(ص)، امامان معصوم(ع) یکی پس از دیگری صاحبان امر بودند تا زمان غیبت حضرت حجت(عج). در زمان غیبت نیز علما و فقها وارثان این امر شدهاند که مردم را از ذرهای از حقایق احکام دین بچشانند تا زمانی که حاکم حقیقی، امام زمان(عج)، ظهور کند و حکومت همهجانبه خداوند را که آرزوی همه صالحان و پیامبران بوده است در زمین بگستراند.
بنابراین حکومت اسلامی که در رأس آن ولی فقیه عادل و جامع الشرایط وجود دارد، دیگر نیازی به قوانین اجانب ندارد و بهترین قوانین در بطن منابع فقهی شیعیان نهفته است. فقط کافی است همانگونه که کشور در عرصههای گوناگون باید به خودکفایی برسد، در عرصه قوانین و احکام نیز باید خودکفا باشد. باید گروهها و هیأتهای اندیشه ورز از فقهای عالم، عادل و آگاه به مسائل روز جهان تشکیل شود و قوانین و احکام را بر طبق اسلام ناب محمدی(ص) در هر زمان از منابع فقهی استخراج کنند و ولی فقیه که به عنوان پدر و حاکم حکومت اسلامی است بر آنها نظارت کند و از آنها گزارشکار بخواهد. در این زمان، علمای ما نباید در مباحث طهارت و نجاست متوقف شوند، باید در امور دیگری همچون؛ نظام اقتصادی و بانکداری، سبک زندگی، فضای رسانه، سیاستهای داخلی و خارجی، بیمه و سرمایهگذاری، جهاد و دفاع و غیره نیز اجتهاد کنند. فقها هرچه سریعتر و بدون هیچ حاشیهای، درستی یا غلط بودن ساختار و روش آن مسائل را بیان کنند. از این قبیل امور (که پیشتر ذکر شد)، نیازمند تشکیل حکومت اسلامی است تا قوانین اسلامی بدون هیچ مزاحمتی بدست ۀید و اجرا شود همچنین برای پیشبرد و عملیشدن احکام روز جامعه فقط استخراج قوانین کفایت نمیکند بلکه حکومت اسلامی به یک تعلیم و تربیت کلان و همهجانبه نیازمند است که مردم آن جامعه، به گونهای رشد کنند تا پذیرای احکام اسلامی باشند وگرنه مانند این است که غذا یا دارویی را نزد شخصی بگذارند و بگویند: آن را بخور و او میپرسد این چیست؟ از کجا آمده؟ موادش چیست؟ چه کسی توصیه یا تجویز کرده؟ و سوالاتی از این دست. معلوم است که او نمیتواند اعتماد کند مگر اینکه مطمئن شود؛ مصرف آن غذا یا دارو به نفع او است و یا اینکه توانایی درک آن را ندارد اما به آن گفته شود که از جانب کسی توصیه و تجویز شده که از پدر و مادرت، تو را بیشتر دوست دارد. امام خمینی(ره) در نمونهای از روش تعلیم و تربیت، پذیرش و فهم خدمت سربازی در نظام اسلامی را به عهده اداره تبلیغات اسلامی میگذارد پس علما و فقها همانطور که در گروههای مختلف به مسائل فقهی مستحدثه و روز جامعه میپردازند، بایستی به تعلیم و پرورش انسانهایی که این قوانین برای آنها است نیز بپردازند.
منابع:
۱- قرآن کریم.
۲- آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، راشد غنوشی، (حسین صابری)، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، اول، ۱۳۸۱ ه ش.
۳- المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، دوم، ۱۳۹۰ ه ق
۴- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چهارم، ۱۴۰۷ ه ق.
۵- المکاسب و البیع، میرزا محمد حسین غروی نائینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، اول، ۱۴۱۳ ه ق.
۶- القاموس المحیط، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، موسسه الرساله للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، هشتم، ۱۴۲۶ ه ق.
۷- اصول الفقه، محمدرضا مظفر، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم، دوم، ۱۴۳۷ ه ق.
۸- تحف العقول، حسن بن علی (ابن شعبه حرانی)، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، دوم، ۱۴۰۴ ه ق.
۹- صحیفه نور، روح الله موسوی خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، پنجم، ۱۳۸۹ ه ش.
۱۰- علل الشرایع، محمد بن علی (ابن بابویه)، کتاب فروشی داوری، قم، اول، ۱۳۸۵ ه ش.
۱۱- عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، مولی احمد بن محمد مهدی نراقی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، اول، ۱۴۱۷ ه ق.
۱۲- فلسفتنا، شهید سید محمد باقر صدر، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیه للشهید الصدر، قم، اول، ۱۴۲۷ه ق.
۱۳- کشف الاسرار، سید روح الله موسوی خمینی، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، سوم، ۱۳۲۷ ه ش.
۱۴- کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی (ابن بابویه ، اسلامیه، تهران، دوم، ۱۳۹۵ ه ق.
۱۵- لسان العرب، محمد بن مکرم (ابن منظور)، دار الفکر، بیروت، اول، ۱۴۱۴ ه ق.
۱۶- معانی الاخبار، محمد بن علی (ابن بابویه)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، اول، ۱۴۰۳ ه ق.
۱۷- وسائل الشیعه، محمد بن حسن (شیخ حر عاملی)، موسسه آل البیت علیهم السلام، قم، اول، ۱۴۰۹ ه ق.
۱۸- ولایت فقیه، سید روح الله موسوی خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، دوازدهم، ۱۴۲۳ ه ق.
۱ عوائد الایام، عائده تحدید ولایه الحاکم ص۱۸۷ و ۱۸۸
[۲] المکاسب و البیع، ج۲، ص۳۳۵ و ۳۳۶
[۳] ولایت فقیه، ص ۱۵، ۱۶ و۱۷
[۴] لسان العرب، ج ۶ ، ص ۱۰۸
[۵] القاموس المحیط، ص ۷۱۰
[۶] صحیفه نور، ج ۱۳، ص ۲۱۸
[۷] سوره آل عمران ، آیه ۱۰۴
[۸] سوره آل عمران ، آیه ۱۱۰
[۹] سوره توبه ، آیه ۷۱
[۱۰] سوره نساء ، آیه ۵۹
[۱۱] سوره آل عمران ، ۲۸
[۱۲] سوره آل عمران ، آیه ۱۱۸
[۱۳] سوره احزاب، آیه ۶
[۱۴] صحیفه نور، ج۱۵، ص۲۱۶
[15] ولایت فقیه (امام خمینی)، ص ۹، ۱۰ و ۱۱
[۱۶] ولایت فقیه (امام خمینی)، ص ۲۲ و۲۳
[۱۷] صحیفه نور، ج۵، ص۱۶۷ و ۱۶۸
[۱۸] ولایت فقیه (امام خمینی)، ص۲۲
[۱۹] مقدمه فلسفتنا، ص۵۲
[۲۰] کشف الاسرار، ص۲۳۷
[۲۱] آزادی های عمومی در حکومت اسلامی، با تلخیص، ص ۹۸ و ۹۹
[۲۲] المیزان، ج۳، ص۱۴۴، ۱۴۹، ذیل آیه ۲۶ سوره آل عمران
[۲۳] کافی، ج۱۵، ص۶۶۶
[۲۴] وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۹۱
[۲۵] کشف الاسرار، ص۲۲۵، ۲۲۷ و ۲۲۸
[۲۶] کشف الاسرار، ص۱۸۳ و ۱۸۴
[۲۷] ولایت فقیه، ص۳۰ تا ۳۵
[۲۸] ولایت فقیه، ص ۲۸
[۲۹] کشف الاسرار، ص ۱۰۶ و ۱۰۷
[۳۰] ولایت فقیه، ص۲۶
[۳۱] ولایت فقیه، ص۲۷
[۳۲] کشف الاسرار، ص۱۸۳
[۳۳] سوره نساء، آیه ۵۹
[۳۴] کشف الاسرار،ص ۱۰۹ تا ۱۱۲ (با تلخیص)
[۳۵] کشف الاسرار، ص۱۰۶
[۳۶] رجوع شود به آزادیها عمومی در حکومت اسلامی
[۳۷] صحیفه امام، ج ۶، ص۴۴
[۳۸] ولایت فقیه، ص۲۶
[۳۹] کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۴۸۴
[۴۰] معانی الأخبار، النص، ص ۳۷۵
[۴۱] تحف العقول، النص، ص ۲۳۸
[۴۲] اصول کافی، ج۱، ص ۱۶۹
[۴۳] کشف الاسرار، ص ۱۸۷ و ۱۸۸
[۴۴] علل الشرایع، ج۱، باب۱۸۲، ص۲۵۱، ح۹
[۴۵] ولایت فقیه، ص ۳۹ و۴۰
[۴۶] اصول الفقه، الاجماع
[۴۷] ولایت فقیه، ص ۲۸
[۴۸] کشف الاسرار، ص ۲۹۴ و ۲۹۵
[۴۹] کشف الاسرار، ص ۲۳۸
[۵۰] کشف الاسرار، ص ۲۵۵ تا ۲۵۸
[۵۱] کشف الاسرار، ص ۲۵۸
[۵۲] کشف الاسرار، ص ۲۵۸ تا ۲۶۰
[۵۳] ولایت فقیه، امام خمینى، ص ۳۱ و ۳۲
[۵۴] ولایت فقیه، امام خمینى، ص ۳۳ و ۳۴
[۵۵] کشف الاسرار، ص۲۴۴ تا ۲۴۶
[۵۶] کشف الاسرار، ص۲۴۶
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.