مقاله بررسی اعتبار احادیث کتاب عقل و جهل اصول کافی شریف

سال ورودی :
  • 1395
  • پایه :
  • پایه 6
  • 24 بازدید

    چکیده :

    کتاب  عقل و جهل اصول کافی که متضمن مهم ترین احادیث وارده از اهل بیت در تبیین جایگاه  عقل  و حقیقت آن است  به نوعی مهم ترین  منبع مطالعاتی  در این زمینه است و  فهم جایگاه عقل در نزد اهل بیت علیه السلام و مفهوم آن بدون استفاده از احادیث این کتاب ممکن نیست. از طرفی وجود جریانات مختلف  با دواعی مختلف برای تحریف و تدلیس و حتی  جعل احادیث در زمینه های مختلف  مانعی برای اعتماد  مستقیم و بدون  تحقیق  نسبت به احادیثی است  زمانی در حدود ۱۲۰۰ الی ۱۴۰۰سال از عصر صدور آن می‌گذرد. در اینجاست که  ضرورت اعتبار سنجی احادیث و به خصوص  احادیث کتاب مورد نظر این تحقیق در اصول کافی شریف نمایان  می‌شود.  در این تحقیق با روش کتابخانه‌ای در میان منابع رجالی و حدیثی اطلاعات مورد نیاز گرداوری شده و با دو شیوه و سبک اصلی در اعتبارسنجی احادیث یعنی سبک وثاقت راوی و وثاقت صدوری، به بررسی اعتبار روایات این باب می‌پردازیم.


    فهرست                                                        شماره صفحه

     

     

     

     

    چکیده                                                                                   ۴

     

    مقدمه                                                                                  ۶-۵

     

     

    فصل اول: سیمای کلینی و کافی                                                   ۱۳-۷

     

    فصل دوم: مکاتب اعتبار سنجی حدیث  در شیعه                               ۲۸-۱۴

     

     

    فصل سوم: بررسی  احادیث کتاب عقل و جهل بر مبنای وثاقت سند         ۴۷-۲۹

     

     

    فصل چهارم: تطبیق با  مسلک وثاقت الصدور و نتیجه گیری                ۵۲-۴۸

     

    منابع و مآخذ                                                                     ۵۵-۵۳

    چکیده:

     

    کتاب  عقل و جهل اصول کافی که متضمن مهم ترین احادیث وارده از اهل بیت در تبیین جایگاه  عقل  و حقیقت آن است  به نوعی مهم ترین  منبع مطالعاتی  در این زمینه است و  فهم جایگاه عقل در نزد اهل بیت علیه السلام و مفهوم آن بدون استفاده از احادیث این کتاب ممکن نیست. از طرفی وجود جریانات مختلف  با دواعی مختلف برای تحریف و تدلیس و حتی  جعل احادیث در زمینه های مختلف  مانعی برای اعتماد  مستقیم و بدون  تحقیق  نسبت به احادیثی است  زمانی در حدود ۱۲۰۰ الی ۱۴۰۰سال از عصر صدور آن می‌گذرد. در اینجاست که  ضرورت اعتبار سنجی احادیث و به خصوص  احادیث کتاب مورد نظر این تحقیق در اصول کافی شریف نمایان  می‌شود.  در این تحقیق با روش کتابخانه‌ای در میان منابع رجالی و حدیثی اطلاعات مورد نیاز گرداوری شده و با دو شیوه و سبک اصلی در اعتبارسنجی احادیث یعنی سبک وثاقت راوی و وثاقت صدوری، به بررسی اعتبار روایات این باب می‌پردازیم.

    واژگان کلیدی: اصول کافی- وثاقت صدور- عقل و جهل-وثاقت سند-

    مقدمه

    بیشک   منابع حدیثی   چراغ درخشنده هدایت  عقل بشر  برای نیل به سعادت ابدی هستند  اما د راین میان  مسئله ای بغرنج همواره  خاطر کسانی را طالب بهره مندی  از ایم  سراج منیر هستند را می آزارد و آن نیز اعتبار  احادیثی است که بیش از هزار سال از زمان صدور آن ها می گذرد و  انسان هایی غیر معصوم حامل آن ها برای نسلی بوده اند که خود درکی از زمان حضور معصومین علیهم السلام نداشته اند

    موضوع زمانی  حاد تر می شود که بدانیم دست های مدلس و منحرفی نیز هماره در کمین نفوذ به جریان حدیث در تاریخ اسلام بوده اند و متاسفانه در بسیاری از موارد به مراد دل خود رسیده اند

    برای حل این معضل  گروهی از علمائ متاخر شیعه اقدام به وضع قوانین سخت گیرانه ای  در باب اعتبار سنجی احادیث از طریق وثاقت روات حدیث کرده اند  که خود موجب بروز مشکل بزرگتری شده است و آن این است  که در فرض قبول این مبنا حتی باید با اکثریت احادیث معتبر ترین کتاب حدیثی شیغع یعنی کافی شریف نیز وداع بگوییم

    در این تحقیق   کتاب مورد نظر ما کتاب عقل و جهل از اصول شریف کافی است و پرسش اصلی تحقیق روبه رو این است که احادیث کتاب عقل و جهل اصول کافی شریف، چقدر معتبر هستند؟ همچنین  برای پاسخ گویی به این سوال ابتدا نیازمند این‌مطلب  هستیم که دریابیم.مبانی  و قواعد مختلف اعتبار سنجی احادیث کدام است؟

    جایگاه اعتبار ‌کتاب کافی در بین کتب حدیثی ما چگونه است؟

    و درآخر این که در بین مبانی مختلف اعتبار سنجی احادیث کدام یک از قوت بیشتری علی الخصوص در مورد اعتبار سنجی احادیث کتاب کافی برخوردار است؟

    در تحقیق رو به رو به لطف خداوند متعال نشان خواهیم داد که مسلک قدما  در شناخت حدیث از اعتلار بیتشری نسبت به وثاقت سند متاخرین برخوردار است و به تبع جایگاه کتاب کافی و بررسی متن احادیث باب عقل و جهل به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ استبعادی در ژذیرش رئایات این باب وجود نخواهد داشت

    فصل اول سیمای کلینی و کافی

    محمد بن یعقوب کلینی از بزرگترین علمای عصر غیبت و  گزاف نیست که بگویم اعظم ایشان می باشد از تاریخ تولد ایشان دقیقا اطلاعی نداریم و فقط می‌دانیم که در نیمه دوم قرن دوم هجری متولد شده است پدر او اسحاق کلینی از علمای محدث بزرگ عصر خود است اصالت او مربوط به روستای کلین در ۲۶ کیلومتری از ورامین در روستایی است که هم اکنون مقبره پدرش یعقوب کلینی در آن قرار دارد و زیارتگاه مردم است [۱]

    ابوالحسن علی بن محمد معروف به علان رازی که از علمای بزرگ اصل خویش محسوب می‌شود و در راه زیارت خانه خدا به شهادت رسید دایی کلینی محسوب می شود و از زمره کسانی است که کلینی از او حدیث شنیده است محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار می‌روند[۲]

    کلینی ابتدا در شهر نزدیک زادگاه خود یعنی ری که در آن زمان از حوه های  علمی مطرح  جهان اسلام محسوب می شد به تحصیل همت نهادم و در علوم زمان خویش علی الخصوص علم حدیث متبحر گشت سپس برای تکمیل دانش حدیثی خود به قم مراجعه کرد و از محدثان آن زمان قم که که بی واسطه از برخی از ائمه همچون امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام حدیث شنیده بودن احادیث ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین را فرا گرفت .[۳]

    سومین مرحله زندگی جناب کلینی مربوط به هجرت ایشان به حوزه بغداد که در آن زمان از بزرگترین حوزه های علمیه جهان اسلام محسوب می‌شد و سپری شدن دو سال آخر عمر ایشان می شود کلینی دو سال پس از هجرت و در سال ۳۲۹ هجری قمری که به سال تناثر نجوم [۴] معروف بود همزمان با آغاز غیبت کبری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رحلت کرد پیکر پاکش را پس از اقامه نماز توسط ابو قیراط محمد بن جعفر حسنی در جنب مدرسه نظامیه در مسجد آقا صفیه در ساحل شرقی رود دجله به خاک سپردند[۵] مسجد آصفیه نام اصلی اش ازصفویه بوده است بعدها توسط عثمانی ها به این نام برگردانده شده است.

    اساتیدی که کلینی از آنها استفاده کرده است می‌توان ابتدا از ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی نام برد که در حوزه علمیه ری از او استفاده کرد[۶]

    از دیگر اساتید او می‌توان  به

    – احمد بن محمد بن عیسى اشعرى

    – احمد بن ادریس قمى

    – عبدالله بن جعفر حِمیَرى

    – احمد بن محمد بن عاصم کوفى

    – حسن بن فضل بن زید یمانى

    – محمد بن حسن صفار

    – سهل بن زیاد آدمى رازى

    – محمد بن اسماعیل نیشابورى

    – احمد بن مهران

    – ابو العباس محمد بن جعفر رزّاز

    – ابو علی احمد بن ادریس اشعری

    – حمید بن زیاد،

    – ابو سلیمان داود بن کوره قمّی،

    –  احمد بن محمد عاصمی

    – حسین بن محمد اشعری

    – علی بن موسی کمندانی (قمی)، بیش از هفتصد حدیث (بنابر گزارش حیاه الشیخ الکلینی)

    – علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، صاحب تفسیر، ٧٠۶٨روایت

    – علی بن محمد بن  علان

    – الحسن بن الفضل بن زید المانی

    – الحسن بن علی الهاشمی

    – الحسین بن الحسن الحسینی الاسود الهاشمی العلوی

    – علی بن الحسن المودب  السعد آبادی

    – القاسم بن العلاء الهمدانی

    – محمد بن عقیل الکلی نی

    –  محمد بن محمود، القزوینی

    – ابوبکر الجبال

    – أبوحامدالمراغی

    – محمد بن علی بن معمر الکوفی

    – محمد بن علی أبو الحسین الجعفری السمرقندی

    – محمد بن الحسن الطاطری

    – محمد بن أحمد بن عبد الجبار

    – محمد بن احمد الخفاف النیسابوری

    – احممد بن محمد بن سعید بن عقده الحافظ الهمدانی َ

     

    و…

     

    همچنین  کثیری از علماء و محدثین شیعه در زمره شاگردان اون هستند کسانی مانند:[۷]

    أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع،

    • أحمد بن أحمد، أبو الحسین الکوفی الکاتب

    أحمدبن الحسن(أو الحسین)، أبو الحسین العطار

    -أحمد بن علی بن سعید، أبو الحسن الکوفی القمی

    محمد بن الحسن بن الولید،

    -احمد بن محمد بن علی کوفی

    إسحاق بن الحسن بن بکران العقرانی

    جعفربن محمدبن قولویه

    الحسن بن أحمد مؤدب

    الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام

    الحسین بن صالح بن شعیب الجوهری

    محمد بن ذکوان

    عبدالله بن نصر،

    علی بن أحمد الرازی

    محمد بن عمران، أبو القاسم

    علی بن أحمد بن موسى

    محمد بن عبدوس، أبو القاسمالکوفی

    محمد بن ابراهیم النعمانی

    محمد بن ابراهیم بن یوسف الکاتب الشافعی

    محمد بن أحمد بن حمدون، أبو نصر الواسطی

    عبدالله الصفوانی

    محمد بن سنان، ابو عیسی الزاهری ّ

    محمد بن الحسین البزوفری

    محمد بن علی بن أبی طالب، أبو الرجاء البلدی

    محمد بن علی بالحسین بن موسی بن بابویه، الشیخ الصدوق

    محمد بن علی ماجیلویه

     

     

     

     

    سیمای کتاب کافی

     

     

     

    بی‌شک کتاب شریف کافی علی‌الخصوص  بخش اصول آن مهمترین اثر کلینی و به  عبارت روشن‌تر مهمترین میراث حدیثی جهان تشیع است و عمده شهرت مرحوم کلینی ناشی از تالیف این اثر سترگ حدیثی است

    دو منبع اصلی کلینی در تالیف این کتاب در مرحله اول اصول اربعه یا همان ۴۰۰ کتاب کوچک حدیثی است که توسط اصحاب اهل بیت علیهم السلام تعریف شده است است و در مرحله بعد روایاتی است که خود جناب کلینی به واسطه مشایخ خود از اهل بیت علیه السلام نقل می کند

    به واسطه مقارنه زندگی کلینی با عصر غیبت صغرا و حیات نواب اربعه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیاری از اساتید کتاب شریف کافی با سند های کوتاه و چند واسطه به امام معصوم علیه السلام میرسد و از این جهت در کوتاه بودن سند و خالی بودن از بسیاری از مشکلات ناشی از  اتصال بین طبقات از امتیاز ویژه‌ای برخوردار است

    در شمارش احادیث اصول کافی به ارقام مختلفی می رسیم این ارقام که از ۱۵۵۰۳ تا۱۶۱۹۹متغیر است ناشی از نحوه شمارش احادیثی است که با سند های مختلف نقل شده اند

    این کتاب شریف از سه مبحث اصول کافی فروع کافی و روضه کافی تشکیل شده است اصول کافی غالباً به نقل احادیث ای با مضامین اعتقادات و معارفی از جنس شناخت عوالم ،گناهان و باقی مطالبی است که عموماً در چهارچوبی غیر از فقه شخصی تصور می شود اما فروع کافی شامل ابوابی است که در مباحث مربوط به فقه کاربرد دارد و در آخر کتاب شریف روضه کافی به ذکر مواعظ ای و خطبه هایی از فرمایشات نورانی اهل بیت در موضوعات گوناگون می پردازد.

     

     

    بر این کتاب شریف شروح و حواشی چندی نگاشته شده است است مرحوم آقا بزرگ تهرانی در کتاب شریف الذریعه از ۲۷ شرح و ۱۰ حاشیه نام می برد.[۸]

     

    نجاشی در باب ابواب مختلف کتاب کافی و همچنین مدت تالیف آن می نویسد:[۹]((صنف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمى الکافی فی عشرین سنه، شرح کتبه، کتاب العقل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجه، کتاب الإیمان و الکفر، کتاب الوضوء و الحیض، کتاب الصلاه، کتاب الصیام، کتاب الزکاه و الصدقه، کتاب النکاح و العقیقه، کتاب الشهادات، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب العتق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الأیمان و النذور و الکفارات، کتاب المعیشه، کتاب الصید و الذبائح، کتاب الجنائز، کتاب العشره، کتاب الدعاء، کتاب الجهاد، کتاب فضل القرآن، کتاب الأطعمه، کتاب الأشربه، کتاب الزی و التجمل، کتاب الدواجن و الرواجن، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض، کتاب الروضه))

     

     

     

     

     

    کلینی و کافی در دید علماء شیعه

     

    هر چند شهرت و اعتبار کلینی در میان شیعیان تا به حدی است که نیازی به بیان باقی نمی‌گذارد  ولی صرفا در جهت تایید مطلب به گوشه ای عبارات علماء شیعه در شان مرحوم کلینی  اشاره میشود

    شیخ صدوق رحمت الله علیه در شان کتاب کافی میفرماید:[۱۰]

     

    ((أجل کتب الشیعه وأکثرها فائده)) صدوق

     

    نجاشی رجالی بزرگ شیعه  شخصیت مرحوم کلینی را به این عبارات به تصویر میکشد:[۱۱]

     

    ((أبو جعفر الکلینی…شیخ أصحابنا فی الری و وجوههم،وکـان اوثق النـاس فی الحدیث،و أثبتهم،))نجاشی

     

    مرحوم  شیخ طوسی نیز  میفرماید:[۱۲]

     

    :«ثقه،عارف بالأخبار  وقـ الفیالرجال:«جلیل القدر،عالم بالأخبار طوسی

     

     

    مرحوم طبرسی:[۱۳]

     

    ((و هو من أجل رواه الشیعه وثاقته ))

     

    ابن شهر آشوب:[۱۴]

     

    ((الشیخ الثقه المتفق علی عدالته وفضله وامانته ))

     

     

    ((محمد بن یعقوب أبلغ فیما یروی، وأصدق فی الدرایه))

     

    سید بن طاووس رحمت الله علیه:

     

    ((الـذی هوأوثق الناس فی الحـدیث وأثبتهم))[۱۵]

     

    علامه حلی رحمت الله علیه:

     

    ((وکان أوثق الناس فی الحـدیث وأثبتهم))[۱۶]

     

    قاضی نور الله شوشتری رحمت الله علیه:

     

    ((واحـد الإعلام خصوصا فی الحـدیث،فإنه جهینه الاخبار،و سابق هذا المضمار، الذی لایق له الغبار  و لا یعثر له علی عثار)).[۱۷]

     

    محمد امین استر آبادی رحمت الله علیه:

     

    ((سمعنا من مشایخنا وعلمائنا أنه لم یصنف فی الإسلام کتاب یوازیه، أو یدانیه))[۱۸]

     

    محقق داماد رحمت الله علیه:

     

    ((رئیس المحدثین ، أبی جعفر الکلینی،رضی الله تعالی عنه))۴۵[۱۹]

     

    ((وإن کتاب الکافی لشـیخ الدین، وأمین الإسلام، نبیه الفرقه، ووجیه الطائفه،رئیس المحدثین ّ حجه الفقه  العلم و الحق و الیقین))[۲۰]

     

    ((تری الأفئده فی الأدوار والأعصار هاویه إلیه، والأکباد فی الأقطاروالأمصارهائمهعلیه)) [۲۱]

     

    صدر المتالهین رحمت الله علیه:

     

    ((امین الاسلام وثقه الأنام، الشیخ العالم الکامل، المجتهد البارع ))[۲۲]

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    فصل دوم:مکاتب اعتبار سنجی حدیث  در شیعه

     

     

     

     

    در میان فقهای شیعه دو مکتب  در صحت سنجی احادیث وجود دارد گروهی از فقها قائل به وثاقت سند هستند به این معنی که برای اعتبار سنجی یک روایت باید به ضعف و قوت و صفات راوی آن روایت توجه کنیم بر این اساس روایات به چهار دسته صحیح حسن موثق و ضعیف تقسیم می شوند

     

    گروه اول روایات صحیح را تشکیل می دهد و روایت صحیح روایتی است که روات آن امامی و ممدوح و متصل باشد روایات حسن روایاتی هستند که راوی آن امام می باشد اما درباره آنان  مدحی نرسیده باشد گروه سوم روایات را در این مسلک روایات موثق در بر می‌گیرد و آن روایاتی است که راویان غیر امامی ولی ثقه هستند و گروه آخر شامل روایاتی میشود که راوی آن افرادی غیر ثقه و ضعیف را تشکیل بدهد یا مشکلی از جهت اتصال  سند داشته باشد

     

    نخستین بار علامه حسن بن مطهر حلی اقدام به این دسته بندی در علم حدیث کرد و از علماء شیعه قائل  به این‌مسلک میتوان به شهید ثانی علامه مجلسی.محقق اردبیلی .سید ابوالقاسم  خوئی  شیخ انصاری اشاره کرد

     

    این نوع از تقسیم بندی در بین قدما رایج نبوده است و مسلک قدما به خلاف متاخرین مبتنی بر وثاقت صدور بوده است بدین معنا که هرگاه خبری که محفوف به قرائنی بود که پذیرش آن را ممکن می ساخت و منطبق با فضای روایت شیعه و قرآن کریم بود پذیرش آن را خالی از اشکال می دانستند و حتی اگر در سند آن ضعفی وجود داشت برای مثال کتاب شریف نهج البلاغه در دیدگاه گروه اول به سبب مرسل بودن فاقد اعتبار است اما گروه دوم با توجه به متن درس تو عمیق آن و بعضی قرائن دیگر میتوانند به صدور آن از معصوم  حکم نمایند

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    وجود جریان تحریف و جعل حدیث در میان اهل سنت و چه در میان شیعه مسئله‌ای نیست که بر کسی پوشیده باشد از این رو احتیاط علما در استفاده از مبانی برای صحت سنجی حدیث کاملاً قابل درک است اما نکته ای که در حدیث شیعه وجود دارد و آن را از حدیث اهل سنت متمایز می‌سازد سبک ویژه‌ شیعه در نقل حدیث است که شاید با توجه به این سبک ویژه و و اتقان عمل علما و محدثین شیعه و به زبان بهتر نظام روایت حدیث در میان شیعیان بتوانیم اعتبار بیشتری برای قول دوم یعنی به وثاقت صدور قائل شویم و احتمال ورود احادیث جعلی به فضای کتب معتبر که شیعه را در حد بسیار پایینی ارزیابی کنیم

     

    برای بررسی بهتر این دو مسلک اعتبار سنجی ابتدا مناسب است  به نظام نقل حدیث در شیعه اشاره‌ای بکنیم

     

    حدیث در میان شیعیان به ۸ طریق گوناگون نقل می شده است البته باید به این نکته مهم اشاره کرد در بسیاری از موارد چندین مورد از این هشت مورد با یکدیگر همپوشانی داشته و خود بر قوت مطلب می افزوده است ست برای مثال در جایی هم سماع بوده است و هم استماع و کتابت و هم فرد از شیخ خود صاحب اجازه در نقل حدیث بوده است

     

    اول سماع و آن  شنیدن حدیث توسط شاگرد از استاد است. و اگر‌این بیان و شنیدن  به همراه نگاشته شدن حدیث توسط شاگرد باشد  به آن املا  نیز می‌گویند [۲۳]

     

     

    قرائت  در این جا شاگرد حدیث منقول از استاد رو در برابر او قرائت می‌کند تا به تایید استاد برسد[۲۴]

     

     

     

    اجازه.  و آن تایید و اجازه شیخ حدیث به شاگرد است در نقل حدیث از طریق او[۲۵]

     

    .

     

    کتابت   در این روش  شیخ حدیث  حدیث را کتابت کرده و در اختیار کس دیگر قرار می‌دهد[۲۶]

     

     

    از اقسام دیگر نقل حدیث می‌توان به اعلام،وصیت و وجاده اشاره کرد که به علت اختصار از ذکر مفصل آن خودداری میکنیم.

     

    یکی از مسائل مهم در بررسی اعتبار بین این دو مکتب این است که مسلک اول یعنی صحت سنجی ابتدا در بین  عامه  رواج پیدا کرده بود و حق آن است که بگوییم حدیث شیعه به واسطه دقت در نقل حدیث و حضور ائمه شیعه و نظارت ایشان و مصون بودن از بسیاری از خطرات و انحرافات ای که فقه غیر شیعه را درگیر خود کرده بود بسیار بسیار از درجه مصونیت بالاتری نسبت به حدیث عامه برخوردار  است .

     

    علی الخصوص در کتب اربعه شیعه و کتاب شریف کافی که اسناد این کتاب با تعداد راویان کم از عصر حضور ائمه معصومین علیه السلام نقل شده است و اسباب تحریف در حدیث همانگونه که بعدها اشاره می شود از قبیل اسرائیلیات و غالی گری و در میان شیعیان نفوذ بسیار کمی داشته است.

     

    این مسائل باعث می‌شود که قول  دوم یعنی اعتبارسنجی از طریق احادیث از طریق متن احادیث و قرائن اهمیت بیشتری از نقد و بررسی رجال و سند پیدا کند وجود مبارک اهل بیت علیهم السلام و نظارت ایشان بر جریان نقل حدیث باعث شده است که افراد منافق صفت و کسانی که قصد تحریف در حدیث شیعه را داشته‌اند نتواند خود را در حلقه شاگردان اصحاب و فقهای شیعه در آن عصر جا بزنند.

     

    برای مثال حتی در عصر غیبت صغرا زمانی که فردی مانند شلمغانی قصد ایجاد انحراف در میان شیعیان را داشت با توقیع شریف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسوا شد و همینطور افرادی مانند ابولخطاب و باقی افراد که  حتی لعن آنها از سوی ائمه معصومین صادر شده ااست.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    نعمت ولایت و حضور امامان معصوم در میان شیعیان توفیقی بوده است که به شیعه بر خلاف عامه این امکان را داده است که همواره با نگاه رهبران الهی خود انحرافاتی که دامنگیر مکاتب فکری بشری بوده است تا حدود بسیار زیادی مصون بماند تا جایی که حتی مقوله مانند وجاده وصیت و اعلام که از طرق تحمل حدیث محسوب می شود به واسطه سخت گیری محدثین شیعه بعضاً مورد بی اعتنایی و رد و عدم اعتبار واقع شده اند

     

    فلذا شایسته است همانگونه که متقدمین شیعه توان خود را در اعتبار سنجی احادیث معطوف به متن و وثاقت صدور از معصوم با توجه به قرائن موجود در متن و نظام فکری شیعه میکردن ما نیز به واسطه اعتبار بالایی که در کتابت اصول اربعه شیعه و گردآوری آنها در جوامع اولیه حدیث شیعه وجود داشته است و همچنین باقی کتب  علما متقدم به نگارش آنها و نقل حدیث به واسطه آن ها اهتمام کرده‌اند به مسلک دوم گرایش پیدا کنیم

     

    .مناسب است که در این جایگاه  کلام‌یکی از علماء بزرگ معاصر یعنی علامه شیخ حسین حلی رحمت الله  علیه که از علماء بزرگ نجف در زمان ما بودند را در همین رابطه مرور کنیم

     

     

    ((امّا علم الرّجال: فلا فائده فیه فی زمانِنا هذا اصلاً؛ لأنّه بعد کونِ المدار فی حُجیَّه الروایاتِ هو الوثوق بالرِّوایه، قَلَّتْ فائدهُ الإحاطَهِ بالأسانید. وذلک: لإنا اذا رأینا أنَّ المشهورَ عملوا علی طبق روایه وضبطوها فی کتبهم واستشهدوا بها فی مقام الاستدلال، یَحصُل لنا الوثوق بصحّتها وکونها مرویهً عن الامام علیه‌السلام، واذا أعرضوا عن روایهٍ فَأَهملوها لانَثِقُ بها وإن کان سندها صحیحاً. نعم فی سالف الزَّمان لَمّا کانت الرِّوایات مُتَشَتَتِّهً غیرَ مضبوطهٍ فی الکتب، لم یکن سبیلٌ لتمییز الصَّحیح عن السَّقیم إلاّ المراجعهُ باأحوالِ الرُّواه؛ وامّا بعد الکتب الاربعه وسائر المجامیعِ والملاحظهِ الکتبِ الفقهیهِ، فلامجال لادِّعاء الاحتیاج الی الاسانید وهذا واضح علی ما بَنینا علیه ولابُدَّ أن یُبنی علیه فی حجیَّه الخبر الواحد من حجیَّه الخبر الضّعیف المُنْجَبِرِ بالشُّهرهِ وعدم حجِّیَّهِ الخبر الصَّحیح المُعْرِضِ عنه الاصحاب. ولذلک تری أنّه لایتمکّن أحدٌ من ردِّ مقبوله عُمَرَ بن حنظله ولم یَسْتَشْکِل فیها أحدٌ فی السَّندِ مع أنَّ عُمَرَ بن حنظله لم یُوَثَّقْ فی کُتبِ الاصحاب ومَنِ ادّعی عدم حجِّیَّهِ المقبولَهِ وماضَاهاها من روایاتٍ کتبها المشایخُ الثَّلاثهُ او بعضُهم، فلابُدَّ وان یخرُجَ مِن زمرهِ اهل العلم لعدم شَمِّهِ مِنَ الفقه والفقاهه اصلاً))[۲۷]

     

     

     

     

     

     

    برای اطمینان بیشتر نسبت به این وسیله خوب است به دو مورد از عواملی که موجب  نگرانی از ورود احادیث تحریف شده در آموزه‌های اسلامی می‌شود اشاره کنیم و آنها را مورد نقد قرار داد تا متوجه شویم چه مقدار از این خطرات متوجه حدیث شیعه میباشد

     

     

     

    اسرائیلیات

     

     

    اسرائیلیات   جمع کلمه اسرایلیه و آن منسوب به اسرائیل است که نام دیگر یعقوب نبی علیه السلام  جد اعلای قوم بنی اسرائیل  میباشد .

     

    و در اصطلاح به معنی سخنان راه یافته از اقوام و امت های پیشین در بین آموزه های اسلامی است نخستین  بار مسعودی  در قرن چهارم هجری در کتاب خود  این لغت را در این اصطلاح استفاده کرده بود .[۲۸]

     

    پس از شهادت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم  و حتی در زمان حیات ایشان برخی از منافقین به ظاهر مسلمان ضمن ارتباط  گیری با  اهل کتاب به کسب  آموزه هایی از ایشان مشغول بودند  برای مثال. احمد بن حنبل در مسند خود می‌گوید:

    ((أن عمر أتى النبی صلى الله علیه و((آله))[۲۹]سلم بکتاب أصابه من بعض أهل الکتاب، فقرأه علیه، فغضب، قال: “لقد جئتکم بها بیضاء نقیه، لا تسألوهم عن شیء فیخبروکم بحق، فتکذبوا به، أو بباطل، فتصدقوا به، والذی نفسی بیده لو أن موسى حیا ما وسعه إلا أن یتبعنی))[۳۰]

     

    به تدریج بعضی از اهل کتاب نیز که علی الظاهر  به اسلام‌گرایش پیدا کرده بودن اقدام‌به نشر چنین جعلیاتی در میان مسلمین کردند. ارتباط مناسب این گروه از احبار یهود با خلفاء غاصب و جریان منع حدیث توسط خلیفه ثانی‌ بستر مناسبی برای اشاعه این جعلیات بود.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    از مهم ترین راویان  اسرائیلیات  می‌توان به:

    ابو اسحاق کعب بن ماتع حمیری، ملقب به کعب الاحبار.عبدالله بن سلام.عبید بن شریه جُرهُمی.

    وهب بن منبه.عبدالرحمن بن صخر الدوسی ملقب به ابوهریره. و… اشاره کرد.

     

    یکی از دستاویز های  روات عامی برای نقل اسرائیلیات  حدیث معروف است که بخاری در صحیح خود آن را نقل کرده است:

     

     

    ((حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ الضَّحَّاکُ بْنُ مَخْلَدٍ، أَخْبَرَنَا الأَوْزَاعِیُّ، حَدَّثَنَا حَسَّانُ بْنُ عَطِیَّهَ، عَنْ أَبِی کَبْشَهَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «بَلِّغُوا عَنِّی وَلَوْ آیَهً، وَحَدِّثُوا عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلاَ حَرَجَ، وَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا، فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ))[۳۱]

     

     

    ولی دقیقا شیعیان به واسطه استفاده از نور اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه اسیر چنین  تفاسیر ناصوابی از  فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم  نشدند.  مرحوم صدوق در کتاب شریف معانی الاخبار این گونه روایت می کند:

     

     

    ((أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَبِیهِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ یَرْوِیهِ اَلنَّاسُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ حَدِّثْ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لاَ حَرَجَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَنُحَدِّثُ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا سَمِعْنَاهُ وَ لاَ حَرَجَ عَلَیْنَا قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ مَا قَالَ کَفَى بِالْمَرْءِ کَذِباً أَنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمِعَ فَقُلْتُ فَکَیْفَ هَذَا قَالَ مَا کَانَ فِی اَلْکِتَابِ أَنَّهُ کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَحَدِّثْ أَنَّهُ کَائِنٌ فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ لاَ حَرَجَ))[۳۲]

     

    وا ین نکته دقیقا همان نکته ای است که پیشتر به آن در عامل مهم حفظ نظام حدیث شیعه از تحریفات موجود در میان عامه اشاره کرده بودیم.

     

     

     

    نمونه ای از اسرائیلیات:

     

    کثیری از مفسرین عامی در ذیل  داستان هاروت و ماروت اقدام به نقل داستان عجیب ذیل کرده اند:[۳۳]

     

    (( انه لما وقع الناس من بنی آدم فیما وقعوا فیها من المعاصی والکفر بالله، قالت الملائکه فی السماء: أی رب، هذا العالم إنما خلقتهم لعبادتک، وطاعتک، وقد رکبوا الکفر، وقتل النفس الحرام، وأکل المال الحرام، والسرقه، والزنا، وشرب الخمر، فجعلوا یدعون علیهم، ولا یعذرونهم فقیل لهم: إنهم فی غیب، فلم یعذروهم، وفی بعض الروایات أن الله قال لهم: لو کنتم مکانهم لعملتم مثل أعمالهم، قالوا: سبحانک ما کان ینبغی لنا، وفی روایه أخرى: قالوا: لا. فقیل لهم: اختاروا منکم ملکین آمرهما بأمری، وأنهاهما عن معصیتی، فاختاروا هاروت، وماروت، فأهبطا إلى الأرض، ورکبت فیهما الشهوه، وأمرا أن یعبدا الله، ولا یشرکا به شیئا، ونهیا عن قتل النفس الحرام، وأکل المال الحرام، والسرقه، والزنا، وشرب الخمر، فلبثا على ذلک فی الأرض زمانا، یحکمان بن الناس بالحق، وفی ذلک الزمان امرأه حسنها فی سائر الناس کحسن الزهره فی سائر الکواکب، وأنهما أراداها على نفسها، فأبت إلا أن یکونا على أمرها ودینها، وأنهما سألاها عن دینها، فأخرجت لهما صنما، فقالا: لا حاجه لنا فی عباده هذا، فذهبا فصبرا ما شاء الله، ثم أتیا علیها، فخضعا لها بالقول، وأراداها على نفسها، فأبت إلا أن یکونا على دینها، وأن یعبدا الصنم الذی تعبده، فأبیا، فلما رأت أنهما قد أبیا أن یعبدا الصنم، قالت لهما: اختارا إحدى الخلال الثلاث: إما أن تعبدا هذا الصنم، أو تقتلا النفس، أو تشربا هذا الخمر، فقالا: هذا لا ینبغی، وأهون الثلاثه شرب الخمر، وسقتهما الخمر، حتى إذا أخذت الخمر فیهما وقعا بها فمر بهما إنسان، وهما فی ذلک، فخشیا أن یفشی علیهما، فقتلاه، فلما أن ذهب عنهما السکر، عرفا ما قد وقعا فیه من الخطیئه، وأرادا أن یصعدا إلى السماء، فلم یستطیعا وکشف الغطاء فیمابینهما، وبین أهل السماء، فنظرت الملائکه إلى ما قد وقعا فیه من الذنوب، وعرفوا أنه من کان فی غیب فهو أقل خشیه فجعلوا بعد ذلک یستغفرون لمن فی الأرض، فلما وقعا فیما وقعا فیه من الخطیئه، قیل لهما: اختارا عذاب الدنیا، أو عذاب الآخره، فقالا: أما عذاب الدنیا فینقطع ویذهب، وأما عذاب الآخره فلا انقطاع له، فاختارا عذاب الدنیا فجعلا ببابل فهما بها یعذبان معلقین بأرجلهما، وفی بعض الروایات، أنهما علماها الکلمه التی یصعدان بها إلى السماء، فصعدت، فمسخها الله، فهی هذا الکوکب المعروف بالزهره.))[۳۴]

     

     

     

     

     

     

     

    بررسی ریشه یهودی داستان:

     

    مفهوم فرشتگان سقوط کرده بیشتر از آثار مربوط به دوره معبد دوم[۳۵] بین سالهای ۵۳۰ قبل از میلاد تا ۷۰ پس از میلاد نشأت می گیرد: در کتاب خنوخ[۳۶] ، کتاب جوبیله ها[۳۷] و کتاب غول قومران[۳۸] . و شاید در پیدایش[۳۹] میتوان رد پای این قضیه را جستجو کرد.در کتاب خنوخ، این ناظران پس از اینکه با زنان انسان «شیفته» شدند، «سقوط» کردند. [۴۰]

     

    کتاب دوم خنوخ به همان موجودات کتاب (اول) خنوخ اشاره دارد. کتاب خنوخ  از سه فرشته سقوط کرده به نام‌های عزازیل، عزا و عزا یاد می‌کند. بر طبق کتاب اول خنوخ، آنها جادوگری را در زمین آموزش می دادند که باعث فساد می شد. و سپس توسط خداوند متعال مورد عذاب و سقوط واقع شدند ..

     

     

     

    مغایرت داستان با آموزه های قرآنی:

     

    این داستان به وضوح با مسئله  عصمت ملائکه که در  تضاد است قرآن کریم در سوره مبارکه انبیاء میفرماید منافات دارد:

     

    ((وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ-لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ))[۴۱]

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    از سوی دیگر در آیه قرآن نه تنها اثری از مذمت این دو ملک یافت نمی‌شود بلکه به وضوح به نهی از منکر مردم توسط ایشان و اعلام‌این که نکته ما اسباب آزمایش شما هستیم اشاره شده است. همچینن  ایشان‌مردم را از کفر بر حذ می‌داشته اند حال با این احوال چطور می‌شود داستان عجیب فوق را پذیرفت؟

     

     

    ((وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَىٰ مُلْکِ سُلَیْمَانَ ۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَٰکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَآ أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ ۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلَا تَکْفُرْ ۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ ۚ وَمَا هُمْ بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ ۚ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلَاقٍ ۚ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِٓ أَنْفُسَهُمْ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ))[۴۲]

     

     

     

     

    غلو:

     

     

    غلو عبارت است از تعالی و تخطی از چیزی، خواه در عقاید دینی باشد یا غیر آن. در اصطلاح به معنای فراتر رفتن از حد مفروض موجود و بالا بردن آن به مقام الوهیت است.

    مراد از غلو اهل بیت (علیهم السلام) فراتر رفتن از حدود و اعتلای آنان به مقام الوهیت است. همچنین از روایات نهی از خدایی شدن آنها یا برافراشتن آنها از مقام بندگی خداوند متعال یا تفویض خلقت به آنها یا بیان اینکه آنها پیامبر هستند و عبارات دیگری که از آنها برمی آید که حدود جایگاه‌هایشان که برایشان (علیهم السلام) برپا شده بود، از حدود جایگاهشان فراتر رفته است.

     

    مرحوم شیخ مفید غلو را این گونه تعریف میکند: “الغلو هو التجاوز عن الحد والخروج عن القصد، والافراط فی حق الأنبیاء والأئمه علیهم السلام”[۴۳]

     

     

     

    همچنین در ذیل آیه شریفه: “لا تغلوا فی دینکم” [۴۴]میفرماید:إن الله تعالى نهى عن تجاوز الحد فی المسیح. وحذّر من الخروج عن القصد وجعل ما ادّعته النصارى فیه غلواً لتعدیه الحد.[۴۵]

     

     

     

     

    مرحوم شهرستانی نیز در کتاب ملل و نحل خود میگوید: “الغالیه هؤلاء هم الذین غلوا فی حق أئمتهم حتى أخرجوهم من حدود الخلیقه، وحکموا فیهم بأحکام الإلهیه، فربما شبّهوا واحداً من الأئمه بالإله وربما شبهّوا الإله بالخلق وفی على طرفی الغلو والتقصیر، وإنما نشأت شبهاتهم من مذاهب الحلولیه، ومذاهب التناسخیه، ومذاهب الیهود والنصارى، إذ الیهود شبهت الخالق بالخلق والنصارى شبهت الخلق بالخالق[۴۶]

     

     

     

     

    اقسام غلو

     

    اول: غلو در خالقیت

     

    به این‌معنی که اهل بیت را غیر مخلوق بدانند.

     

    ((أحمد بن محمد عن الاهوازی عن الحسین بن برده عن أبی عبدالله وعن جعفر بن بشیر الخزاز عن إسماعیل بن عبد العزیز قال : قال أبوعبدالله : یا إسماعیل ضع لی فی المتوضأ ماء ، قال فقمت له ، قال : فدخل ، قال : فقلت فی نفسی أنا أقول فیه کذا وکذا ویدخل المتوضأ یتوضأ.

     

    قال : فلم یلبث أن خرج فقال : یا إسماعیل لا ترفع البناء فوق طاقته فینهدم ، اجعلونا مخلوقین وقولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا ، فقال إسماعیل : وکنت أقول : إنه وأقول وأقول.))[۴۷]

     

    دوم:غلو در الوهیت

     

    و منظور از آن  خارح کردن اهل بیت از دایره عبودیت خداوند متعال است.  مرحوم طبرسی  در کتاب شرف احتجاج این حدیث را ذکر کرده است که مطابق با این قسم از غلو است:

     

    ((وروینا أیضا بالإسناد المقدم ذکره عن أبی محمد العسکری علیه السلام: أن أبا الحسن الرضا علیه السلام قال:

    إن من تجاوز بأمیر المؤمنین علیه السلام العبودیه فهو من المغضوب علیهم ومن الضالین.))[۴۸]

     

     

     

    سوم: غلو در ربوبیت

     

    و منظور از آن، آن است که اهل بیت را مستقلا  رب اعلی  و تدبیر کننده مستقل و بالذات هستی معرفی  کنند. اهل بیت عصمت و طهارت از چننی اندیشه منحرفی  تابعین خود را برحذر داشته اند

     

    ((وَ کَانَ الرِّضَا- عَلَیْهِ السَّلَامُ- یَقُولُ فِی دُعَائِهِ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّهِ، فَلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِکَ‌

     

    اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنَ الَّذِینَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ.

     

    اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا فِینَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنَا.

     

    اللَّهُمَّ لَکَ الْخَلْقُ‌ وَ مِنْکَ الْأَمْرُ، وَ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌.

     

    اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِینَ.

     

    اللَّهُمَّ لَا تَلِیقُ الرُّبُوبِیَّهُ إِلَّا بِکَ، وَ لَا تَصْلُحُ الْإِلَهِیَّهُ إِلَّا لَکَ، فَالْعَنِ النَّصَارَى الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَتَکَ، وَ الْعَنِ الْمُضَاهِینَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِیَّتِکَ))[۴۹]

     

    چهارم:اسقاط  تکلیف با معرفت به حق اهل بیت.

     

    یعنی معتقد شوند به واسطه شناخت اهل بیت و محبت به ایشون  دیگر از دایره تکلیف اعمال عبادی همچون روزه نماز حج و همچینن ترک افعال حرام… خارج‌می‌شوند

     

     

     

    حدیث ذیل اشاره به این مرتبه از غلو دارد:

     

    (( الحسین بن عبید الله عن أحمد بن محمد بن العطار عن أبیه عن أحمد بن محمد البرقی عن العباس بن معروف عن عبدالرحمان بن مسلم عن فضیل بن یسار قال : قال الصادق : احذروا على شبابکم الغلاه لا یفسدوهم فان الغلاه شر خلق الله ، یصغرون عظمه الله ویدعون الربوبیه لعباد الله ، والله إن الغلاه لشر من الیهود والنصارى والمجوس والذین أشرکوا ، ثم قال  : إلینا یرجع الغالی فلا نقبله ، وبنا یلحق المقصر فنقبله ، فقیل له : کیف ذلک یا ابن رسول الله؟ قال : الغالی قد اعتاد ترک الصلاه والزکاه والصیام والحج فلا یقدر على ترک عادته وعلى الرجوع إلىطاعه الله عزوجل أبدا ، وإن المقصر إذا عرف عمل وأطاع))[۵۰]

     

     

     

    در مقوله غلو مهم ترین چیزی که باید مورد تامل واقع سود نگاه بعضی از علماء پیشین ما به مسائل  معرفتی حول جایگاه  اهل بیت علیهم السلام  بوده است چه بسا  زمانی که از این دید به مسئله غلو وارد شوبم‌متوجه می‌شویم  بسیار از اتهامات ناشی از غلو در واقع ناشی از تقصیر  همان فرد اتهام زننده در شناخت جایگاه اهل بیت علیهم السلام بوده است

     

     

    افراط فردی که متهم به غلو شده است در بسیاری از موارد ناشی از دید افراد دیگرست و نه تبعیت از یک معیار واضح و و مورد قبول همگان.تقصیر بعضی از علماء در مورد اهل بیت علیهم السلام  تا به جایی است که در عصر حاضر بعضی از افراد اقدام به ارائه  نظریه ای به نام ((علمای ابرار)) کرده اند و طبق آن ائمه را عالمان و فقهایی  می‌دانند که صرفا جنبه هایی از الهام الهی دارند و قول خود را نیز مستند به برداشت بعضی از  علمای  متقدم امامیه از جایگاه  و منزلت امامت کرده اند[۵۱]

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    یکی از چالشی ترین مسائل  در بحث غلو مسئله  علم امام است. ابتدا متن زیر را از شیخ مفید رحمت الله علیه از نظر می‌گذرانیم

     

    ((ان الائمه من آل محمد قدکانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولاشرطاً فی امامتهم وانما اکرمهم اللّه تعالی به واعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهه السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاللّه عزّوجل وعلی قولی هذا جماعه اهل الامامه الا من شذ عنهم من المفوضه ومن انتمی الیهم من الغلاه))[۵۲]

     

    همانگونه که مشاهده می‌شود امام در این کلام فردی است که ضمایر بعضی از افراد را می‌داند نه همه را و این مطلب هم از مسائل واجب نسبت به امامت نیست. و امام احاطه علمی کلی به موجودات ندارد.

     

     

    همچینن ایشان در جای دیگری میفرماید

     

     

     

    ((القول فی معرفه الائمه بجمیع الصنایع وسایر اللغات: اقول انه لیس بممتنع ذلک منهم(ع) ولا واجب من جهه العقل والقیاس وقد جاء ت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمه آل محمد قدکانوا یعلمون ذلک فان ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر واللّه الموفق للصواب وعلی قولی هذا جماعه من الامامیه وقد خالف فیه بنو نوبخت رحمهم اللّه واو جبوا ذلک عقلاً وقیاساً ووافقهتم فیه المفوضه کافه وسائر الغلاه))[۵۳]

     

    در اینجا نیز شیخ مفید ضمن این که تسلط ائمه  به جمیع مهارت ها و لغات را ممتنع نمیداند ولی عقلا واجب نیز نمی‌داند و در اخبار وارده درآن شک وارد میکند

     

     

     

     

     

    این قضیه فقط منحصر در شیخ مفید نیست بلکه سید مرتضی رحمت الله علیه در مناظره با عالم سنی به صراحت تسلط فعلی  امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف  را بر ضمیر خود رد می‌کند به این معنا که می‌گوید  ثابت نبست امام زمان  علیه السلام حقیقت ما فی الضمیر او را بداند.

     

     

     

     

     

    ((اذا لم یکن الامام فی تقیه منک فما باله لایظهر لک فیعرفک نفسه بالمشاهده ویریک معجزه ویبین لک کثیراً من المشکلات ویؤنسک بقربه ویعظم قدرک بقصده…

    فقلت له: اول ما فی هذاالباب اننی لااقول لک ان الامام یعلم السرائر وانه مما لایخفی علیه الضمائر فتکون قد اخذت رهنی انه یعلم منی ما اعرفه من نفسی واذا لم یکن ذلک مذهبی وکنت اقول انه یعلم الظواهر کما یعلم البشر وان علم باطناً فباعلام اللّه عزّوجل له خاصه علی لسان نبیه بما اودعه اللّه ایاه من النصوص علی ذلک او بالمنام الذی یصدق ولایخلف ابداً او لسبب اذکره غیر هذا فقد سقط سؤالک من اصله لان الامام اذا فقد علم ذلک من جهه اللّه اجاز علیّ ما یجیزه علی غیری ممن ذکر فاوجبت الحکمه تقیّته منی وانما تقیّته منی علی الشرط التی ذکر آنفا ولم اقطع علی حصوله لامحاله ولم اقل ان اللّه عزّوجل قد اطلع الامام علی باطنی وعرفه حقیقه حالی قطعاً))[۵۴]

     

     

     

    مرحوم کراجکی نیز در کنز الفوائد  خود چنین  نظری را بیان میکند

     

    ((ویجب ان یعتقد… انهم فی کمال العلم والعصمه من الانام…. وانه سبحانه ظهر علی ایدیهم الایات واعلمهم کثیراً من الغائبات والامور المستقبلات ولم یعطهم من ذلک الا ما قارن وجهاً یعلمه من اللطف والصلاح ولیسوا عارفین بجمیع الضمائر والغائبات علی الدوام ولایحیطون بکل ما علمه اللّه تعالی والایات التّی تظهر علی ایدیهم من فعل للّه دونهم اکرمهم بها ولاصنع لهم فیها))[۵۵]

     

    .

     

     

     

     

     

    عقیده شیخ صدوق نبز در باره سهو النبی صلی الله علیه وآله وسلم  از مشهورات است و جالب آن که عدم اعتقاد به آن اولین مرتبه از مراتب غلو در نزد اوست

     

    ((وَ کَانَ شَیْخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ یَقُولُ أَوَّلُ دَرَجَهٍ فِی الْغُلُوِّ نَفْیُ السَّهْوِ عَنِ النَّبِیِّ ص وَ لَوْ جَازَ أَنْ تُرَدَّ الْأَخْبَارُ الْوَارِدَهُ فِی هَذَا الْمَعْنَى لَجَازَ أَنْ تُرَدَّ جَمِیعُ الْأَخْبَارِوَ فِی رَدِّهَا إِبْطَالُ الدِّینِ وَ الشَّرِیعَهِ وَ أَنَا أَحْتَسِبُ الْأَجْرَ فِی تَصْنِیفِ کِتَابٍ مُنْفَرِدٍ فِی إِثْبَاتِ سَهْوِ النَّبِیِّ ص وَ الرَّدِّ عَلَى مُنْکِرِیهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.))[۵۶]

     

     

     

    این ها گوشه ای از نظرات بعضی از متقدمین شیعه در شناخت جایگاه  اهل بیت علیهم السلام  بود.نظراتی که امروزشان  قائل به آن ها از سوی علماء زمان ما مورد نقد و شماتت قرار گیرد.

     

    مسئله ای مانند معرفت امام به جمیع ضمایر که تا دیروز جزء موارد غلو محسوب می‌شد امروز از اعتقادات  مسلم و بدیهی شیعه  محسوب میشود. حال باید دید آیا این تقصیر و ضعف در شناخت جایگاه  حقیقی امام  در دید افراد به مسئله غلو و تضعیف و رد حدیث موثر بوده است یا  خیر؟

     

    آیا  بر طبق آاین تفاسیر احادیثی که اشاره به علم امام به جمیع موجودات کند  شبهه جعل توسط غلات را دارد یا خیر؟پس مناسب به نظر می‌رسد اتهام به غلو راوی که مبنای تضعیف بسیاری از روایات در سبک بررسی وثاقت سند است امروزه و با تطور استنباط  شیعیان  از معارف اهل بیت علیهم السلام  و شناخت بهتر از جایگاه  ایشان  محل تامل جدی باشد.

     

    پیشنهاد میشود برای آشنایی بیشتر با تضعیف بر اساس غلو در بین قدماء به کتاب پژوهشی در علم رجال اثر محقق گرانمایه مرحوم استاد اکبر ترابی  شهرضایی  مراجعه شود.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    فصل سوم:بررسی  احادیث کتاب عقل و جهل بر مبنای وثاقت سند

     

     

     

    نکته مهم: به علت کوتاه بودن اکثر سند ها و  حضور مرحوم کلینی در عصر غیبت صغری   از لحاظ اتصال  ظبقات سند معمولا مشکلی در کتاب شریف کافی وجود ندارد از این رو صرفا در مواردی که نیاز است از بحث اتصال طبقه در مبحث   بیش رو سخن به میان آورده ایم  و اشاره به طبقه و این که راوی  عصر کدام امام را درک کرده است  کرده ایم

     

    حدیث اول

     

    سند شماره ۱:

    أَخْبَرَنَا  أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی  عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ  مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ  عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ  اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ  أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    بررسی:تعبیر به عده من اصحابنا در ابتدای بیش از سه هزار مورد  از روایات موجود در کافی شریف به چشم می‌خورد .منظور شیخ کلینی از این تعبیر عده از مشایخ بزرگوار آن جناب است که روایات مذکور راا  نفراتی  از آن ها از راوی بعدی نقل کرده است.

     

    مطابق نقل علامه حلی  رحمت الله علیه در خلاصه الاقوال از مرحوم کلینی رحمت الله علیه اسامی این مشایخ این چنین  است:((الفائده الثالثه قال الشیخ الصدوق محمد بن یعقوب الکلینی فی کتابه الکافی فی اخبار کثیره عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسى، قال: والمراد بقولی عده من اصحابنا: محمد بن یحیى وعلی بن موسى الکمندانی وداود بن کوره واحمد بن ادریس وعلی بن ابراهیم بن هاشم. وقال: کلما ذکرته فی کتابی المشار إلیه عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد البرقی، فهم علی بن ابراهیم وعلی بن محمد بن عبد الله ابن اذینه واحمد بن عبد الله بن امیه وعلی بن الحسن. قال: وکلما ذکرته فی کتابی المشار إلیه عده من اصحابنا عن سهل بن زیاد، فهم علی بن محمد بن علان ومحمد بن ابی عبد الله ومحمد بن الحسن ومحمد بن عقیل الکلینی))[۵۷]

    در حدیث شماره یک که قرار است مورد بررسی قرار بگیرد.از احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی نقل کرده است فلذا عده من اصحابنا شامل محمد بن یحیى وعلی بن موسى الکمندانی وداود بن کوره واحمد بن ادریس وعلی بن ابراهیم بن هاشم  میباشد. حال به بررسی  تک روات سند حدیث میپردازیم

     

     

    محمد بن یحیی العطار  القمی:ثقه،امامی،جلیل[۵۸]

     

    علی بن موسی الکمندانی(کمندان نام قدیم قم است):ثقه،امامی،جلیل[۵۹]

     

    داود بن کوره أبو سلیمان القمی: از مشایخ ‌کلینی،صاحب کتاب، و  تبویب کننده کتاب نوادر احمد عیسی قمی[۶۰]

     

    احمد بن ادریس اشعری قمی:کثیر الروایت صحیح الحدیث،امامی، ثقه[۶۱]

     

    علی بن ابراهیم بن هاشم:ثقه،ازاعاظم محدثین امامی [۶۲]

     

     

    احمد بن محمد بن عیسی قمی:شیخ القمین.و از اجله محدثین امامی،فقیه جلیل[۶۳]

     

    حسن بن محبوب:از اصحاب اجماع[۶۴]

     

    علاء بن رزین:صحابی، ثقه، جلیل، امامی[۶۵]

     

    محمد بن مسلم: اصحاب اجماع[۶۶]

     

     

     

     

     

     

     

    سند شماره ۲:

    أَخْبَرَنَا  أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی   مِنْهُمْ  مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ  عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ  اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ  أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    در ضمن سند بالا بیان شد.

     

    نتیجه گیری:صحیح.

     

     

     

     

    حدیث دوم

     

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ  عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ  عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ  مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ  سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ  اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ  عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    علی بن‌محمد بن علان کلینی(دایی مرحوم کلینی):ثقه،امامی،صاحب کتاب درباره امام زمان علیه السلام  و ماذون از آن جناب برای سفر حج. خویی[۶۷]

     

    سهل بن زیاد:کلام دراو محتلف است .نامش در سند بیش از ۲۳۰۰روایت به چشم می‌خورد که عمده آن ها در کتب اربعه آمده است.علت تضعیف او هم مربوط به اخراج  او به اتهام غلو از قم‌ است.ولی  هم  حکم به غلو در قم  قدیم امروزه محل اشکال است و هم کثرت روایات او در کتب اربعه استبعاد بسیار جدی در عدم پذیرش وثاقت او ایجاد می‌کند.[۶۸]

    شاید بتوان او را جزء سه راوی کثیر الحدیث  شیعه دانست فلذا قدح به او خدشه بر بسیاری از احادیث کتب اربعه است.که صحیح ‌نمی نماید.

     

    عمرو بن عثمان الثقفی  الکوفی: ثقه، امامی[۶۹]

     

    مفضل بن صالح:نجاشی او را ضعیف  می‌داند ولی نامش در بین اسناد کامل  االزیارات است وو شهادت علی بن ابراهیم در باره وثاقت اسنادش  شامل حال او نیز می‌شود. [۷۰]

     

    سعد بن طریف: نجاشی او را از شمار راویان و اصحاب صادقین علیه السلام  شمرده است. خویی بر وثاقت او معتقد است و  تضعیف ابن غضنفری را در مورد او رد می‌کند. حدیثی نیز در مدح او از امام  صادق علیه السلام رسیده است.که البته توسط خود او نقل شده است.صاحب کتاب نیز هست.[۷۱]

    نتیجه: صحیح علی التحقیق

     

     

     

     

     

     

     

     

    حدیث سوم

    أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۷۲]

     

    احمد بن ادریس:کثیر الروایت صحیح الحدیث،امامی، ثقه و از مشایخ جناب کلینی[۷۳]

     

    محمد بن عبدالجبار قمی: از اصحاب  امام جواد امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام.امامی ثقه و جلیل القدر که بیش از ۹۰۰ روایت از او به یادگار مانده است.[۷۴]

     

    بعض من اصحابنا: نمی‌تواند گروهی از مشایخ کلینی باشد چون محمد بن عبدالجبار خود  استاد  مشایخ کلینی بوده است و در زمره استادان او نامی هیچ یک از مشایخ  کلینی  به چشم نمی‌خورد یحتمل منظور کلینی از این اصطلاح گروهی از اهل حدیث امامیه بوده است.

     

    نتیجه:مرفوعه،ضعیف

     

    حدیث چهارم

     

    مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ  اِبْنِ فَضَّالٍ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ سَمِعْتُ  اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    محمد بن یحیی:ثقه،امامی،جلیل[۷۵]

     

    احمد بن محمد بن عیسی الاشعری القمی:شیخ القمین.و از اجله محدثین امامی،فقیه جلیل[۷۶]

     

    حسن بن علی ابن فضال:از اصحاب امام رضا علیه السلام  ثقه و جلیل القدر که در مورد او ادعای اجماع شده است.گویا در آغاز فطحی بوده و بعدا به حق رجعت کرده است .[۷۷]

     

    حسن بن الجهم:صاحب کتاب و ثقه در نزد نجاشی.از اصحاب امام موسی الکاظم  و امام رضا علیهما السلام [۷۸]

     

    نتیجه:متصل و صحیح

     

    حدیث پنجم

     

    وَ  عَنْهُ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ  اِبْنِ فَضَّالٍ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ  لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ

     

    سند حدیث فوق مانند حدیث قبل است.

     

    نتیجه:صحیح

     

    حدیث ششم

     

    أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ  أَبِی مُحَمَّدٍ اَلرَّازِیِّ عَنْ  سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ  إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ  أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    احمد بن ادریس:کثیر الروایت صحیح الحدیث،امامی، ثقه و از مشایخ جناب کلینی[۷۹]

     

    محمد بن حسان رازی:ثقه علی الاقوی خویی،  ثقه وحید بهبهانی من اصحاب الهادی  علیه السلام  و خادم امام رضا علیه السلام به نقل شیخ صدوق.محمد بن حسن صفار از او حدیث نقل کرده است[۸۰]

     

    بو محمد الرازی:  خویی او را مجهول  میداند ج۱ ص ۲۶۸ ولی شاید همان  جعفر بن یحیح بن العلاء ثقه در نزد نجاشی باشد که پدرش قااضی ری و راوی از امام صادق بوده که مکنی به ابومحمد رازی میباشد.[۸۱]

     

    سیف بن عمیره:از اصحاب صادقین علیهما السلام ثقه.نجاشی[۸۲]

     

    اسحاق بن عمار: امامی ثقه  از اصحاب امام‌صادق و امام کاظم علیهما السلام.نجاشی[۸۳]

     

    نتیجه.مشکل سند از ناحیه أبو محمد الرازی است اگر آن را طبق قول خویی مجهول بدانیم سند  حدیث ضعیف خواهد بود.ولی اگر  طبق آن چه گذشت فرد مورد نظر همان جعفر بن یحیی بن العلاء مذکور باشد مشکل سند مرتفع خواهد شد  و از ناحیه اتصال سند  نیز بعید است مشکلی باشد چون او به یک واسطه از اسحاق به عمار نقل کرده است پس طریق  طبقه اش به اسحاق به عمار متصل است و  به زمان راوی قبل که محمد  بن حسان الرازی میباشد سعین زمانه امام رضا علیه السلام  نیز نزدیک و هم عصر است. فلذا از این مبنا می‌توان قائل  به صحت حدیث شد.

     

     

    حدیث هفتم

     

     

     

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ  أَبِی اَلْجَارُودِ عَنْ  أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    عده من اصحابنا:شرحش  گذشت

     

    احمد بن محمد بن خالد  برقی:ثقه امامی جلیل القدر[۸۴]

     

    حسن بن علی بن یقطین: ثقه از اصحاب امام کاظم  و امام رضا علیهما السلام [۸۵]

     

    محمد بن سنان:از روات کثیر الحدیث که اقوال در او مختلف است گروهی مانند خویی[۸۶] و نجاشی به تضعیف او پرداخته اند  و گروهی مانند   شیخ مفید[۸۷] و شیخ طوسی[۸۸] و محمد تفی مجلسی [۸۹] و… او را توثیق کرده اند و حتی از اصحاب سر دانشته اند. شاید وجه غلو در تضعیف او روایتی  است که فهم عامه مردم خارج است چنان که  آیت الله سید موسی شبیری زنجانی نیز به این نکته معتقد است. [۹۰]

     

     

    ابی الجارود:بنیانگذار جارودیه. و از این جهت جور تضعیف  علماء قرار گرفته است.[۹۱]

     

     

     

     

     

    حدیث هشتم

     

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ  عَنْ  إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ اَلدَّیْلَمِیِّ عَنْ  أَبِیهِ قَالَ: قُلْتُ  لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    علی بن محمد  بن عبدالله: ثقه و امامی[۹۲]

     

    ابراهیم بن اسحاق الاحمر .ثقه امامی[۹۳]

     

    محمد بن سلیمان  الدیلمی:امامی از اصحاب  امام کاظم علیه السلام. متهم به غلو و ضعیف در نزد رجالیون. پیشتر در باب غلو صحبت‌کردیم. نکته دیگر که باید  در بابا غلو مورد توجه قرار گیرد انگیزه غالی در جعل حدیث است.حدیث فو الذکر هیچ  یک از گزاره های اصلی اهل غلو از الوهیت اهل بیت علیهم السلام  یا اباحه گری را ندارد.  ولی این فرد به طور کلی توسط  اهل رجال تضعیف شده است

    سلیمان به زکریا الدیلمی:کذاب غالی  [۹۴]

     

    نتیجه:با توجه به دو راوی آخر این حدیث .حدیث فوق الذکر ضعیف است

     

     

     

    حدیث نهم: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ

     

    علی بن ابراهیم: شرحش گذشت

     

    ابراهیم بن هاشم: شرحش گذشت

     

    نوفلی: امامی و ثقه .اتهام غلو به او زده شده ولی جناب نجاشی میفرماید  دلیلی بر آن وجود ندارد[۹۵]

     

    سکونی :  در مورد مذهب او هر دو احتمال عامی بودن و شیعه بودن را مطرح کرده اند ولی هر چه باشد در مورد وثاقت  او قول اقوی وثاقت  اخبار اوست . [۹۶]

     

     

    نتیجه: طبقات رجال  متصل است.و بنا بر قول عامی بودن سکونی روایت موثق و در صورت قول به امامی بودن او روایت صحیح است. البته در مبنایی که عامی بودن را موجب ضعف و فاسد راوی بداند باید قائل  به ضعیف بودن روایت گشت.

     

     

    حدیث دهم:

     

    مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ  اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ  عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: ذَکَرْتُ  لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    محمد بن یحیی:شرحش گذشت ثقه وامامی

     

    احمد بن محمد: ثقه و امامی.ش گ

     

    ابن‌محبوب: شرحش  گذشت اصحاب اجماع

     

    عبدالله بن سنان: ثقه جلیل  امامی.[۹۷]

     

     

    نتیجه:حدیث صحیح است و از لحاظ اتصال روات نیز مشکلی ندارد

     

     

     

    حدیث یازدهم:

     

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ  رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

     

    حدیث دوازدهم:

     

    مرفوعه

     

    نتیجه:ضعیف

     

    حدیث سیزدهم:

     

    أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ  هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی  أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ

     

    مرفوعه

     

    نتیجه:ضعیف

     

    حدیث چهاردهم :

     

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

     

    مرفوعه

     

    نتیجه:ضعیف

     

     

    حدیث پانزدهم

     

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ  عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ  سَمَاعَهَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    عده من اصحابنا:  شرحش  گذشت

     

    احمد بن‌محمد: شرحش گذشت.ثقه و امامی

     

     

    علی بن حدید مدائنی: از  اصحاب ‌امام رضا و امام جواد علیه  السلام ‌که در توسط رجالیون شیعه به اتهام فطحی بودن تضعیف گشته است.[۹۸]

     

     

    سماعه بن مهران حضرمی کوفی: ثقه امامی  [۹۹]

     

     

    نتیجه: سند می‌توان از جهت حضور علی بن حدید مورد ضعف واقع شود و این قول طبق نظر رجالیون  شیعه نسبت به علی بن حدید است. از جهت اتصال بین طبقات روات مشکلی در حدیث نیست

     

     

    حدیث شانزدهم:

     

    جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    جماعه  من اصحابنا: شرحش در حدیث اول گذشت

     

    احمد بن محمد بن عیسی :شرحش گذشت

     

    حسن بن علی بن فضال: ثقه و جلیل القدر و امامی علی الحقیقه در بین رجالیون  هر چند گزارشی  اط فطحی بودن او هم‌آمده است ولی   مدایح او اقوی و اشد است. [۱۰۰]تا جایی که از اصحاب اجماع هم‌شمرده شده است.

     

    بعض اصحابنا: مجهول

     

    نتیجه: مرسل و ضعیف است   مگر آن که قول به اصحاب  اجماع بودن  حسن بن علی بن فضال رو بپذیریم  و روایات او را از افراد ثقه بدانیم می‌توانیم حسن به صحت روایت کنیم.

     

     

     

     

     

     

     

    حدیث هفدهم:

     

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ  اَلنَّوْفَلِیِّ عَنِ  اَلسَّکُونِیِّ عَنْ  جَعْفَرٍ عَنْ  أَبِیهِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    علی بن‌محمد:شرحش گذشت

     

    سهل بن زیاد:شرحش‌گذشت

     

    نوفلی: شرحش گذشت

     

    سکونی :   شرحش گذشت

     

    نتیجه:  طبقات رجال  متصل است.و بنا بر قول عامی بودن سکونی روایت موثق و در صورت قول به امامی بودن او روایت صحیح است. البته در مبنایی که عامی بودن را موجب ضعف و فاسد راوی بداند باید قائل  به ضعیف بودن روایت گشت.

     

     

    حدیث هجدهم:

     

    عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ  أَبِیهِ عَنْ  جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیِّ عَنْ  عُبَیْدِ اَللَّهِ اَلدِّهْقَانِ عَنْ  دُرُسْتَ عَنْ  إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ قَالَ قَالَ  أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    علی بن ابراهیم: از اعاظم روات شیعه.شیخ القمیین.[۱۰۱]

     

    ابراهیم بن هاشم: ثقه امامی و پر تعداد ترین راوی شیعه. عدد روایت او ۶۴۱۴روایت می‌رسد.[۱۰۲]

     

    جعفر بن محمد اشعری:از روات نامدار شیعه  و ساتاد ابراهیم به هاشم.[۱۰۳] ثقه .

     

    عبیدالله  الدهقان:احوال او معلوم‌نیست  دونفر به این نام وجود دارد یکی  عبیدالله  بن احمد و دیگری عبیدالله بن عبدالله. دومی مورد تضعیف نجاشی واقع شده و از اولی اطلاعی نیست.[۱۰۴]

     

    درست ابن ابی منصور واسطی: برخی به اون نسبت واقفی داده احد که این عقیده مورد تردید است ولی در مورد وثاقت او اقوال دال بر وثاقت اوست. در قرن دوم زندگی می‌کرده [۱۰۵]

     

    ابراهیم بن عبدالحمید اسدی کوفی: ثقه [۱۰۶]

     

    نتیجه:ضعیف

     

     

    حدیث نوزدهم:

     

    عَلِیٌّ  عَنْ  أَبِیهِ عَنْ  أَبِی هَاشِمٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ  اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    علی بن ابراهیم:شرحش گذشت

     

    ابراهیم بن هاشم:شرحش گذشت

     

    داود بن قاسم معروف به ابی هاشم جعفری: از اصحاب چهار امام  و اعاظم روات  شیعه.[۱۰۷]

     

    نتیجه:متصل  و صحیح

     

    حدیث بیستم:

     

    عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ  أَبِیهِ عَنْ  یَحْیَى بْنِ اَلْمُبَارَکِ عَنْ  عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَبَلَهَ عَنْ  إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:

     

    علی بن ابراهیم:شرحش گذشت

     

    ابراهیم بن هاشم:شرحش گذشت

     

    یحیی  بن المبارک:از اصحاب امام رضا علیه السلام‌که نامش در سند بسیاری از روایات  به چشم‌می‌خورد. مدح و ذمی‌نسبت به او وارد نشده است.[۱۰۸]

     

    عبدالله بن جبله: واقفی ولی ثقه[۱۰۹]

     

    اسحاق بن عمار: ثقه در باره مذهب او قدماء قائل  به  واقفی بودن او بودند[۱۱۰] ولی  سید بحرالعلوم  با قرائنی  اثبات امامی بودن را کرد.[۱۱۱]

     

    نتیجه  موثقه

     

     

    حدیث بیست و یکم:

     

    اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّیَّارِیِّ عَنْ  أَبِی یَعْقُوبَ اَلْبَغْدَادِیِّ قَالَ: قَالَ  اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ  لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

     

    حسین بن محمد  اشعری قمی : از مشایخ ‌کلینی. و اعاظم روات شیعه. [۱۱۲] ۴۶۹

     

    احمد بن محمد السیاری : اکثر علماء او را ضعیف و فاسد العقیده عنوان کرده اند.[۱۱۳] ولی محدث نوری او را ثقه می‌داند [۱۱۴]

     

    ابی یعقوب بغدادی؛ مجهول

     

     

    نتیجه :ضعیف

     

    حدیث بیست و دوم:

     

    اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ  اَلْوَشَّاءِ عَنِ  اَلْمُثَنَّى اَلْحَنَّاطِ عَنْ  قُتَیْبَهَ اَلْأَعْشَى عَنِ  اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ  مَوْلًى لِبَنِی شَیْبَانَ عَنْ  أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

     

    به واسطه مجهول بودن مولی لبنی شیبانی حدیث فوق الذکر مجهول است

     

     

    حدیث بیست و سوم:

     

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ  عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ  عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ

     

    علی بن محمد:شرحش گذشت

    سهل بن زیاد:شرحش گذشت

    محمد بن سلیمان : ضعیف [۱۱۵]

    علی بن ابراهیم الجوانی: امامی و ثقه[۱۱۶]

    عبدالله بن سنان: شرحش گذشت

    نتیجه ضعیف

    حدیث بیست و چهارم:

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مُرْسَلاً قَالَ قَالَ  أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    مرسله  و ضعیف

    حدیث بیست و پنجم:

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ  إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ  بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    به  واسطه مجهول بودن ((بعض رجاله))ضعیف است

    حدیث بیست و ششم:

    اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ  اَلْوَشَّاءِ عَنْ  حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ  اَلسَّرِیِّ بْنِ خَالِدٍ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ  رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

    حسین بن محمد بن عامر:استاد کلینی .[۱۱۷]ثقه امامی

    معلی بن محمد: اکثر روایات حسین بن محمد  از اوست  نجاشی  کتب را نزدیک به واقع میداند آن را به آیت عبارت مورد پذیرش قرار می‌دهد و آیت  الله خویی نیز او را از ثقات می‌داند.[۱۱۸]

    حسن بن علی بن وشاء:ابتدا واقفی بودن ولی به دست مبارک امام رضا علیه السلام به مذهب حق تشرف پیدا کرد و از بزرگان و اعاظم روات شیعه گشت. [۱۱۹]

    حماد بن عثمان:از اصحاب اجماع [۱۲۰]

    السری بن خالد: از اصحاب  امام صادق علیه السلام [۱۲۱]

    نتیجه: سند حدیث فوق صحیح است و عدم وصف خاص برای سری بن خالد  با توجه به  نقل حماد بهدعثمان به عنوان اصحاب اجماع از او ضرری به وثاقت او نیست.

    حدیث بیست و هفتم:

    مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ  اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنِ  اَلْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ  أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ

    محمد بن الحسن:شرحش گذشت

    سهل بن زیاد:شرحش گذشت

    ابن ابی نجران: از راویان حدیث از امام رضا علیه اسلام  ثقه و مورد اعتماد [۱۲۲]

    علاء بن رزین:شرحش گذشت

    محمد بن  مسلم:شرحش گذشت

    نتیجه:حدیث  صحیح  است

    حدیث بیست و هشتم

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ  اَلْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ اَلنَّهْدِیِّ عَنِ  اَلْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ  إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَقُلْتُ  لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    عده من اصحابنا:شرحش گذشت

    احمد بن محمد  برقی:شرحش گذشت

    هیثم بن ابی مسروقه مهدی: نجاشی از او با عبارت قریب الامر یاد می‌کند پس قول قوی وثاقت  اوست. [۱۲۳]

    حسین بن خالد صیرفی: شرحش گذشت

    اسحاق بن عمار: شرحش گذشت

    نتیجه  : صحیح

    حدیث بیست و نهم:

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ  بَعْضِ مَنْ رَفَعَهُ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ  رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

    مرفوعه  و ضعیف

    حدیث سی ام :

    بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ  مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ

    مرفوعه و ضعیف

    نتیجه

    حدیث سی و یکم:

    مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى رَفَعَهُ قَالَ قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    مرفوعه و ضعیف

    حدیث سی و دوم:

    عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ  مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ اَلْمُحَارِبِیِّ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ  مُوسَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ  مَیْمُونِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    علی بن ابراهیم: شرحش گذشت

    موسی بن ابراهیم المحاربی: مجهول

    حسن بن موسی:مجهول

    موسی بن عبدالله:مجهول

    میمون بن علی:مجهول

    نتیجه:ضعیف

    حدیث سی  و سوم:

    أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعَاصِمِیُّ عَنْ  عَلِیِّ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ  عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ عَنْ  أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    ابوعبدالله  العاصمی: امامی ثقه.[۱۲۴]

    علی بن الحسن فضال: ثقه  قیلی در فطحی بودن او است [۱۲۵]

    علی بن اسباط : ثقه و فقیه.ابتدای امر فطحی بوده ولی به به دست مبارک امام رضا علیه اسلام  از این عقیده برگشته است. [۱۲۶]

    حسن به جهم:شرحش گذشت

    نتیجه.صحیح و نهایتا  اگر قول به فطحی بودن علی بن حسن فضال را بپذیریم  موثق.

    حدیث سی و چهارم

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ  أَبِیهِ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    نتیجه:به واسطه  مجهول بودن بعض اصحابنا  مرسل و ضعیف است

    حدیث سی و چهارم:

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ  عُبَیْدِ اَللَّهِ اَلدِّهْقَانِ عَنْ  أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ اَلْحَلَبِیِّ عَنْ  یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ کَانَ  أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    عده من اصحابنا:شرحش گذشت

    سهل بن زیاد  شرحش گذشت

    عبیدالله الدهقان: امامی ضعیف.[۱۲۷]

    احمد بن عمر الحلبی: از اصحاب امام کاظم  و امام رضا علیهما السلام [۱۲۸]

    یحیی بن عمران از اصحاب امام صادق  و امام کاظم  علیهما السلام. ثقه [۱۲۹]

    حدیث سی و پنجم:

    عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ  عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَزَّازِ عَنْ  مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ  اَلْحَسَنِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ  أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    عده من اصحابنا:شرحش گذشت

    عبدالله بن نصر  البزاز: از مشایخ  شیخ صدوق .[۱۳۰]ثقه.

    محمد بن عبدالرحمن بن حماد:اطلاع خاصی از او نیست

    حسن بن عمار: از اصحاب  صادقین علیه السلام   بنا بر گفته آیتدالله خویی ظاهر آن است که ایشان همان حسن بن عمار دهنی باشد.و حسن ابن عمار دهنی از کاسنی است که حسن بن محبوب  که از اصحاب  اجماع است از او حدیث نقل کرده است. فلذا اظهر امر توثیق  است.[۱۳۱]

    نتیجه. از محمد بن عبدالرحمن  بن حماد اطلاعی  در دست  نیست. فلذا حدیث ضعیف است.

    حدیث سی و ششم:

    سند شماره ا:عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ  اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ  اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ  حُمْرَانَ  قَال سَمِعت أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    علی بن محمد  شرحش گذشت

    بعض اصحابه: گروهی از مشایخ  علی بن محمد.هر جند به طور دقیق نامشان‌مشخص نیست.ولی  جلالت قدر علی بن محمد  در حدی است که مشایخ حدیثش را شامل می‌شود.

    ابن ابی عمیر: اصحاب اجماع[۱۳۲]

    نضر بن سوید: از اصحاب  امام کاظم علیه اسلام  ثقه[۱۳۳]

    حمران:  ثقه و از اصحاب صادقین  علیهما السلام [۱۳۴]

    نتیجه صحیح در صورت پذیرش وثاقت بعض اصحابه و ضعیف در غیر این صورت

    سند شماره ۲:

    عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ  بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ  اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ  اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ  صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ اَلْجَمَّالِ قَال سَمِعت أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ

    صفوان بن مهران معروف به جمال ثقه و از اصحاب  امام  صادق و امام کاظم علیهما  السلام.

    [۱۳۵]نتیجه صحیح در ضرورت پذیرش وثاقت بعض اصحابه و ضعیف در غیر این صورت‌

    فصل  چهارم: تطبیق با  مسلک وثاقت الصدور و نتیجه گیری

    تا به اینجای امر هم از اعتبار کتاب شریف کافی در بین شیعیان سخن به میان آمد و هم به تفاوت دو مسلک اصلی بررسی اعتبار حدیث در شیعه پرداخت همچنین احادیث کتاب عقل و جهل کافی شریف را با مسلک اول یعنی به وثاقت سند آزمودیم

    حال در پی پرداختن به این سوالیم که احادیث این کتاب با توجه به مسلک دوم یعنی وثاقت صدور از چه جایگاهی برخوردار هستند؟

    آیا با توجه به مسلکی دوم شاهد تفاوتی در میزان پذیرش اعتبار احادیث این کتاب خواهیم بود یا خیر ؟

    گفتیم که مسلک اول یعنی وثاقت صدور به جای اینکه بررسی شدت و ضعف سند بپردازد بیشتر توان خود را معطوف بر بررسی متن و تطابق آن با فضای فکری شیعه می نماید و از این راه با توجه به مسائلی که پیش از این در اعتبار کلی اسناد احادیثی که در کتب متقدم شیعه آمده است به اعتبار سنجی احادیث می پردازد

    برای این کار ما از ۶ شرح در بین شروع کافی استفاده خواهیم کرد تا با استفاده از این شش شرح دریابیم آیا احادیث این کتاب بر خلاف آموزه های شیعه و فضای فکری آن است و در این احادیث مفاسد عقیدتی وجود دارد یا خیر این  شروح عبارت است از:

    شرح اصول کافی اثر حکیم متأله و دانشمند گرانقدر تشیع  صدرالدین  محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملا صدرالدین قدس الله نفسه  الزکیه .

    الهدایا لشیعه الائمه  الهدی اثر  مرحوم صدرالدین  محمد بن ابراهیم شیرازی قدس الله نفسه  الزکیه  از فقاء و ادباء شیعی و صوفی مسلک  در عهد صفوی

    التعلیقه علی کتاب الکافی  اثر حکیم  محمد باقر میرداماد قدس الله نفسه الزکیه  فیلسوف و متکلم و فقیه برجسته عصر صفوی

    الصافی فی شرح الکافی خلیل بن غازی  قزوینی  قدس الله نفسه  الزکیه  از علمای اخباری عهد صفوی و مخالف فلسفه  و اجتهاد

    الحاشیه علی اصول الکافی  احمد بن زین العابدین  بن علوی عاملی قدس الله نفسه الزکیه   از علمآء و فقها  عهد صفوی با گرایش کلامی، فلسفی، عرفانی

     

    مرآت العقول اثر مرحوم محمدباقر  مجلسی  قدس الله نفسه الزکیه ‌از علما  برجسته شیعه در عصر صفوی .با گرایش مخالفت با فلسفه  و تصوف.

     

    گوناگونی شرح های انتخاب شده که در میان آنها هم مخالف علوم عقلی هم موافق آن  و حتی موافق و مخالف اجتهاد  وجود دارد و هم موافق آن ما را به درک بهتر معانی این احادیث رهنمون می سازد مخصوصاً در جایی موضوع احادیث علوم مسئله عقل است است و از این روست که ما به نوع  گرایش کلامی فلسفی و یا ضد آن در میان شروح اشاره ویژه کرده‌ایم.

     

    با بررسی دقیق در شروحشش گانه در هر ۳۶ حدیث کتاب عقل و جهل کافی شریف به این گزاره میرسیم  که هیچ یک از شارحین هیچگونه طعنه یا نقد یا اظهار فساد معنی در یکی از ۳۶ حدیث فوق الذکر را ننموده اند و با اختلاف مشارب خود تمام به شرح و تفسیر معانی احادیث پرداخته اند بدون اینکه متعرض حتی یک حدیث از جهت عدم تطابق آن با منظومه فکری شیعه و یا نکته فاسدی در آن شوند در حالی که همین شارحین در جایی که به نکته فاسدی به پندار خود در احادیث پی ببرند آن را مورد نقد قرار میدهند

    برای مثال در اصول کافی روایتی است با این‌مضمون:

     

    ((علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن علی بن معبد ، عن واصل بن سلیمان ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال سمعته یقول أمر الله ولم یشأ وشاء ولم یأمر أمر إبلیس أن یسجد لآدم وشاء أن لا یسجد ولو شاء لسجد ونهى آدم عن أکل الشجره وشاء أن یأکل منها ولو لم یشأ لم یأکل.))[۱۳۶]

     

     

     

    مرحوم مجلسی در ذیل این روایت میفرماید:((قوله علیه‌السلام : وشاء أن لا یسجد. أقول : توجیه تلک الأخبار على أصول العدلیه لا یخلو من صعوبه وقد یوجه بوجوه :

     

    الأول : حملها على التقیه لکونها موافقه لأصول الجبریه وأکثر المخالفین منهم ویؤیده ما رواه الصدوق فی العیون والتوحید بإسناده عن الحسین بن خالد))[۱۳۷]

     

    همانطور که مشاهده می شود علامه مجلسی در این جا به صراحت مفاد حدیث را مخالف و مغایر با اصول عدلیه معرفی می کند

     

     

     

    البته باید توجه نمود قدح علامه مجلسی بر مفاد این  حدیث  ضرری بر گفتار پیشین ما بر اعتبار فو العاده احادیث کافی نمی‌گذارد   چون برای مثال مرحوم صدرا در ذیل همین حدیث  کاملا به شرح و بسط و  تصحیح  مفاد آن اقدام‌می‌کند و می‌ فرماید:

     

    اذا تقرر هذا فنقول: من الجائز ان یأمر تعالى عبده بشی‌ء امرا تکلیفیا و لم یشأ وقوع المأمور به او نهى و شاء وقوع المنهى عند لعلمه بالمصلحه العظیمه فى ذلک.[۱۳۸]

     

    فلذا اینجا نیز مانند همانند بحثی که قبل از این در مورد غلو و بینش های مختل در باره چینسی و و کم و کبف غلو از دید علما داشتیم شاهد هستیم فردی که تسلط بالاتری نسبت به مبانی معرفتی اهل بیت دارد به راحتی از عهده تبیین حدیث غامض فوق برمی آید [۱۳۹]

    نتیجه گیری:

    و همانطور که پیشتر اشاره کردیم اسباب ضعف حدیث مانند غلو نیز در چنین روایاتی نمی تواند وارد شود برای مثال یکی از ۳۶ حدیث کتاب فوق هیچ اشاره‌ای به هیچ یکی از مبانی مورد پذیرش  اهل غلو ندارد و لذا چگونه باید گفت که امکان دارد بعضی از این احادیث از جعلیات اهل غلو باشد؟

     

     

    نتیجه آن که بر طبق مواردی که گفته شد  از اعتبار فوق‌العاده  کتاب کافی تا  قوت مسلک وثاقت صدور و و بررسی محتوایی احادیث  کتاب عقل و جهل کافی شریف  می‌توان به این نکته قائل  شد که استبعادی در پذیرش اعتبار احادیث این باب از کتاب شریف اصول  کافی وجود ندارد.

    منابع و مآخذ:

     

     

    قرآن کریم

     

    1:کلینی،محمد بن یعقوب،الکافی، دار الکتب الإسلامیه تهران ۱۴۰۷ ق

     

    2:هاشم، سید ثامر، حیات الکلینی  ،بیروت، ۲۰۱۰

     

    3: منزوی، آقا بزرک الطهرانی، محمد حسن،الذّریعه إلى تصانیف الشّیعه، دار الأضواء ١۴٠٣، هـ.ق

     

    4:مفید، محمد بن محمد ،الفصول المختاره ،قم کنگره شیخ مفید ،۱۴۱۳ق ق‌

     

    5:مفید، محمد بن محمد ،أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، قم ،کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳،ق ق‌

     

    6:کشى، محمد بن عمر رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال، مؤسسه آل البیت علیهم السلام‌ ۱۳۶۳، ش‌

     

    7:سید أبو القاسم الموسوی الخوئی ، معجم رجال الحدیث مؤسسه الخوئی الإسلامیه ،۱۴۱۲

     

    8:أبی العبّاس أحمد بن علی النجاشی،رجال النجاشی ،مؤسسه النشر الإسلامی۱۴۲۰،

     

    9:علامه الحلی ،أبی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الاسدی، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال مؤسسه نشر الفقاهه، ۱۳۸۰ش

     

    10:ابو جعفر البرقی رجال البرقی- الطبقات‌ الناشر : منشورات جامعه طهران۱۴۳۰

     

    11:علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر رجال العلامه الحلی‌ دار الذخائر،نجف الاشرف ۱۴۱۱ ق‌

     

    12:أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی ،الاحتجاج ،مطابع النعمان النجف الأشرف حسن الشیخ إبراهیم الکتبی – ١٩۶۶ م

     

    13:مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى‌ روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ،مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور،قم‌ ۱۴۰۶ ق‌

     

    14:طوسى، محمد بن حسن‌ ، رجال الطوسی، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، مؤسسه النشر الإسلامی‌، قم‌ ۱۳۷۳ ه. ش‌

     

    15:ابی الفتح ،محمد بن علی الکراجکى ،کنز الفوائد ،بیروت ۱۹۹۰

     

    16:علی بن حسین بن موسی،سید مرتضی،تنزیه الانبیا،بیروت۱۴۲۵

     

    17:مجلسی .محمد باقر.مرآت العقول ، دارالکتب الاسلامیه۱۳۷۰ تهران

     

    18:مفید، محمد بن محمد الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد ،کنگره شیخ مفید قم ۱۴۱۳ ق‌

    قم‌

    ۱۹:طوسى، محمد بن الحسن‌ الغیبه( للطوسی)، دار المعارف الإسلامیه ۱۴۱۱ ق‌

     

    20:صدوق.محمد بن علی .من لایحضر ه الفقیه دارالکتب الاسلامیه ،تهران ۱۴۱۳

     

    21:مرعشی الداماد، الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه، منشورات مکتبه آیه الله العظمى المرعشی النجفی قم المقدسه – ایران ۱۴۰۵ ه‌ ق

     

    22:ابن شهرآشوب‌ ،مناقب آل أبی طالب، علامه‌ ،قم ۱۳۷۹ ق‌

     

    23:سیّد رضی الدین أبو القاسم علی بن موسى بن جعفر بن طاووس الحسنی الحلّی، فتح الأبواب ،مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم ١۴٠٩ هـ.ق

     

    ۲۴:شوشتری.شهید سید نورالله.مجالس المومنین  اسلامیه تهران ۱۳۴۲ش

     

    ۲۵:شهید ثانی ،زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جُبَعی.، الرعایه فی علم الدرایه، قم: مکتبه آیه‌الله المرعشی العامه، ۱۴۰۸ق. 

     

    ۲۶:مامقانی ،محمد رضا ،مقباس الهدایه فی علم الدرایه، تراث ،قم ۱۴۱۳

     

    ۲۷:مسعودی ، علی بن حسین مروج الذهب و مَعادنُ الجَوهَرف  نشر الهجره، قم ۱۴۲۳

     

     

    ۲۸:ملاصدرا ،صدرالدین  محمد بن ابراهیم شیرازی،شرح اصول کافی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى ۱۳۸۳ش،تهران

     

     

     

    ۲۹:مجذوب تبریزی،محمد،هدایا الشیعه دارالحدیث قم ۱۴۳۰ق

     

    30:المرعشی الداماد ، سید محمد ،التعلیقه علی کتاب الکافی   دارالکتب الاسلامیه ۱۳۵۰ ش

     

    31:علوی،احمد بن زین العابدین ، الحاشیه علی اصول الکافی   بیروت ۱۴۱۸

     

    32:قزوینی ،خلیل بن غازی ، الصافی فی شرح الکافی   گنگره شیخ کلینی  ۱۳۸۴ تهران

    [۱]سید ثامر هاشم.حیات الکلینی.ص۱۹

    [۲]سید ثامر هاشم.حیات الکلینی.ص۲۲

    [۳]سید ثامر هاشم.حیات الکلینی.ص۳۵

    [۴] مشهور است که چون در سال پایانی غیبت صغرا و آغاز غیب کبرا، ستارگان فروزان بسیاری در آسمان علم و دانش و تقوا افول کرده، چهره در نقاب خاک بردند، از آن سال، با این عنوان یاد شده است.

    [۵] هم اکنون بارگاهی بر سر مزار ایشان بنا شده و محل زیارت شیعیان است

    [۶] سید ثامر هاشم. حیات الکلینی.ص۲۱۳

    [۷] سید ثامر هاشم. حیات الکلینی.ص۴۵۸

    [۸] آقا بزرگ تهرانی.محمد محسن .الذریعه.ج۲.ص۲۵۳

    [۹] نجاشی.احمد بن علی.رجال.ص۳۷۷

    [۱۰] صدوق .محمد بن علی.من لایحضره الفقیه.ج۴.ص۱۶۵

    [۱۱]نجاشی.احمد بن علی.رجال.ص۳۷۷

    [۱۲] طوسی.محمد بن حسن.الفهرست.ص۲۱۰

    [۱۳] طبرسی ابا جعفر.اعلام الوری.ج۱.ص۴۰۵

    [۱۴] ابن شهر آشوب.معالم العلما.ص۱۳۴

    [۱۵]سیّد رضی الدین أبو القاسم علی بن موسى بن جعفر بن طاووس الحسنی الحلّی. فتح الابواب .ص.۱۸۱

    [۱۶] خلاصه الاقوال.ص۲۴۵..حلی.حسن بن یوسف بن مطهر

    [۱۷].شوشتری قاضی نورالله. مجالس المومنین.ج۱ ص۴۵۲.

    [۱۸] الکنی و الالقاب.ج۳.ص۱۲۰…قمی. عباس بن محمد رضا

    [۱۹] محقق داماد.تعلیقع علی الرجال الکشی.ج۱.ص۶۴

    [۲۰] الرواشح السماویه.ص۴

    [۲۱] الرواشح السماویه.ص۴

    [۲۲] شرح اصول الکافی.ج۱.ص۱۶۷

    [۲۳] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایه فی علم الدرایه، ص۲۳۱.

    [۲۴] شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایه فی علم الدرایه، ص ۲۳۷.

    [۲۵] مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه، ج۳، ص۱۱۱

    [۲۶] سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه، ص۲۲۸

    [۲۷] سید محمد حسین حسینی تهرانی، ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۱، ص۲۵۲_۲۵۳، مشهد مقدس

     

    [28] مروج الذهب، ج‌۲، ص‌۲۴۵.مسعودی

     

    [29] عبارت آله در متن کتاب مسند احمد بن حنبل نبوده و نگارنده تحقیق خود این عبارت شریف را افزوده و این نیز از عجایب

    عامه است که چه گونه هنگامی که در نماز واجب باید بر اهل بیت درود بفرستند این گونه در خارج از نماز به این ذکر شریف عناد می ورزند

     

    [30] احمدبن حنبل. مسنداحمد. ج ۳. ص ۳۸۷

    [۳۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب الانبیاء، باب ما ذکر عن بنی اسرائیل، ج۴، ص۱۷۰.

    [۳۲] معانی الاخبار. ج. ص۱۵۸.محمد بن علی.الصدوق

    [۳۳] این داستان در کتب تفسیری  متعدد نقل شده است که در این جا متن تلخیص شده و تجمیع شده از ان را به نقل از کتاب الإسرائیلیات والموضوعات فی کتب التفسیر نقل میکنیم

     

    [34]    .ابو شبهه.محمد بن محمد. الإسرائیلیات والموضوعات فی کتب التفسیرص۱۵۹

    [۳۵] اشاره به سال های ۵۱۶تا۷۰ قبل از میلاذ

    [۳۶] متب دروغین یهود و منسوب به خنوخ نی یا همان حضرت ادریس علیه السلام

    [۳۷]یک اثر مذهبی یهودی که در بین کلیسای ارندکس اتیوبی و یهودیان آن کشور رایج است

    [۳۸] اشاره  به طومار های یافت شده در وادی قومران در نزدکی بحر المیت بین سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۶

    [۳۹] یکی از فصول تورات

    [۴۰].کتاب خنوخ.ص۴۱

    [۴۱] قرآن کریم .سوره انبیاء.آیات ۲۶ الی۲۷

    [۴۲] قرآن کریم .سوره بقره. آیه ۱۰۲

    [۴۳] المفید، تصحیح اعتقادات الإمامیه، ص ۱۰۹.

    [۴۴] قرآن کریم.سوره مبارکه مائده.آیه ۷۷

    [۴۵] المفید، أوائل المقالات، ص ۲۳۸.

    [۴۶] الشهرستانی، الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۷۳.

    [۴۷] مجلسی.محمد باقر بحارالانوار  ج ۲۵ ص۲۷۹.

    [۴۸].طبرسی احتجاج .ج۲ ۲۳۳

     

    [49] محمد بن علی .الصدوق الإعتقادات  ,  جلد۱  ,  صفحه۹۹.

    [۵۰] مجلسی.محمد باقر. بحارالانوار ج۲۵ ص ۲۶۵

     

    [51] نمونه بارز این  مسیله در تالیف کتاب کتاب مکتب در فرایند تکامل اثر سیدحسین مدرسی طباطبائی به چشم میخورد

    [۵۲] اوائل المقالات.ص۷۷.محمد بن نعمان.شیخ مفید

    [۵۳] محمد بن نعمان.شیخ مفید.الفصول المختاره.ج۱.ص۷۰

    [۵۴]سید مرتضی.تنزیه الانبیا.ص۱۸۰

     

    [55] کراجکی.کنزالفوائد.ص۱۱۲

    [۵۶] ۱۴۱۱ صدوق.محمد بن علی .من لایحضر ه الفقیه ج۱ ص ۳۶۰

    [۵۷] حسن بن یوسف مطهر حلی.خلاصه الاقوال.ص ۴۵

    [۵۸] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۹۶

    [۵۹] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۷۳

    [۶۰] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۵۴

    [۶۱] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۸۱

    [۶۲] ن معجم رجال الحدیث ، جلد : ۵ ، صفحه۱۴۰ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۶۳] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۰۵

    [۶۴] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۸ ، صفحه۱۳ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۶۵] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۲ ، صفحه۱۸۳ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۶۶] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۲۵

    [۶۷] معجم رجال الحدیث ، جلد :۴ ، صفحه۱۸۳ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۶۸] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۲ ، صفحه۱۰۷ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۶۹] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۷ ، صفحه۶۵ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۷۰] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۹ ، صفحه۸۵ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۷۱]: الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۳ ، صفحه :۷۸

     

     

    [72]الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۰ ، صفحه :۵۲

     

    [73] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۹ ، صفحه۵۸  خوئی ، السید أبوالقاسم

    [۷۴] معجم رجال الحدیث ، جلد : ۸ ، صفحه۶۳ : خوئی، السید أبوالقاسم

    [۷۵] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۴، صفحه :۳۰۰

     

    [76] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۳ ، صفحه :۷۴

     

    [77] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۴ ، صفحه :۸۵

     

    [78] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۰ ، صفحه :۱۰۷

     

    [79] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۳ ، صفحه :۲۰۷

     

    [80] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۴ ، صفحه :۳۰۱

     

    [81] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۹ ، صفحه :۸۹

     

    [82] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۸۶

    [۸۳] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۴۵

    [۸۴]الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۸ ، صفحه :۶۵

     

    [85] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد۶، صفحه ۶۳

     

    [86] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۷ ، صفحه :۱۷۹

     

    [87] شیخ مفید، الارشاد، ، ج۲، ص۲۴۸

    [۸۸] شیخ طوسی، الغیبه، ، ص۳۴۸

    [۸۹] مجلسی، روضه المتقین، ، ج۱۴، ص۲۹

    [۹۰] شبیری زنجانی، کتاب نکاح، ، ج۱۴، ص۷۱۹

    [۹۱]نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۰۲

    [۹۲] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۷۳

    [۹۳] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۴ ، صفحه :۷۸

    [۹۴] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۹ ، صفحه :۲۷۳

    [۹۵] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۶

    [۹۶] مجلسی.محمد تقی.روضه المتقین.ج۱.ص۵۴

    [۹۷] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۱۴

    [۹۸] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۲ ، صفحه :۳۹۲

    [۹۹] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۹۴

    [۱۰۰] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۶ ، صفحه :۵۳

    [۱۰۱] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۶

    [۱۰۲] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱ ، صفحه :۲۹۰

    [۱۰۳] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۴ ، صفحه :۹۸

    [۱۰۴] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۵۶

    [۱۰۵] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۷ ، صفحه :۱۴۱

    [۱۰۶] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۳ ، صفحه :۷۹

    [۱۰۷]برقی.ابوجعفر بن خالد.رجال.ج۱.ص۱۰۰

    [۱۰۸] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۳ ، صفحه :۷۸

    [۱۰۹] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۱۶

    [۱۱۰] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۷۱

    [۱۱۱] نوری.حسین.خاتمه المستدرک.ج۴ص۴۹۱

    [۱۱۲] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۶۶

    [۱۱۳] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۳ ، صفحه :۷۲

    [۱۱۴] اعیان الشیعه ج ۳ ص ۱۱۷.نوری.حسین

    [۱۱۵] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۷ ، صفحه :۱۳۶

    [۱۱۶] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۹ ، صفحه :۷۶

    [۱۱۷] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۵۲

    [۱۱۸] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۹، صفحه :۲۸۰

    [۱۱۹] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۸

    [۱۲۰] طوسی.محمد بن حسن.رجال طوسی.ص۳۴۳

    [۱۲۱] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۹ ، صفحه :۴۳

    [۱۲۲] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۳۵

    [۱۲۳] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۴۳۷

    [۱۲۴] حلی.حسن بن یوسف.رجال.ج۱.ص۴۴

    [۱۲۵] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۲ ، صفحه :۳۶۰

    [۱۲۶] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۰۲

    [۱۲۷] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۲۳۱

    [۱۲۸] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۹۸

    [۱۲۹] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۱ ، صفحه :۷۸

    [۱۳۰] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۹ ، صفحه :۸۱

    [۱۳۱] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد ۱۹ ، صفحه :۱۹۸

    [۱۳۲] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۴ ، صفحه :۸۳

    [۱۳۳] الخوئی، السید أبوالقاسم.معجم رجال الحدیث ، جلد : ۱۵ ، صفحه :۱۲۸

    [۱۳۴] کشی.محمد بن عمر.اختیار المعرفت الرجال.ص۱۷۶

    [۱۳۵] نجاشی.احمد بن علی.رجال .ص۱۹۸

    [۱۳۶] کلینی.محمد بن یعقوب.الکافی.ج۲.ص۱۵۰

     

    [137] مجلسی.محمد باقر.مرآت العقول.ج۲ص۱۵۷

     

    [138] ملاصدرا.محمد بن ابراهیم شیرازی. شرح کافی  ج۴ ص ۲۳۴

     

    [139]  برای درک بهتر این موضوع خوانندگان محترم ضروری است با یک مطالعه تطبیقی  شرح مرحوم صدرالمتالهین را با شرح مرحوم مجلسی مقایسه کنند